یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

پوچ.



دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش

خفته بودند

زودتر از تو ناگفته ها را

با زبان نگه گفته بودم

 

از من و هرچه در من نهان بود

میرمیدی

میرهیدی

یادم آمد که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

میکشیدی

میکشیدی

آخرین بار

آخرین بار

آخرین لحظهء تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باد نالید و من گو کردم

خش خش برگهای خزان را

 

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گرچه در پرنیان غمی شوم

javahermarket

صفحه قبل 1 صفحه بعد


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

پوچ.

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا