یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

20نکته جالب

) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی
۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ
۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد
۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید
۶) دوست واقعی کسی است که اگر ساعتها در کنار او ساکت بشینی و صحبتی بین تان ردوبدل
نشه بعد از خداحافظی احساس کنی که ساعتها باهاش درد و دل کردی
۷) چون می گذرد غمی نیست
۸) انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی که دوست دارد را بدست آورد ، و گرنه مجبور میشود چیزهایی را که بدست آورده است دوست بدارد
۹) فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد
۱۰) کاش میشد سرنوشت را از سرِِ نوشت
۱۱) برای تمام دردها دو علاج وجود دارد گذر زمان وسکوت
۱۲) اگر شیر درنده ای در برابرت باشد بهتر است از اینکه سگ خائنی پشت سرت باشد
۱۳) همیشه از سکوت چگونه فریاد زدن رو بیاموز
۱۴) مورد اعتماد بودن بهتر از دوست داشتنی بودن است
۱۵) با یه چوب کبریت میشه هزاران درخت رو سوزوند و از یه درخت هزاران چوب کبریت به وجود می آید
۱۶) محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد
۱۷) هر چیزی که تو را نکشد مطمئناً قوی ترت میکند
۱۸) این جهان پر از صدای پای مردمی است که همان طور که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند
۱۹) آنکه می گرید یک درد دارد و آنکه می خندد هزار و یک درد
۲۰) گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست میگویند

javahermarket

تنهایی

هروقت بهت نگاه میکنم،ناگهان فکری به ذهنم میرسه

گاهی اوقات،تازمانی که آسمان صاف است منتظرت میمانم

فقط به خاطراینکه در آن روز مراترک کردی

حتما دوباره برمیگردی ودر کنارم میمونی

تویی که در قلب منی آیاواقعا میتونی دوباره منو نبینی؟

من واقعا چه احمقی هستم،چون توتنها کسی هستی که درقلب منه

 

کسی دیگرهستی،مطمئنا نمیدونی من چه احساسی دارم

مطمئنا من درآن روزشامل تو نمیشم،حتی جز خاطراتت

تنهامنم،تنها کسی که همیشه مراقبت خواهدبود،کسی به آرامی میگرید

حتی سایه توازپشت سرهم برای من دلگرمی است ومنو شاد میکنه

اگرچه درآخر تواحاس منو درک نخواهی کرد

گاهی اوقات میخوام تورو ببینم،وقتی که نتونم ندیدنت رو تحمل کنم

«دوستت دارم»همیشه بر لبم جاریست،تنهام وبرای تو میگریم

 

من تنهام ودلم برات تنگ شده

خداحافظ،خداحافظ،هیچ وقت نگو خداحافظ

اگرچه نمیتونم تورو در آغوش بگیرم

من بهت احتیاج دارم،ولی هیچی نمیتونم بگم

من تورو میخوام حتی اگه این فقط یه آرزو باشه یه آرزو

 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:خداحافظ,دلتنگی,عاشقانه,ارزو,اغوش,احتیاج,دلم تنگ,سایه,ارامی,مراقبت,مطمئن,
  • کاش

    ميشد از چشمهايت نگراني را خواند ، دغدغه هايت را،چشمهايت همه چيز را گفت
    تا آخرين لحظه زمزمه هايم تنها براي دل تو بود، براي اينکه که چشمهاهيت يکبار هم که شده دروغ گفته باشد اما....چه ميشد کرد که تو چشمهايت همه چيز را گفت ، تو تاب تحمل درداي خودت را داري ، حالا ميفهم حست را نسبت به خودم ، به اينکه تو مرا بيشتر از خودت دوست داري ، که تو حاضري همه ي خوشيهايت را بدهي ولحظه ايي مرا ببيني در حالي که از ته دل خوشحالم اما پنهونش ميکنم از تو ، حاضري مرا مغرور ببني اما مطمئن باشي ته دلم غوغاست ، مطمئنم با خودت ميگويي عجب آدم مغروري ست ..........
    مرا بيخيال
    من از هيچ چيز ناراحت نيستم فقط شرمنده ي تو ام که دردي به درد هايت اضاف کردم ...........منو ببخش ............

    سعي خودم را کردم با تو همراهي کنم اما تمام وجودم داشت ميسوخت، صداي گرگرفتنش روهيچ کس نشنيد!!!!!!!!!!!!

    کاش ميشد با تو لج کرد..............

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:ای کاش,لج,همراه,سوخت,چشم,مطمئن,خوشحال,
  • داستان عشق یک دختر

    سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

    هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

    گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

    لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

    دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

    معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

    لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

    و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

    من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هرکسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گرفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف در پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازاون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  

    دوستدار تو (ب.ش)

    لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود

    معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

    لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

    لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

    ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

    دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

    آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

     

    بچه هاحتمامعنی عشقوبااین داستان فهمیدید........


    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    20نکته جالب

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا