یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نمی دانم از چه بگویم......

نمی دانم از چه بگویم از احساسم به تو که روزی آمد و خانه ی دلم را پر کرد؟؟


یا از روزی که دریافتم دل دیگری را می پرستی؟؟


یا از آرزو های پرپر شده ای که با چشم خود دیدم...نه!!


بگذار از آسمان بی ستاره ام بگویم ...


از سیاهی شب ....


که لحظه به لحظه بیشتر تنهاییم را به رخم می کشد ..نه!!


بگذار بگویم که هنوزم آرزویم هستی.....

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:ارزو,هنوز,ستاره,چشم,خانه,دل,سیاه,تنها,
  • دلم تنگته...

    دلت می آید

    نمانی

    و نگاه هایِ مرا

    هزار سال آواره کنی ؟!!
    گیرم که هزار سال نه،

    یک لحظه!

    دلت می آید

    نیایی

    و چشمانم بر در

    خمیده بماند؟!!
    گیرم که خمیده نه،

    منتظر....

    خیلی وقت نیست

    فکر می کنم امروز که بگذرد

    چند قرن می شود!؟

    اشک

    نه در پس ِ اندیشه

    که بر روی گونه ها جاری ست

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:خمیده,دل,هزار,فکر,قرن,اندیشه,لحظه,
  • تنهـاییــهای کـلاه قـرمـزی

    وقتی واقعیت ها ,
    آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
    روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است
    و راست راست توی خیابان راه می رود
    عشق نشسته است کنار خیابان ,
    کلاهی کشیده بر سر و دارد گدایی می کند
    و مرگ ,
    در قالب دخترکی زیبا ,
    گلهای رز زرد می فروشد

    -----------------------------------------

    کاش وقتهای تنهایی
    یکی از تو سایه میومد و مثل پسرخاله میگفت:
    نون بگیرم؟
    نفت بگیرم؟
    دلت گرفته؟
    منم میگفتم: آره
    بعد فقط مینشست کنارم و سکوت میکرد...
    منم مثل کلاه قرمزی سرمو میذاشتم رو زانوش....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:کلاه قرمزی,سکوت,تون,دل,گدا,خیابان,پسرخاله,دختر زیبا,
  • من گمنامم....!

    من گمنامم!
    تنها آمدم و تنها
    بار سنگین بغضم را به دوش میگیرم
    میروم!
    من مدت هاست فهمیده ام کسی
    منتظرم نیست!
    پس میروم
    میروم بلکه برای بغض هایم اشک شوم....
    بی جهت دلم نمی گرفت!
    درد من
    درد نداشتن نبود.
    اینبار دعوا سر نخواستنم بود...
    پس دنیای خاطره هایم را میگذارم و...
    ت-ن-ه-ا
    میروم؟!...
    آرزوهای قشنگ
    عشق های صورتی
    به عزای راه بی برگشتم بنشینید

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:غزا,خاطره,ارزو,فهم,بغض,دل,جهت,,
  • قاصدك.......

    قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
    از کجا، وز که خبر آوردی؟
    خوش خبر باشی، امّا، امّا
    گرد بام و در من
    بی ثمر می گردی.
    انتظار خبری نیست مرا
    نه ز یاری نه ز دیّاری - باری،
    برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
    برو آنجا که ترا منتظرند.
    قاصدک!
    در دل من همه کورند و کرند.
    دست بردار از این در وطن خویش غریب.
    قاصدک تجربه های همه تلخ،
    با دلم می گوید
    که دروغی تو، دروغ
    که فریبی تو، فریب.
    قاصدک! هان، ولی ...
    راستی آیا رفتی با باد؟
    با توام، آی کجا رفتی؟ آی...!
    راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
    مانده خاکستر گرمی، جایی؟
    در اجاقی- طمع شعله نمی بندم - اندک شرری هست هنوز؟
    قاصدک!
    ابرهای همه عالم شب و روز
    در دلم می گریند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:ابر,عالم,خبر,خاکستر,دل,قاصدک,طمع,تلخ,خبر,تجربه,فروشگاه اینترنتی,غریب,
  • چشم انتظار

    امشب دلم را می تکانم پیش پایت
    چیزی ندارم من بجز این دل برایت

    امشب گلوی زخمی ام را می سرایم
    یعنی تمام غربتم را در هوایت

    می خواهم امشب سالها خاموشی ام را
    آرام بـــــردارم بــــــریزم در صـــــــــدایت

    ای با دل من آشناتر از من ای خوب
    دیری است تنها مانده اینجا آشنایت

    دیری است بی تو کلبه ام تاریک مانده است
    بگشـــــای بر من روزنـــــی از چشــم هایت

    چشم انتظار چشم زیبای تو تا چند
    تا چند محــــروم از نگاه دلــــربایت

    بر من اگر یک لحظه می تابید چشمت
    در زیر شمشیر تو می گشتم فدایت

    وقتی نگاه شرقی ات می بارد از مـــهر
    من کیستم؟ خورشید می افتاد به پایت

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نگاه,دلبر,تاریک,چشم,خاموشی,اشنا,زیبا,امشب,دل,تکان,غربت,اشنا,کلبه,شمشیر,,
  • منم دلم تنگ است

    بزن باران برای من

    برای اشکهای همچو بارانم

    برای قلب رنجورم

    برای جسم بیمارم

    برای قصه ی راهم

    برای عشق وایمانم

    آه ای باران ببار

    بر سر دختر تنها

    مانده ام

    گناهم چیست جز خون دل خوردن

    به درد آشنا مردن

    و من حیران از دوران

    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم

    منو تو مست یک جامیم

    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    دلم تنگ است از از این اشکها

    زمان قهر است با نجما

    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

    شب،کوتاه و غم کوتاه

    چشم بر چشمان مهتاب دوخته

    عشق من از هر زمان افروخته

    نیستی تا سر به روی شانه هایت

    زار همچون ابر گریم
    عم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عهد,عشق,یاران,گناه,حیران,دختر,تنها,عمر,مهتاب,مونس,دل,همراه,اشنا,
  • عشق

    در پاسخ به (اونی که...)


    هروقت دل کسی رو شکستی

    روی دیوار میخی بکوب

    تا ببینی چقدر دل شکستی

    هروقت دلشان را به دست اوردی

    میخی را از روی دیوار بکن

    تا ببینی چقدر دل به دست اوردی

    اما چه فایده...؟؟ که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند

    دوست عزیز من هنوز شما رو نشناختم و نمی دانم منظورت از این حرف ها

    چیست؟ من رفیق بازی نکردم من عاشق شوهرم هستم و به خواسته او

    این وبلاگ را درست کرده ام و به نظر دوستان پاسخ میدهم .حصار کردن دل

    عاقلانه نیست و زدن حرف هایی که سال ها در مخروبه دلم پنهان بود!!!!!!

    حالا ابراز کردن احساس درونی من چه ربطی به ازدواج کردن یا نکردن من

    دارد؟؟؟ از کدام نقاب حرف میزنید منی که سالها بدون نقاب بودم و شناخته

    نشدم الان با نقاب تردید و تهمت شما باید محاکمه شوم؟؟زندگی بازی

    های زیادی با من کرد که هیچ کس را یارای شنیدنش نیست چه رسد به

    درک

    آن.....

    خیلی دوست داشتم با صراحت خودتان را معرفی میکردید تا میشناختم

    کسی را که عطر نارنج را دوست ندارد و مرا از بو کردن آن محروم می

    کند !! دوستم ندارد اما خود را دشمن نیز نمی شمارد

    من سال ها وجودم انقباضی دردناک بود زیاد نیست که لطافت باران را حس

    میکنم بی رحمی نکن و انبساط خاطرم را بر هم نزن..........

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:دوست,عزیز,دیوار,میخ,دل,حرف,رفیق,حصار,پنهان,شوهر,عاشقشکست,قلب,
  • به نام زیباتـرین خطای انسان عـشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق


    هنوز عاشقم با اینکه عشق برام یه کابوسه ...

     هنوز عاشقم با وجود اینکه عشق برام یه شکنجه است.

     عاشق موندم چون با خودم قسم خورده ام که عاشق بمونم ...

     با اینکه عشق یه بازیه ،من این بازی رو دوست دارم .

     چون هم بازیه من تا آخرش می مونه و منو دوست داره . . .

     با اینکه عشق زود گذره ولی من گذر این لحظه ها رو دوست دارم

     چون می دونم زندگی و عمر زود تر از عشق به پایان می رسه. . .

     صادق باش ای عشق جاودان ، لایق باش . . .

     لایق این دل پر از درد من باش

    می دونم که تو لایقی ...

     می دونم که صداقت دل تو اونقدر هست که دل پر از فروغ منو شرمنده پاکی

    کنه . بمون با من بمون چون دوستت دارم بیشتر از اونی که فکر کنی

     یا تو قصه ها بخونی . . .

    باید به حرف اونایی که می گن عشق براشون بی معناست بی توجه بود . 

    عشق تو این دور و زمونه نیست

     ولی من بهش اعتقاد دارم بزار همه فکر کنن دیوونه ام...........

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عشق,دلنوشته,زیبا,عاشق,صداقت,لایق,زندگی,عمر,عاشق,لحظه,دوست,دل,شرمنده,درد,,
  • در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها

    صدائی خسته در صد واژه ی مبهم

    وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک

    میان خیسی هرخط دفتر

    در تب فریاد

    وچون سرخی غمبار شقایق ها

    نگاهی غمزده خونین

    درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه

    وتکرار خطوط اشک

    میان خط به خط دفتری خاموش.



    واما بازهم خاموشی واندوه

    ودر صدها سوال مانده در تردید

    به سرگردان سکوتی

    باز پیچیدن بخود... در یاس نا سامان یک" بودن"



    نیازی سخت درمانده

    به فریادی ز قعر سینه ای همواره درخاموشی مطلق

    ویک نومیدی سخت وسیاه از هرچه بودن

    در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها



    اگر حق هم چنین باشد

    چنین حق دل من نیست

    نه حتی حق تودر بودنی

    تنها برای زنده بودن ها .... فقط یکبار!

    نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن

    فقط یکبار!





    ولیکن " زندگانی" ... "زنده بودن" نیست

    بسی بالاتر از" این" حق "بودن " هاست

    ....

    ...واما عشق...

    گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما...

    رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها!

    زدنیا حق من" اینگونه بودن"



    بازهم حق دل من نیست

    نه حتی تو!!!



    خداوندی که جان بخشیده قلبی را

    به هر تن در جهان خویش

    تنی آزاده را روی زمین همواره میجوید

    واما آدمی درحد جای خود

    گرفته حق بودن را ....میان این زمینِ ِ تا ابد

    درگیر ناحقی!!!!

    نه دیگر !!! حق تو یا حق من "اینگونه بودن"نیست !!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:سرگردان,سیاه,سوال,شقایق,تکرار,ادم,قلب,حق,دل,خدا,جعان,همواره,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    نمی دانم از چه بگویم......

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا