یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

 

پدری دستش را روی شانه ی فرزندش گذاشت و گفت:

«من قوی ترم یا تو؟»

پسر جواب داد:«من»

پدر با ناراحتی دوباره پرسید:

«من قوی تر هستم یا تو؟»

پسر جواب داد:«من»

پدر یاد زحمات و کارهایی و سختی هایی که برای فرزندش کشیده بود افتاد و دستش را از شانه ی فرزندش برداشت و چند قدم عقب رفت و دوباره پرسید:

«من قوی تر هستم یا تو؟»

پسر جواب داد:«شما»

پدر گفت:«چرا نظرت عوض شد؟»

پسر گفت:«وقتی دستتان روی شانه ام بود احساس می کردم یک دنیا پشتم و پشتیبانم است»

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:پدر و پسر,
  • چندکلمه حرف حساب

     

    پسری ۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچ چیزنگفت

    ۲۰سالش بود باباش زد تو گوشش هیچ چیز نگفت

    ۳۰سالش بود باباش زد تو گوشش گریه کرد

    پدر پرسید چرا گریه می کنی؟

    پسر گفت قبلاً که میزدی تو گوشم دستت نمی لرزید........

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:پدر ,
  • اما تو باور نکن...

     

     

    سلام

    حال همه‌ ما خوب است

    ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور

    که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

    با این همه عمری اگر باقی بود

    طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

    javahermarket

    .: ادامه مطلب :.
  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:سهراب سپهری ,حال من خوب است ولی تو باور نکن,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا