یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

زیادی

 

زیاد نباش...زیاد خوب نباش...زیاد دم دست نباش...زیاد که خوب باشی...زیادی که همیشه باشی...دل آدم ها را می زنی..آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی..به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند...زیاد که باشی..زیادی می شوی...زیادی هر چیزی هم آلرژی می دهد...عجیب...دورمی شوند...خیلی عجیب...زیادی می شوی!!!!!!!!

 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:زیاد نباش,
  • عشق پسر و دختر

     

    دختر: تا حالا شده که بخواهی با هم نباشیم ؟
    پسر: حتی فکرش را هم نکن!!!
    دختر: دوستم داری ؟
    پسر: البته، هر روز بیشتر از دیروز!!!
    .دختر: تا حالا به من خیانت کردی ؟
    پسر: نه ! برای چیمیپرسی؟
    دختر: منو میبوسی ؟
    پسر: معلومه ! هر موقع که بتونم!!!
    دختر: منو کتک میزنی ؟
    پسر: دیوانه شدی ؟
    دختر: میتونم به تو اعتماد کنم ؟
    پسر: بله
    دختر: عزیزم
    .
    .
    بعد از ازدواج

    .

    .

    .

    .
    حالا از پائین به بالا بخوانیدش !!!
     

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:عشق,پسر,دختر,
  • ناب از دکتر شریعتی

     

    من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند .

     

    به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.  «دکتر علی شریعتی»

    ————————————————–

    زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی …. برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی … او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی … او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی…او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد …. او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی … او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …..

    ————————————————–

    اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست او جانشین همه نداشتنهاست

    ————————————————–

    عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی .

    دکتر شریعتی

    ————————————————–

    اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند…. فقط از فهمیدن تو می ترسند

    ————————————————–

    آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش

    ————————————————–

    هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود

    هر لحظه دردی سر بر می‏دارد

    و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند

    این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند

    مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟

    ————————————————–

    دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !… چند سالی گذشت یک روز که با همسرم ازخیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

    ————————————————–

    هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند

    ————————————————–

    اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم… اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم… اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم… اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! … نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:شریعتی,ناب,زیبا,شریعتی حکایت ناب,
  • ناب از دکتر شریعتی

     

    اس ام اس سخنان دکتر شریعتی

     

     

    خداوندا، مگذار آنچه را که حق می دانم،

     به خاطر آنچه که بد می دانند، کتمان کنم

     

     

    دکتر شریعتی

     

     

     

     

     
     
     
     
     
     
     
     
     
     

    برایت دعا میکنم که خدا از تو بگیرد هر آنچه خدا را از تو میگیرد

    دکتر شریعتی

     

     

     

     

     


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشكوه می آفرینند.

    دکتر شریعتی

     

     

     

     


    کاش خدا سه چیز را نمی آفرید .......          

    غرور،دروغ،عشق

     

    تا هیچ گاه کسی از سر غرور به دروغ دم از عشق نزند

    دکتر شریعتی

     

     

     

     

     


    خوب بودن ! کلمه هیجان آوری نیست .

     خوبی ، در فارسی شکوه و عظمت خارق العاده ای ندارد ،

     با متوسط بودن و بی بو و خاصیت بودن هم صف است

    خوب بودن از نظر ما یعنی بد نبودن ! و این معنی مبتذلی است !

    دکتر شریعتی

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

     

     
     
     
     
    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     

     
     
     
    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     
     

     
     
     
    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     
     

     
     
     
    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     
     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:شریعتی,ادبیات ناب,سخنان حکیمانه,
  • ناب از دکتر شریعتی

     

    آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

     

     


    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند:

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود


    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.


    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد، هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد.


    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب ، که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ...


    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب ...


    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!


    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.


    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند ...


    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد.


    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است.


    مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

     

     

    آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

     

     


    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند:

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود


    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.


    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد، هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد.


    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب ، که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ...


    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب ...


    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!


    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.


    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند ...


    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد.


    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است.


    مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

     

     

    آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

     

     


    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند:

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود


    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.


    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد، هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد.


    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب ، که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ...


    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب ...


    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!


    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.


    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند ...


    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد.


    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است.


    مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

     

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:,
  • فقر گرسنگی نیست ,عریانی هم نیست

    می خواهم بگویم فقر همه جا سر می کشد

    فقر گرسنگی نیست ُ عریانی هم نیست

    فقر چیزی را نداشتن است ُ ولی آن چیز پول نیست ُ طلا و غذا نیست

    فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند

    فقرُ تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کند

    فقر کتیبه سه هزار ساله ایست که روی آن یادگاری نوشته اند

    فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود

    فقر همه جا سر میکشد

    فقر شب را بی غذا سر کردن نیست

    فقر روز را بی اندیشه سر کردن است.

    ( دکتر علی شریعتی )

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:دکتر شریعتی,فقر,عریانی,

  • narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    زیادی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا