یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

همای رحمت


علی ای همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگیتن پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوشت عهد بندد زمیان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که زکوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایش
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چو زنم چو نای هر دم ز نوای شوق تو دم
که من غریب خوش تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام شنایی بنوازد آشنا را

زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:علی,هما,رحمت,خداشناسی,شهریار,شهدا,کربلا,حضرت علی,همای رحمت,عهد,پیمان,مرغ,غم,نوا,
  • منم دلم تنگ است

    بزن باران برای من

    برای اشکهای همچو بارانم

    برای قلب رنجورم

    برای جسم بیمارم

    برای قصه ی راهم

    برای عشق وایمانم

    آه ای باران ببار

    بر سر دختر تنها

    مانده ام

    گناهم چیست جز خون دل خوردن

    به درد آشنا مردن

    و من حیران از دوران

    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم

    منو تو مست یک جامیم

    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    دلم تنگ است از از این اشکها

    زمان قهر است با نجما

    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

    شب،کوتاه و غم کوتاه

    چشم بر چشمان مهتاب دوخته

    عشق من از هر زمان افروخته

    نیستی تا سر به روی شانه هایت

    زار همچون ابر گریم
    عم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عهد,عشق,یاران,گناه,حیران,دختر,تنها,عمر,مهتاب,مونس,دل,همراه,اشنا,
  • دلم شکست و نامه ای به خداوند نوشتم

    خدايـــــا ...
    خدايـــــا كلي باهــاتـــ حرفـــ دارمـــ ...

    نميــدونمـــ از كــجا شــروع كنــمــ ...

    خــــدا جــونـمــ فــكــ كــنــم كـمــ كـمــ دارمــ كـمــ مـيارمــ حواســتــ هســت كــ ...!؟

    مـيدونـي خــدا جــونــمـ ايــن روزهــا دلــمـــ پـــر تـــوقــع شــدهـ ...

    يـه نـيــمـ نگـاهـ بهـمــ بــنداز ... مـيدونمـ اونــمـ از ســرمــ زيــادهـ ...

    مــيــدونــمـ...

    مــيدونــمــ خيــلـي بــدمــ ...

    مــيدونـمــ آدمــ نــمـيشــمــ ...

    مــيدونـــمــ گـنـاهـامـ دارهـ ســر بـه فــلكــ مـيــكــشــهـ ...

    مــيــدونــمــ تــاحــالــا صــد بــار تــوبــهـ كــردمـــ ...

    تـــوبـــهـ شـــكــسـتــمــ ...

    ميـــدونـمــ خيــلـي نــاشكــري كــردمــ ...

    ميـــدونـــمــ از دســتـــمــ ــ خيلي نــاراحــتي ...

    ولــي ...

    فـ ـــدات واســــه تـــمـــامـــ خـــوبــيــهـــاتــ

    بـــبــخــ ـــشـــمـ واســـهـ تــمـــامـــ عــهــد شــكـــنــي هـــامـــ

    دوســـــ ــــــِت دارمـــ واســـهـ مــحبـــتــ هـــاتــ و ايــنـــكـهـ

    مـــيـــدونــمــ دوســـمــ داري چــون اگـــهـ دوسـ ــــم نـــداشــتـي نمــي آفـــريــديــمـ

    مـــيـــدونــمــ واســـتـــ عـــزيـــزمــ چـــونــ بــنــدتــمــ

    ميـــدونـمـ دوبــارهـ بهــم فـــرصــ ــــت مــيــدي چـــونــ تــــو خـــدايـــي و بــــخشنـــدهـ

    امـــــا ازتـــ يــهـ خـــواهـــشــ دارمــــ

    هيـــچوقــتــــ تــنهــامــ نــــذار و هـــوامـــو داشــتــهـ بـــاش ...

    حـــرفهـــايــمــ را مــينــويــســمــ ...

    تـــا يـــادمــ بـــاشــد ...

    خـــدا مــــن و نوشــــته هــايــمــ را ديــد ...

    تــا مبـــدا تــشـــكر يـــادمـــ بـــرود...

    دوســــ ـــــــت دارمـــ خــــــــدا جونــــــم ....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:شکست,بخشش,تمام,عهد,ادم,گناه,شکست,خواهش,تنها,تشکر,خدا,دلنوشته,
  • دشنم شکست

    من از  رویای حقیقت نام تو را جویا شدم
    بر اسمه حقیقت فال تو را جویا شدم
    جویای بر اسمت شدم
    حرفای روزگارتم این
    چنین قلم من را شکاند
    رسیدن به عمق دلت
    همچنین عهد شکاند
    .
    .
    .
    سلام بهانه
    غریبی توی غربت
    نشستم به راهه لطقت
    سنگینس نگاتم
    بر قلبم نشست

    بی انکه خوب بشناسمت
    بفرما داده ام

    بی انکه درکت کنم بفرما دادام

    اینم فرمان من بود
    اینم مجازاته من بود
    اینم یه طوری حقه من بود

    حقم بود ببینم خیانتت
    حقم بود درکت کنم
    حقم بود
    حقی که از قبلم بود


    .

    ..
    شاید یه جور تاوان بود
    درگیر عشقت شوم
    عشق بی مهرت شوم
    عشقی
    که جز تظاهر نداشت بر من خیری
    عشقی جز شعار نداشت بر من چیزی
    عشقه دروغین که عاشقم کرد
    این چنین نابودم کرد
    از سایه غریبه ها اخر
    دشنه ی سادگی کمرم را شکست
     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دشنه,شکست,درک,قلب,بهانه,عهد,راه,عشقوسایه,غریبه,دروغ,عاشق,نابود,فروشگاه اینترنتی,همه چی,
  • باور کن

    دل

    تنگ توست

    بهانه هايش

    همه

    از آن توست

    چه كنم

    باران كه ميبارد

    ياد عهديست كه در خفا بين چشمان ما بسته شد

    رنگ خودخواهي به خود نگير

    ديدار در انتظار توست

    نگاهش به سمت توست

    به راه توست

    هر طپش قلبش

    براي توست

    ارام تر بگذر

    اين فكر آشفته را رها كن

    مهاركن

    كمي به وقت خستگي هارا چشيدن

    مرا باور كن

    دوست داشتنم را

    بدون خرده گيري

    بدون هراس

    بدون مهار

    بدون آنكه بخواهي چرايش را رنگ دهي

    باور كن

    دوست داشتنت را

    بيشتر از اينها

    باور كن

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,طپش,انتظار,چشمان,عهد,بهانه,اشفته,رها,خستگی,باور,مهار,رنگ,هراس,خرده,,
  • تو فراموش نخواهي شد

    از خانه به سوي زمان
    در حركتم
    قرار بود
    در باران هميشه يادمان بيايد كه ما
    مهري به دل بستيم
    كه از سرشت عشق
    شگفتي آفريد...
    اما نميدانم چرا آنقدر باران امد
    تا كه كشته هايمان را آب برد
    ديگر نه از گندم سرزمين من خبري هست
    نه از آفتاب گرم مهرتو
    من
    اينجا در حركتي ديوانه وار
    دلزده از تمام رحمت ها
    بازهم نقش تو را پررنگ تر از هميشه
    به تصوير ميكشانم
    من ساقه اين گندمهاي به آب نشسته را
    همچنان داس ميزنم...
    تو ميتابي من
    اما
    زميني ديگر ندارم.
    آري خوب من:
    تو فراموش نخواهي شد
    نمور و تاريك
    ايستاده در گوشه اي
    نشاندمت
    تا كه
    هزاران حلقه عهد را در باران
    رها كنم
    از خيال وسوسه
    از ياد مهر...شگفتی.افرید.سرزمین.افتاب.باران

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,زیبا,شعر,گندم,رنگ,میتا,فراموش,حلقه,عهد,خیال,وسوسه,,
  • من كه از ياد نبردم و نخواهم برد اما....

    من كه از ياد نبردم
    و نخواهم برد
    اما تو ميتواني
    كه فراموش كني
    آمدي و مرا به اوج رساندي
    تو سبزو ساده ترين اتفاق بودي
    و پلك هاي تبسم مرا صدا كردي
    دستهاي غريبه ات به تارو پود خسته ام گلي داد
    دستهايم را فشردي
    گل را به امانش سپردي
    خواستي عهدي باشد گرم براي روز هاي سردي كه مي آيند
    اما سردي زمانه كافي نبود كه خودت را هم دريغ كردي؟
    نه تو نميداني
    كه من تا آخرين نفس
    وفادار عهد توام
    نه ازآن رو كه وابسته بمانم
    گرچه تو دل به هزاران سرا داري و يادي نميكني
    كه اينجا اگر راهي ميجويي اميني ست از دلي كه برايت روان شد
    اما من گلبرگهاي مهرت را گرامي ميدارم
    تو در حضور نفس گرم تابستان
    پر از سخاوت سرخ يك ترانه بودي
    تمام دفتر جانم را پر از خودت كردي
    بهانه اي شدي و رفتي
    من
    به سايه روشن تقدير شدم تسليم
    حال كجايي تا مرا رساني تا به اوج؟
    دلم دوباره برايت بهانه ميگيرد
    اگر دوباره نگويي
    قصه از آغاز

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:نفس,تسلیم,تقدیر,روان,عهد,خسته,گل,صداقت,دلنوشته,تابستان,سایه,روشن,بهانه,اوج,سخاوت,
  • شکرشکن

    من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي

    و بجز مهري هات بر سر هيچ عهد نپايي

    اين همه آدم خو شتيپ و موفق سر راهت

    چه شد آخر به سرت زد که دل من بربايي؟

    دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم

    واقعا خام شدم، فارغ از اين چون و چرايي

    اي که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه

    خب! گرفتم پي بدهاي زمانه؛ نه! خدايي...

    اين نصيحت که نمودي، ز کجاي تو در آمد؟

    تو کجايي که ببيني منِ بدبخت! کجايي؟!

    مرد آن است که از دام تاهل بگريزد

    که تاهل همه بند است و تجرد، چو رهايي

    آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پريشان

    که کند شاد مرا، بلکه طلاق است و جدايي

    من ندانم به چه نحوي بدهم مهريه ات را

    شايد آخر بروم در پي دزدي و گدايي

    فقر و درويشي و انگشت نمايي و ملامت

    همه سهل است؛ تحمل بکنم بار جدايي

    خلق گويند: (برو یک زن ديگر بسِتان ) نه!

    زن گرفتن، همه خبط است؛ چه مفرد، چه دوتايي


    "شکرشکن"

    javahermarket

    داستان عشق یک دختر

    سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

    هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

    گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

    لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

    دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

    معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

    لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

    و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

    من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هرکسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گرفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف در پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازاون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  

    دوستدار تو (ب.ش)

    لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود

    معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

    لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

    لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

    ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

    دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

    آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

     

    بچه هاحتمامعنی عشقوبااین داستان فهمیدید........


    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    همای رحمت

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا