یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

گاهی

گاهی باید متنفر بود;

به فکرِ انتقام بود;

نگذشت ... نبخشید !!

همیشه دوستت دارم کار ساز نیست...

گاهی باید فریاد زد;

ناسزا گفت ... قهر کرد!!

گاهی باید همان باشی

که هیچ کس تابِ تحملت را ندارد...

که بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی!!

شاید اینگونه درد کمتری بکشی ....!!!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:تنفر,خلوت,زیباترین,درد,قهر,ناسزا,فریاد,انتقام,کمتر,تحمل,گذشت,
  • بعضي روزا حس مي کنم،هنوز توهم بـه يادمي

    ديگه تورو نمي بينم ،‌شبها کنار پنـجره

    من موندم واين کوچه وعمري که داره ميگذره

    وقتي که دلتنگت مي شم حس مي کنم کنــارتم

    اين آخرين پاييزيه ، که من در انتظارتم

    ميخواي بياميخواي نياديگه گذشت آب از سرم

    منم مي خوام مثل خودت از هرچي دارم بگذرم

    از عشق تو بگذرم و راحــت شم از دلواپسي

    ديره اونروزي که بخواي بياي به دادم برسي

    اون عکس يادگاريتم ،‌هنـوز کنج اتـاقمه

    گاهي بهش زل مي زنم ،‌با چشمي که پر ازغمه

    بعضي روزا حس مي کنم،هنوز توهم بـه يادمي

    اما يادم مي افته تـو گفتي کـه بي خيالمي

    من مي دونم الان دلــت پشيمون از دل کندنه

    از راه دور حرف دلت،‌رو عکست اينجا مي زنه

    راستش الان تنهاييام و‌با خـدا خلوت مي کنم

    درد و دلامو گوش مي ده و.......

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:دلنوشته,زیباترین,بهترین,دلواپسی,توهم,غم,تنها,خلوت,دل,عکس,هنوز,شب,پنجره,عشق,انتظار,
  • قلب گوشه ندارد



    از خورشید می گریزم

    و به دنبال تو می گردم

    تا در خیال

    به خلوت شب های تو برسم

    ...

    می خواهم در گوشه ی قلب ات

    یک کُنج رنگی

    فقط برای من باشد !

    اما نه خاکستری ،

    بگذار قرمز باشم !

    در یک دشت سبز

    زیر آسمانی که آبی ِ آبی است

    و کلبه ای

    که هیچکس بجز تو

    راه به آنجا ندارد .

    ...
    پروانه ای پشت پنجره بال می زند !

    و یادم می آورد

    که قلب گوشه ندارد .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دشت,اسمان,گوشه,قلب,خاکستری,خلوت,قرمز,کلبه,پروانه,پنجره,گوشه,هیچکس,دشت,سبز,خورشید,,
  • ميدانم حرف هايي در دلش مانده

    با وجود خستگيم
    اما رفتم به ديدارش
    سرد بود
    قبل بارش برف را مي گويم
    از تكان گوشه هاي شالم خوشم مي امد
    مثل هميشه دير امد
    دستهايم را از روي شرمندگي فشرد
    انگشتانش را فشردم
    بالبخند راه افتاديم
    ميدانم حرف هايي در دلش مانده
    فقط بايد يخش را آب كنم
    آنگاه خود جاري گفتن ميشود..
    يك جاي دنج و آرام
    پراز تكه هاي آينه هاي رنگي
    با شمع هايي روشن
    و يك ميز با دو صندلي در انتظار...
    با ذوقي كودكانه ميگويد:
    چقدر زيباست رها اينجا
    دوستش دارم..
    ميخندم.
    كمي ميگذرد
    قهوه اش را كه مينوشد گرم ميشود
    و حرفها گفته ميشود
    گوش ميدهم
    گوش ميدهد
    گاه رها شدن از دست نفرت سخت است
    و گاه ببخشش سخت تر
    نميدانم چه سري ست اما كلماتين كه جادو ميكنند شديد
    قدرتي دارند وصف ناپذير
    و درك اتفاقاتي وراي باور...
    پايان حرفهايمان
    احساس ميكنم كه
    چقدر خدارا دوست دارم
    كه به من فرصت همراهي با يك دوست را ميدهد
    دوستي كه خلوتش را ميتواند به من بگويد و من در ميان حرفهايش روشنتر ميشوم
    ميفهمم كه او به من دوباره درسي داده است
    و خداوند دوباره يادم آورده است...
    عهدش را فراموش نكرده است..
    و من هزاران بار بيشتر
    از
    احساس عشقي كه در قلبم جاي دارد
    خرسندم

    javahermarket

    تو را نیازی به داشتن من نیست

    راست میگویی
    تو صادقی
    تو واژه های ناب صداقت را چیده ای
    تو همان عطر واقعی حضوری
    راست میگویی
    نیازی به داشتنم نداری
    تو از جنس احساسی
    تو از فصلی به فصل دیگر در جریانی
    تو از ماه به آسمان در خلوت تنهای شبها
    محرم تری
    تویی که هر شب از آسمان چشمانت
    ستاره ها را میچینی و میبوسی
    و لای قرآن زمان میگذاری
    تا که یادش بماند هنوز ایمان به بودن واهی نیست
    در زمانه هرزه نگاه و نا اهل
    تویی که آیه آیه مهرت را روانه شبهای تاریک میکنی
    تا که جاودان بماند
    آنچه باقیست
    راست میگویی
    تو عاشقی
    تو صادقی
    و تو را نیازی به داشتن من نیست
    آمدی
    و نامت را جاودانه حک کردی بر این تخته سیاه دل
    و حواست اصلا به رد گچ خورده تنهای روزگار من نبود
    که بعد از این زیر آوار این همه خاطرات
    چگونه باید بماند
    تو راست میگویی
    نیازی نیست که جمله ای حتی کلمه ای
    حرفی بزنی
    نیازی نیست
    که بفهمی
    دل،
    تنگ لحظه های با هم بودن
    شد
    آنچنان که دستهایمان گلبرگهای شقایق را...

    javahermarket

    سكوتهاي مٌسري

    نميدانم
    جز اينكه من همه خواهشم تويي
    شاديم تويي
    مهر كلامت جاريست
    گرم گرم
    اما هزاران قند هم كه حل كني
    جان حرفهاي تو تلخ است
    دلتنگ كدام خاطره اي؟
    به راه كدام آمدني نشسته اي؟
    كه هر بار مرا به كلامي ميتكاني؟
    مگر قلب من كفاف تو را نميدهد؟
    ميترسم
    سكوتهايت مسري باشند.
    به تمام وقتهاي بودنت
    ميترسم
    كه با هر بار خط انگشت من بر غبار گذشته ات
    بروي و تا مدتها كنار تنهاييت ساكت بنشيني
    تمام آغوشم را آورده ام و بوسه هايم را
    باورشان نداري؟
    وقتي به خانمان رفتيم
    صندوقچه ات را بياور
    بگذار در همان اطاقي كه گفتي
    هيچ محرمي ندارد
    من اما
    دست خالي مي آيم
    ميخواهم روي طاقچه اينبار همه چيز را نگه دارم
    از هر چه قفل است بيزارم
    از هرچه پنهاني كه درد دارد
    تمام زواياي اين گذشته
    هزاران تو در توي صندوقچه هاييست
    كه بوي كهنگيش آزارم ميدهد
    من بر طاق چيدمانمان
    آفتاب را ميگذارم
    و تنگي آب
    روشنايي و مهر
    قرآن و حديث دو حلقه
    به خلوتم تو هميشه راه داري
    آخر تو محرمتر از جاني
    مينشانمت و برايت از شبهايي ميگويم
    كه اگر مهتاب ندارد
    كه اگر ستاره ندارد
    اما عاشقانه مي ماند

    javahermarket

    اس ام اس

    میفرستم مهربان بر محضر تو یک پیام تا که هم جویای احوالت شوم هم داده باشم یک سلام! صبح روز آدینه ات بخیر و شادی

    سلام من
    به آن پرند سپیده وشادمان
    که در سپیده با نسیم
    ترانه ساز می شود
    صبح زیبات بخیر


    صبحت بخیر عزیزم ، برات چایی بریزم؟!
    گولت زدم عزیز جون ، تو که نیستی خونمون!!
    خوب بیــــــــــد (صبحت بخیر عزیزم)


    10
    سلام
    صبحت زیبا چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینم
    و تو خودت را در آینه من آبی
    بیا برویم باورمان را قدم بزنیم
    تا شانه های خیابان خیال کنند
    جنگل و دریا بهم رسیده اند . . .


    با احتساب امروز 35 فقط 35 روز از بهار مانده ، پس صبح زیبای بهاریتان بخیر





    6سلام ای دل نورانی خورشید، ای نگاه آبی آسمان، ای شکوه آفرینش!
    سلام ای وسیع جاری، ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران
    روزت به خیر باد




    6سلام من
    به هر چه وبه هر كــــسی كه با سحر
    تمام جسم و جان او پر از نماز می شود




    4143
    10من به تو سلام میکنم تو که تک ستاره دمادم غروبی
    ای مهوش غزالها ای ترانه ساز هستی
    ای که جادوی کلماتت قلمها را
    سرنگون میکند سلام




    4142
    11به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم
    و در خلوت تو شهر بزرگ من بنا می شود .




    4141
    7سلام من
    به پیچكی كه صبح دست سبز او
    به سوی آسمان بی كران دراز می شود




    4140
    4سلام من
    به آن پرند سپیده وشادمان
    كه در سپیده با نسیم
    ترانه ساز می شود




    4139
    11سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاست
    سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست




    4138
    13سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی.


    20سلام ،
    ببخشيد ما داشتيم تو کوچه اس ام اس بازي ميکرديم
    يکي از سلاما افتاد تو خونتون ! ميشه پسش بدين !؟؟
    ما منتظريم !

    javahermarket

    دوست دارم...دوست دارم...دوست دارم


    عشق من دوست دارم

    تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ

    تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی

    و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ…

    تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان…

    تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو موسیقی لطیف بادی…

    تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن کودکانه منی…

    تو مثل قهر بی ریای نسترن، زیبا و جذابی …

    تو آشوب دلتنگی غم انگیز دریا برای رسیدن به لحظه غروبی…

    تو مثل یه مروارید همخونه صدف نگاه منی…

    تو مثل یه سکوت قشنگ رو دستای پر از نیایش گل های یاسی…

    تو یک حقیقتی، یک حقیقت باور نکردنی…

    یک وجود صبور و یک قلب پر از سخاوت…

    تو شیرین ترین واقعیت زندگی منی…

    تو با وقارترین و با غرور ترین نقطه شروع بهشتی خنده های منی…

    تو یه باور قشنگی تو ذهن و قلب ناباور من…

    تو یه حس لطیف تو سرسختی غربت آسمون خواسته های شیرین ر‌‌ؤیاهامی…

    شیواترین کلام شاعرانه من

    دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…

    تو زیباترین و بی نظیرترین قاب عکس دیوار خالی نفس های منی…

    صدای تو زیباترین و شیواترین غزل بارون از آسمون پاک خداست…

    لطافت طنین لحن مهربون صدای تو

    توی خلوت سکوت تن من زیباتر از لحن قشنگ یک گیتاره…

    تو دست نیافتنی ترین بهانه لحظه های پر از دلتنگی منی…

    تو اولین لبخند زیبا رو لبهای غصه دار منی…

    تو بهترین تکنواز آهنگ حضور بهار تو زمستون سرد دلمی…

    تو عارفانه ترین نور چشمای بی فروغ منی…

    تو مثل یه بوسه لطیف رو گلبرگ پاک گل شقایقی…

    تو زیباترین و بی همتا ترین آرایش کلبه کهنه قلب منی…

    تو زیبا ترین، مونس ترین و خواستنی ترین حقیقت دلربای زندگی منی…

    دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…

    تقدیم به عشق زندگیم..

    javahermarket

    در زندگی با سرعت حرکت نکنید

    روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
    ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..

    پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
    پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
    مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد..

    در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
    خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب كند

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:زمزمه,سرعت,حرکت,سریع,پاره اجر,خلوت,خیابان,مجبور,صندلی,پرتاب,شیشه,ثروت,قدرت,ماشین,
  • چه آرامشی دارم!

    چه آرامشی دارم!

    لحظه لحظه عمرم روشن است به فردایی که نمیدانم چه میشود

    به فردایی که نمیدانم میتواند امیدم را بیشتر کند!

    امید برای ماندن و بودن

    گاه در خلوت خود فکر میکنم به راستی سرانجامم چه میشود؟!

    سرانجام این بغض ها,این تنهایی ها,این گله ها

    مگر نمیگویند هیچ چیز بر خدا پوشیده نیست

    پس چرا این بغض لعنتی را نمیبیند؟!

    چرا تنهاییم را سامان نمیدهد؟!

    چرا اجازه میدهد به درگاهش گله کنم؟! ..

    چرا خدا انقدر صبر دارد!!؟

    خسته ام ..

    این روزها شده ام چون حرف شکیبایی!

    خوبم ولی هیچ کس نباید باور کند!! ...

    شب همتون بخیر

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:باور,شب,تنها,بغض,لعنتی,صبر,شکیبا,خدا,خلوت,سرانجام,تنهایی,گله,گریه,چه آرامشی دارم!,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    گاهی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا