یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ بنشین، مرو.............Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است
بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
بنشین، ببین که دختر خورشید "صبحگاه"
حسرت خورد ز روشنی آرزوی ما
***
بنشین، مرو، هنوز به کامت ندیده ایم
بنشین، مرو، هنوز کلامی نگفته ایم
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است
بنشین، که با خیال تو شب ها نخفته ایم
***
بنشین، مرو، که در دل شب، در پناه ماه
خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست
***
بنشین، مرو، حکایت "وقت دگر" مگوی
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر، تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و رنج از این در چه می بری؟
***
بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین
امشب، چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین، مرو، مرو که نه هنگام رفتن است!...
***
اینک، تو رفته ای و من از راه های دور
می بینمت به بستر خود برده ای پناه!
می بینمت - نخفته - بر آن پرنیان سرد
می بینمت نهفته نگاه از نگاه ماه
***
درمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخ
خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز
یاد منت نشسته برابر - پریده رنگ -
با خویشتن - به خلوت دل - می کنی ستیز

از فریدون مشیری

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:جاودان,فریدون مشیری,تمنا,رنج,صفا,عشق,حکایت,روشنی,پناه,نگاه,گناه,
  • هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی !

    نشد که زندگی ام را کمی تکان بدهی

    نخواستی سر این عشق امتحان بدهی

    نخواستی که بمانی و دردهای مرا

    فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی

    قرار بود همین روزها به هم برسیم

    قرار بود تو بابا شوی و نان بدهی

    نگو که آمده بودی سری به من بزنی

    و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی

    نگو از اول این راه عاشقم نشدی

    نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی

    گناه فاصله ها را به پای من زدی و

    نخواستی به تن خسته ام زمان بدهی

    چه اتفاق غریبی ست اینکه دل بکند

    کسی که حاضری آسان براش جان بدهی

    نشسته ام سر سجاده رو به روی تو باز

    هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی !

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:فاصله,گناه,عاشق,غریب,اتفاق,سجاده,خسته,منتظر,غریب,
  • چرا....!

    کاش تو تمام لحظه هایی که نگاهت همچون همنواز تمامی لحظه هایم کنارم بود میتونستم بگم وقتی نباشی تمومه واسم دنیا اما هر بارم که گوشه ای و به بهونه ای خواستم تلنگری از هیاهوی این دل سراسر بارونی رو بهت بگم...

    فقط خنده روی لبهام و که تزیینی برای گم کردن درد این جزیره تنهایی هام بود رو میددی و به مزحکه میگرفتی بازی عشقی رو که در هر لحظه از لحظه های بی تو بودنم شروع به ساختن بهشتی که با تو اومدنت برای همیشه و حالایی که به انتظار برگشتنتم هنوز هم...

    کاش میدونستم فردایی هم هست که تمام زیبایی ها و قشنگی با هم بودنمون رو نشون کرده که تو یه چشم به هم زدنی به راحتی شکارش کنه و منو تو تمام این مدت فقط با تمام خاطرات تو و با تو بودنم و فقط یک سوال تنها بزاره....

    اون سوال هم چیزی نیست جز...

    چرا....! و به کدامین گناه....!

    کاش که فقط یادی کنی از این دل طوفان زده بارونی....

    که هنوز هم به یادت زنده ام....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:کدامین,گناه,طوفان,قشنگی,تنها,سوال,هیاهو,زیبایی,همنواز,بارون,
  • منم دلم تنگ است

    بزن باران برای من

    برای اشکهای همچو بارانم

    برای قلب رنجورم

    برای جسم بیمارم

    برای قصه ی راهم

    برای عشق وایمانم

    آه ای باران ببار

    بر سر دختر تنها

    مانده ام

    گناهم چیست جز خون دل خوردن

    به درد آشنا مردن

    و من حیران از دوران

    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم

    منو تو مست یک جامیم

    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    دلم تنگ است از از این اشکها

    زمان قهر است با نجما

    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

    شب،کوتاه و غم کوتاه

    چشم بر چشمان مهتاب دوخته

    عشق من از هر زمان افروخته

    نیستی تا سر به روی شانه هایت

    زار همچون ابر گریم
    عم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عهد,عشق,یاران,گناه,حیران,دختر,تنها,عمر,مهتاب,مونس,دل,همراه,اشنا,
  • امید عبث

    می روم خسته و افسرده و زار
    سوی منزلگه ویرانه ی خویش
    به خدا می برم از شهر شما
    دل شوریده و دیوانه ی خویش
    می برم تا که در آن نقطه ی دور
    شست وشویش دهم از رنگ گناه
    شست وشویش دهم از لکه ی عشق
    زین همه خواهش بی جا و تباه
    ناله می لرزد می رقصد اشک.....

    آه که بگذار بگریزم من
    از تو ای چشمه ی جوشان گناه
    شاید آن به که بپرهیزم من
    عاقبت بند سفر پایم بست
    می روم خنده لب و خونین دل
    میروم از دل من دست بدار
    ای امید عبث بی حاصل.....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:امید,عبث,خنده,بی حاصل,گناه,تباه,دیوانه,افسرده,ناله,عاقبت,خواهش,دلنوشته,
  • دلم شکست و نامه ای به خداوند نوشتم

    خدايـــــا ...
    خدايـــــا كلي باهــاتـــ حرفـــ دارمـــ ...

    نميــدونمـــ از كــجا شــروع كنــمــ ...

    خــــدا جــونـمــ فــكــ كــنــم كـمــ كـمــ دارمــ كـمــ مـيارمــ حواســتــ هســت كــ ...!؟

    مـيدونـي خــدا جــونــمـ ايــن روزهــا دلــمـــ پـــر تـــوقــع شــدهـ ...

    يـه نـيــمـ نگـاهـ بهـمــ بــنداز ... مـيدونمـ اونــمـ از ســرمــ زيــادهـ ...

    مــيــدونــمـ...

    مــيدونــمــ خيــلـي بــدمــ ...

    مــيدونـمــ آدمــ نــمـيشــمــ ...

    مــيدونـــمــ گـنـاهـامـ دارهـ ســر بـه فــلكــ مـيــكــشــهـ ...

    مــيــدونــمــ تــاحــالــا صــد بــار تــوبــهـ كــردمـــ ...

    تـــوبـــهـ شـــكــسـتــمــ ...

    ميـــدونـمــ خيــلـي نــاشكــري كــردمــ ...

    ميـــدونـــمــ از دســتـــمــ ــ خيلي نــاراحــتي ...

    ولــي ...

    فـ ـــدات واســــه تـــمـــامـــ خـــوبــيــهـــاتــ

    بـــبــخــ ـــشـــمـ واســـهـ تــمـــامـــ عــهــد شــكـــنــي هـــامـــ

    دوســـــ ــــــِت دارمـــ واســـهـ مــحبـــتــ هـــاتــ و ايــنـــكـهـ

    مـــيـــدونــمــ دوســـمــ داري چــون اگـــهـ دوسـ ــــم نـــداشــتـي نمــي آفـــريــديــمـ

    مـــيـــدونــمــ واســـتـــ عـــزيـــزمــ چـــونــ بــنــدتــمــ

    ميـــدونـمـ دوبــارهـ بهــم فـــرصــ ــــت مــيــدي چـــونــ تــــو خـــدايـــي و بــــخشنـــدهـ

    امـــــا ازتـــ يــهـ خـــواهـــشــ دارمــــ

    هيـــچوقــتــــ تــنهــامــ نــــذار و هـــوامـــو داشــتــهـ بـــاش ...

    حـــرفهـــايــمــ را مــينــويــســمــ ...

    تـــا يـــادمــ بـــاشــد ...

    خـــدا مــــن و نوشــــته هــايــمــ را ديــد ...

    تــا مبـــدا تــشـــكر يـــادمـــ بـــرود...

    دوســــ ـــــــت دارمـــ خــــــــدا جونــــــم ....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:شکست,بخشش,تمام,عهد,ادم,گناه,شکست,خواهش,تنها,تشکر,خدا,دلنوشته,
  • نارفیق

    ای نا رفیق..

    به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه ام می زنی

    به حقیقت که هویتت را

    دیر زمان ایست که در زیر پای رهگذران

    به عرضه نهاده ای

    نقابت را بردار...

    زیر پایم را زود خالی کردی

    مجالی می خواستم اندک ... به اندازه یک نفس ..

    این نگاهت چیست ؟

    سلام پر مهرت را باور کنم... یا پاشیدن نمکت را؟

    خنجر را دستت دادم و گفتم

    پشت سر من حرکت کن و مواظبم باش

    اندکی بعد خنجری از پشت در قلبم فرو رفت

    پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود

    نمی دانستم تو هم تاب از پشت خنجر زدن را داری

    تو گناهکار نیستی !

    خنجر را خودم به دستت داده بودم

    به یقین که از دیار عابر هرز نگاه آمده ای

    شکنجه کن... که برای کشیدن درد مانده ام.. نه برای التیام..

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عرضه,نگاه,مهر,باور,خنجر,نقاب,هویت,رهگذر,گناه,مجال,یقین,زیبا,دانلود,بهترین,
  • تا حالا شده؟؟ شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….

    شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟
    خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

    تا حالا شده؟؟

    شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

    خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

    دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

    نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

    هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

    آخرش برسه به یه بن بست …

    تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

    اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

    به اون هم نمی تونه بگه…

    خبری از آسمون هم ندیده

    مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

    بهش محل هم نداده

    تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

    خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

    خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

    خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

    خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

    پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:حالا,دلت,سنگینی,بن بست,تنها,اشک,احساس,گناه,تنهایی,,
  • امین

    چرا به من می گویند ،دوستش نداشته باشم

    مگر دوست داشتن جرم است ؟

    من نمی فهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد

    کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم

    ولی او را چرا...

    من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ...

    من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم



    ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمی شود گریخت



    وآن لحظه که نمیتوانی از آن بگریزی



    همان لحظه ای است که من از آن می ترسم ولی آن را تجربه کردم تجربه ای که خدایم ببخشاید و عشق واسطه



    شود تا بخشیده شوم



    *** آمین***

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:امین,گاهی,فراموش,گناه,گریز,جرم,گریخت,تجربه,عشق,,
  • روسری را جلو بکش خواهر!


    روسری را جلو بکش خواهر! (طنز) کمپ فارسی

     

    به به ای خانم قشنگ و ملوس
    که قدم می‌زنی به مثل عروس

     

    ای که در پیش آینه با تاپ
    کرده‌ای یک دو ساعتی میک آپ

     
     
    روی اجزای صورتت یک یک
    ریمل وسایه و رژ و پن‌کک
    ...
    به به ای خانم قشنگ و ملوس
    که قدم می‌زنی به مثل عروس

     

    ای که در پیش آینه با تاپ
    کرده‌ای یک دو ساعتی میک آپ

     
     
    روی اجزای صورتت یک یک
    ریمل وسایه و رژ و پن‌کک

     

    شده‌ای – چشم خواهری! – خوشگل
    می‌بری از بزرگ و کوچک دل

    می شود بند عفت از این ناز
    چون کمربند سبز تهران، باز!

    نگو اصلا که: “ذاتا این مدلم”
    خودم این‌کاره‌ام عزیز دلم

    من که این قدر خویشتن دارم
    باز، دیوانه می‌شوم دارم!

    که اگر موجبات ننگی تو
    پس چرا این قدر قشنگی تو؟!

    خواهرم توی این بریز و بپاش
    تا حدودی به فکر ما هم باش

    پیش خود فکر کن که مرد غریب
    گر ببیند تو را به این ترتیب

    از لبش آب راه می‌افتد
    طفلکی در گناه می‌افتد

    من خودم بی خیال دنیاشم
    نه که منظور من خودم باشم

    مشکل از سوی جوجه کفترهاست
    غصه‌ام معضل جوانترهاست

    که به یک جلوه ی زن از مریخ
    خل و دیوانه می‌شوند از بیخ

    رشته را می‌کنند هی پنبه
    بس که ناواردند و بی جنبه

    ما که داریم خانه‌ای در بست
    _تازه ویلای دوستان هم هست!_

    غالبا عصرها همانجایم
    هفته‌ای یک دو روز تنهایم

    الغرض این از این همین دیگر
    روسری را جلو بکش خواهر!

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ بنشین، مرو.............Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا