یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

امین

چرا به من می گویند ،دوستش نداشته باشم

مگر دوست داشتن جرم است ؟

من نمی فهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد

کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم

ولی او را چرا...

من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ...

من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم



ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمی شود گریخت



وآن لحظه که نمیتوانی از آن بگریزی



همان لحظه ای است که من از آن می ترسم ولی آن را تجربه کردم تجربه ای که خدایم ببخشاید و عشق واسطه



شود تا بخشیده شوم



*** آمین***

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:امین,گاهی,فراموش,گناه,گریز,جرم,گریخت,تجربه,عشق,,
  • بـــه امــیــدی که ...

    دل دیــوانــه کــه خــود را بـه سـر زلـف تـو بـسـتـسـت

    کــس بــر او دسـت نـیـابـد کـه سـر زلـف تـو بـسـتـسـت

    چــکـنـد طـالـب چـشـمـت کـه ز جـان دسـت نـشـویـد

    بـوی خـون آیـد از آن مـسـت‌ کـه شمشیر به دست است

    بـــه امــیــدی کــه شــبــی ســرزده مــهــمــان مــن آیــی

    چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است

    مــن و وصــل تــو خــیــالــیـسـت کـه صـورت نـپـذیـرد

    کــه تــرا پــایــه بــلــنــدســت و مــرا طــالـع پـسـتـسـت

    گــفــتــم از دســت تــو روزی بــنــهــم سـر بـه بـیـابـان

    دســت در زلــف زد و گــفــت‌ کــیـت پـای بـبـسـتـسـت

    حـــاش لـــلــه کــه رهــایــی دلــم از زلــف تــو بــیــنــد

    کــه دلــم مــاهــی بـسـمـل بـود و زلـف تـو شـسـتـسـت

    گـــرد آن دانــهٔ خــال تــو ســیــه مــوی تــو دامــســت

    دل شــنــاسـد کـه تـنـی هـرگـز ازیـن دام نـجـسـتـسـت

    دل قـــاآنـــی ازیـــنـــســان کــه بــه زلــف تــو گــریــزد

    چون بــرآشــفــتــه یــکـی رومـی هـنـدوی پـرسـتـسـت

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:شعر,دلنوشته,زیبا,جالب,سینه,زلف,جان,لب,امید,مهمان,سخن,چشم,اشفته,هندو,بسمل,گریز,
  • بی تو

    بی تو طوفان زده دشت جنونم

    صید افتاده به خونم

    تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم

    بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

    بی من از شهر سفرکردی و رفتی

    قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

    تاخم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

    ….توندیدی.......

    نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی

    خود در خانه ببستم

    دگر از پای نشستم

    گوییا زلزله آمد

    گوییا خانه فرو ریخت سر من

    بی تو من در همه شهر غریبم

    بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

    بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

    تو همه بود و نبودی

    تو همه شعر و سرودی

    چه گریزی ز بر من که زکویت نگریزم

    گر بمیرم ز غم دل با تو هرگز نستیزم

    من و یک لحظه جدایی ؟!

    نتوانم٬ نتوانم

    بی تو من زنده نمانم...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:زنده,کویت,جدایی,هرگز,زنده,گریز,نوا,زلزله,غافل,,چشمان,سیاه,کوچه,گذر,,
  • به تو عادت کرده بودم

     

    عاشقانه

    به تو عادت کرده بودم
    اي به من نزديک تر از من
    اي حضورم از تو تازه
    اي نگاهم از تو روشن
    به تو عادت کرده بودم
    مثل گلبرگي به شبنم
    مثل عاشقي به غربت
    مثل مجروحي به مرهم
    لحظه در لحظه عذابه
    لحظه هاي من بي تو
    تجربه کردن مرگه
    زندگي کردن بي تو
    من که در گريزم از من
    به تو عادت کرده بودم
    از سکوت و گريه شب
    به تو حجرت کرده بودم
    با گل و سنگ و ستاره
    از تو صحبت کرده بودم
    خلوت خاطره هامو
    با تو قسمت کرده بودم
    خونه لبريز سکوته
    خونه از خاطره خالي
    من پر از ميل زوالم
    عشق من تو در چه حالي

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    امین

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا