یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

مهمانی

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد

نشانه ی چیست؟

شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر است از هزار بار بهار

کسی

شگفت کسی

آن چنانکه میدانی

کسی که نقطه ی آغاز هرچه پرواز است

تویی که در سفر عشق خط پایانی

تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند

بیا که صاف شود این هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد

بیا که می رود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق

بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

قیصر امین پور

javahermarket

آرزوی عاشقان

یک نفس با دوست بودن همنفس

آرزوی عاشقان این است و بس

واحه های دور دست دل کجاست؟

تا بیاسایم در خود یک نفس؟

واحه هایی گم که آن جا کس نیافت

ردپایی از نگاه هیچ کس

خسته ام از دست دلهایی چنین

پیش پا افتاده تر از خاروخس

ارتفاع بالها:سطح هوا

فرصت پروازها:سقف قفس

خسته از دل

خسته از این دست دل

ای خوشا دل های دور از دسترس!

قیصر امین پور

javahermarket

اگر عشق نبود

از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

بی رنگتر از نقطه ی موهومی بود

این دایره ی کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

قیصر امین پور

 

javahermarket

اگر دل دلیل است

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است آورده ایم

اگر داغ شرط است ما برده ایم

اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!

اگر خنجر دوستان گرده ایم!

دلی سربلند و سری سر به زیر

ازاین دست عمری به سر برده ایم

قیصر امین پور

javahermarket

آبروی آب

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید

پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید

تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود

چون ابری از سراب ببارید و بگذرید

پنهان در آستین شما برق خنجر است

دستی از آستین به درآریدو بگذرید

ما دل به دست هرچه که بادا سپرده ایم

ما را به دست دل بسپارید و بگذرید

با آبروی آب چه باک از غبار باد

نانپاره ای مگر به کف آرید و بگذرید

قیصر امین پور

 

javahermarket

جنگل خاطره

در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم

بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم

خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است

پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیم

یک بار به پرواز پری باز نکردیم

سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم

بر سنگ مزار دل خود مرثیه خواندیم

یک عمر به بالین دل مرده نشستیم

بر گرده ی ما خاطره ی خنجر یاران

با جنگلی از خاطره بر گرده نشستیم

آیینه هم از دیده ی تردید مرا دید

با سایه ی خود نیز دل آزرده نشستیم

برخاست صدا از درو دیوار ولی ما

با این همه فریاد فرو خورده نشستیم

قیصر امین پور


 

javahermarket

خسته ام از این کویر

خسته ام از این کویر

این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل

این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف

بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه

بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت

ای نگاه ناگهان

ای هماره در نظر

ای هنوز بی نظیر

آیه آیه ات صریح

سوره سوره ات فصیح

مثل خطی از هبوط

مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان

مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی

اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب

در دیار خویشتن

با تو آشنا شدم

با تو در همین مسیر

از کویر سوت و کور

تا مرا صدا زدی

دیدمت ولی چه دور

دیدمت ولی چه دیر

این تویی در آنطرف

پشت میله ها رها

این منم در این طرف

پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا

مثل کودکی بگیر

با خودت مرا ببر

خسته ام از این کویر!

قیصر امین پور


 

javahermarket

حرفی از نام تو

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت

سوختم

خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم

سکوتم آب شد

چشم بستم

بسترم آتش گرفت

در زدم

کسی این قفس را وا نکرد

پر زدم

بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید

آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان

دستهایم

دفترم آتش گرفت

قیصر امین پور

javahermarket

کودکی ها

کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای دور اجاقی ساده بود

شب که میشد نقشها جان میگرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

میشدم پروانه خوابم می پرید

خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوجی نبود

باری ما جفت و طاقی ساده بود

قهر میکردم به شوق آشتی

عشقهایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود

قیصر امین پور

javahermarket

حرف آخر

هزار خواهش و آیا

هزار پرسش و اما

هزار چون و هزاران چرای بی زیرا

هزار بود و نبود

هزار شاید وباید

هزار باد و مباد

هزار کارنکرده

هزارکاش و اگر

هزاربارنبرده

هزاربوک و مگر

هزاربارهمیشه

هزاربارهنوز

مگر تو ای همه هرگز

مگر تو ای همه هیچ

مگر تو نقطه ی پایان

براین هزار خط ناتمام بگذاری

مگر تو ای دم آخر

در این میانه تو

سنگ تمام بگذاری

 


 

javahermarket


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

مهمانی

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا