یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

گم می کنی ...

گم می کنی در خاطرت ، بود و نبودم را . . .

یک شب بیا مهتاب و روشن کن حدودم را

شبهای مالامال ِ از فقر و رکودم را . . .

یک شب ، بیا سیلی بزن بر صورت مرداب

باخود ببر تا سینه ی امواج ، رودم را . . .

آشفته می پیچد خیالت در سرم امشب

گم می کنی درخاطرت ، بودو نبودم را . . .

فکرت شبیخون می زند ، در خواب و بیداری

از هم جدا می سازد ارکان وجودم را

افسرده ام ، یخ زد دلم در زیر خاکستر

با یک نگاهت تازه کن رنگ کبودم را . . .

فواره ای افتاده ام در دام خاموشی . . .

با بوسه ات ، آتش بزن میل صعودم را . . .

یک شب بیاور کل ِ گرمای وجودت ر ا . . .

با یک بغل نرگس ، مهیا کن فرودم را . . .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نگاه,فواره,یخ,خاکستر,خاموش,بوسه,تازه,صعود,سیلی,سینه,امواج,مرداب,فقر,مهتاب,
  • بوسه

    گفتمش
    شیرین ترین آواز چیست ؟
    چشم غمگینش به رویم خیره ماند
    قطره قطره اشكش از مژگان چكید
    لرزه افتادش به گیسوی بلند
    زیر لب غمناك خواند
    ناله زنجیرها بر دست من
    گفتمش
    آنگه كه از هم بگسلند
    خنده تلخی به لب آورد و گفت
    آرزویی دلكش است اما دریغ
    بخت شورم ره برین امید بست
    و آن طلایی زورق خورشید را
    صخره های ساحل مغرب شكست
    من به خود لرزیدن از دردی كه تلخ
    در دل من با دل او می گریست
    گفتمش
    بنگر در این دریای كور
    چشم هر اختر چراغ زورقی ست
    سر به سوی آسمان برداشت گفت
    چشم هر اختر چراغ زورقی ست
    لیكن این شب نیز دریا یی ست ژرف
    ای دریغا شبروان !‌ كز نیمه راه
    می كشد افسون شب در خواب شان
    گفتمش
    فانوس ماه
    می دهد از چشم بیداری نشان
    گفت
    اما در شبی این گونه گنگ
    هیچ آوایی نمی آید به گوش
    گفتمش
    اما دل من می تپد
    گوش كن اینك صدای پای دوست
    گفت
    ای افسوس در این دام مرگ
    باز صید تازه ای را می برند
    این صدای پای اوست
    گریه ای افتاد در من بی امان
    در میان اشك ها پرسیدمش
    خوش ترین لبخند چیست ؟
    شعله ای در چشم تاریكش شكفت
    جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
    گفت
    لبخندی كه عشق سربلند
    وقت مردن بر لب مردان نشاند
    من ز جا برخاستم
    بوسیدمش

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:اختر,دریا,شب,تلخ,امید,طلایی,افسوس,شکفت,بوسه,
  • میدونی چرا؟

    چشمها
    می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟

    وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟

    وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟

    وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟

    چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستن !

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:میدونی,چرا,رویا,حقیقت,چشمان,بسته,قابل دیدن,بوسه,قشنگترین,گریه,خدا,زیبا,,
  • بی تو دنیا رنگی ندارد

    بی تو دنیا رنگی ندارد

    خنده با من انسی ندارد

    بی تو هر قد شعری سرودم

    واژه واژه معنا ندارد

    بی تو یعنی یک آه خاموش

    سهم عشقم سعدی ندارد

    بی تو یعنی یک روز بی تاب

    از فراقت پایان ندارد

    بی تو طیف تاریخ عمرم

    یک خیال و رویا ندارد

    ابرهای قلب شکستم

    جز بیابان دریا ندارد

    کاش می شد بودی کنارم

    گرچه آهم سودی ندارد

    بوسه می دادی نغمه ام را

    چون که شعرم نائی ندارد .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شعر,کنارم,عشقم,قلب,شکسته,بیابان,دریا,کاش,طیف,تاریخ,بوسه,نغمه,خیال,رویا,سعودی,خاموش,,
  • این روزها

    این روز ها
    صدا سکوتت را که می شنوم
    هم نوای صدای ویلون ها
    می شوم
    .
    نت ها را بالا می روم
    .
    میان سازه نگاه تو
    نفسم می رقصد
    .
    قلبم ریتم آهنگت را
    که می نوازد
    خالی می شود
    از هر حس
    سنگین و رنگی
    .
    نور پیدا می شود
    .
    زیبا می شود
    .
    شبیه شیشه ی بوسه هایت
    می شود آنسوی ابرها را
    از میانشان دید

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:این روزها,شیشه,پیدا,زیبا,بوسه,ابر,سنگین,اهنگ,نفس,رقص,سکوت,صدا,انسو,ابر,نت,نوا,
  • فصل بهار

    مـژده ای مـرغ چـمـن، فصل بهار آمد باز

    مـوسـم مـی‏زدن و بـوس و کـنار آمد باز

    وقـت پـژمـردگـی و غـمـزدگـی آخـر شد

    روز آویــخــتــن از دامــن یــار آمــد بــاز

    مـردگـیـهـا و فـرو ریـخـتـگـیـهـا بـشـدنـد

    زندگیها به دو صد نقش و نگار، آمد باز

    زردی از روی چمن بار فرابست و برفت

    گـلـبـن از پـرتـو خـورشـید به بار آمد باز

    ساقی و میکده و مُطرب و دست افشانی

    بـه هـوای خَم گـیـسـوی نـگـار آمـد بـاز

    گـر گـذشتی به درِ مدرسه، با شیخ بگو:

    پـی تـعـلـیـم تـو، آن لـالـه عـذار آمد باز

    دکـه زُهـد بـبـنـدیـد در این فصل طَرب

    کـه بـه گـوش دلِ مـا نـغـمـه تـار آمد باز

    javahermarket

    فصل بهار باده در دست و لب بر لب يار

    حـبـذا پـای گـل و صـبـحـدم و فـصـل بهار

    باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار

    بــی رخ یـار هـوای گـل و گـلـزارم نـیـسـت

    زانـکـه بـا دسـت نـسـیـم چـمـن و بوی بهار

    هـمـه بـتـخـانهٔ چین نقش و نگارست ولیک

    اهـل مـعـنـی نـپـرسـتـنـد مـگـر نـقـش نـگار

    در دل تـنـگ مـن آمد غم و جز یار نیافت

    اوسـت کـانـدر حـرم عـشـق تو می‌یابد بار

    ســکــه روی مــرا نــقــش نـبـیـنـی زانـروی

    کـه درسـتـسـت کـه چـشـمت نبود بر دینار

    خـرم آنـروز کـه مـن بـوسـه شـمارم ز لبت

    گـر چـه بـیـرون ز قـیـامـت نـبـود روز شـمار

    گــفــتـی از لـعـل لـبـت کـام بـر آرم روزی

    چـون مـراد مـن دلـسـوخـتـه ایـنـست برآر

    از مــیــانـت چـو کـمـر مـیـل کـنـارسـت مـرا

    گـر چـه بـی زر ز مـیـانـت نتوان جست کنار

    گـر بـتـیـغـش بـزنـی روی نـپـیـچـد خـواجو

    کـه دلـش را سـر یارست و تنش را سر دار

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,لعل,بوسه,دینار,قیامت,حرم,عشق,دلسوخته,خواجو,سردار,دل,تیغ,نقش ,نگار,بهار,
  • شاکامم

    ســاقــی انـجـمـن شـد، شـوخ شـکـر کـلـامـی

    کـز دسـت او به صد جان نتوان گرفت جامی

    در کـوی مـی فـروشـان نـه کـفـری و نه دینی

    در خـیـل خـرقـه‌پـوشـان نـه ننگی و نه نامی

    بـا صـدهـزار خـواهـش خـشـنودم از نگاهی

    بـا صـدهـزار حـسـرت خـرسـنـدم از خرامی

    انــدوه آن پــری رو بــهــتــر ز هــر نــشـاطـی

    دشـنـام آن شـکر لب خوش تر ز هر سلامی

    در وعده‌گاه وصلش جانم به لب رسیده‌ست

    تــرســم صــبــا نــیــارد زان بـی وفـا پـیـامـی

    گــر آن دهــان نــسـازد از بـوسـه شـادکـامـم

    شـادم نـمـی‌تـوان کـرد دیـگـر بـه هیچ کامی

    ای وصـل مـاه رویـان خـوش دولـتـی ولـیکن

    چـون چـرخ بـی ثـبـاتی، چون عمر بی دوامی

    واعــظ مــرا مــتــرسـان زیـرا کـه در مـحـبـت

    دیــدم قــیــامــتـم را از قـد خـوش قـیـامـی

    از مـسـجـد و خـرابـات نـشـنـیـدم و ندیدم

    نــازلــتــریــن مـکـانـی، عـالـی تـریـن مـقـامـی

    آن طــایــرم فــروغـی کـز طـالـع خـجـسـتـه

    الــا بــه بــام نــیــر نــنـشـسـتـه‌ام بـه بـامـی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شادکام,نیاز,دلنوشته,زیبا,عاشقانه,بی وفا,بوسه,دهان,لمس,مسجد,خرابات,فروغی,مقام,
  • ایــن درد بــود، دوا نــبـاشـد!!!!!!

    مـعـشـوقـه پـی وفـا نـبـاشـد

    ور بـود، بـه عـهـد مـا نـبـاشد

    هـرگـز سـر کـوی خـوبـرویان

    بـی‌فـتـنـه و مـاجـرا نـبـاشـد

    هـر چـنـد که یار ما ختاییست

    مــا را نــظـر خـطـا نـبـاشـد

    ای بـا هـمـه طـلـعـت تو نیکو

    بــا طـالـع مـا چـرا نـبـاشـد؟

    دعوی چه کنی بر وی پوشی؟

    پــوشــیـدن مـه روا نـبـاشـد

    خـوبـی کـه ندید روی او کس

    امــروز بــجــز خـدا نـبـاشـد

    عـشـق تـو قـضای آسمانیست

    کـس را گـذر از قـضـا نـبـاشد

    مـن عـاشـقـم و لـبـت ببوسم

    عـاشـق هـمـه پـارسـا نـبـاشد

    گـفـتـی که: ترا دوا صبوریست

    ایــن درد بــود، دوا نــبـاشـد

    آن غم که تو ریختی درین دل

    جـایـی بـرسـد، کـه جـا نباشد

    زیــر قــدمــت بـبـوسـم ایـرا

    بــالـای تـو بـی‌بـلـا نـبـاشـد

    زر مـیـخـواهی ز من، ترا خود

    یـک بـوسـهٔ بـی‌بـهـا نـبـاشـد

    زر پـر مـطـلـب، که اوحدی را

    در دسـت بـجـز دعـا نـبـاشـد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:قضا,خدا,اسمان,طالع,خطا,طلعت,بی بلا,بوسه,بی بها,دعا,دوا,ایــن درد بــود, دوا نــبـاشـد!!!!!!,
  • بر شرار بلند عاشقانه هايم برقص

    با ياد تو بود

    كه مينوشتم

    با ياد توست

    كه مينويسم...

    كه در دل سرد برفي امشب

    با تمام شادي

    صدايت ميكنم

    تو را ميبلعم...

    با نام "تو"

    ياسهاي معطر از كلامم ميريزد

    زمين و حس مي رويد

    كه ما

    زاده شده ايم

    بر سرير عشق

    در چهارچوب اين لحظه هاي خاطره

    در اين شب

    كنار ياد و سرما

    دور هم

    فروزانيم

    تو

    در ازدحام اينهمه حضور

    كلام و عكس

    ميان طپيدنهاي شعر من

    پيدايي

    بر شرار بلند

    عاشقانه هايم

    برقص

    بوسه ام نثار توست

    كلامم از آن تو

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:صدا,شادی,برفی,امشب,دلسرد,ازدحام,کلام,عکس,رقص,بوسه,نثار,شادی,خاطره,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    گم می کنی ...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا