یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دریا باش...! نه یک لیوان آب...

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندنی بده . راهب به شاگردش گفت کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و ازش خواست اون آب رو سر بکشه .
شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدند کنار دریاچه .
استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه .
شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .

استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "

پیرهندو گفت :
" رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "


javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:شاگرد,لیوان,مشت,نمک,دریا,استاد شاگرد,راهب,
  • عشق صدای فاصله هاست

    دچار
    یعنی عاشق....
    و فکر کن که چه تنهاست
    اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد...
    - چه فکر نازک غمناکی
    - و غم تبسم پوشیده نگاه گیاهست
    و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
    - خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
    و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
    - نه وصل ممکن نیست...
    همیشه فاصله ای هست
    ....
    و عشق صدای فاصله هاست
    صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
    ....
    سهراب سپهری

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:سهراب,سپهری,غرق,وحدت,گیاهان,نازک,دریا,بیکران,دچار,چادر,عاشق,
  • حال دل من ...

    حالم بد نیست غم کم می خورم
    کم که نه! هر روز کم کم می خورم
    آب می خواهم، سرابم می دهند
    عشق می ورزم عذابم می دهند
    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
    از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
    تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
    عشق اگر اینست مرتد می شوم
    خوب اگر اینست من بد می شوم
    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم! دیگر مسلمانی بس است
    درد می بارد چو لب تر می کنم
    طالعم شوم است باور می کنم
    من که با دریا تلاطم کرده ام
    راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟
    آه! در شهر شما یاری نبود
    قصه هایم را خریداری نبود!!!
    خسته ام از قصه های شوم تان
    خسته از همدردی مسموم تان
    هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
    فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
    هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
    هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:خسته,تنگ,نابسامان,قصه,خریدار,اندوه,مسلمان,دریا,شهر,تیشه,ریشه,تلاطم,همدرد,
  • پایان راه نیست...

    رنج هست ، مرگ هست ، اندوه جدایی هست ،

    اما آرامش نیز هست ، شادی هست ، رقص هست ، خدا هست.

    زندگی ، همچون رودی بزرگ ، جاودانه روان است.

    زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود ،

    دامان خدا را می جوید .

    خورشید هنوز طلوع میکند.

    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :

    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :

    امواج دریا ، آواز می خوانند ،

    بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.

    گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می رویند.

    نیستی نیست.

    هستی هست .

    پایان نیست.

    راه هست.

    تولد هر کودک ، نشان آن است که :

    خدا هنوز از انسان ناامید نشده است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:انسان,تولد,نشان,ناامید,هنوز,طلوع,دریا,سقف,شب,اویخته,بزرگ,دریا,رقص,خدا,ستارگان,
  • خدای بزرگ

    دو مرد در کنار دریاچه‌ای مشغول ماهیگیری بودند.یکی از آنهاماهیگیر با تجربه و ماهری بود
    اما دیگری ماهیگیری نمی دانست.
    هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ میگرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود
    نداخت تا ماهیها تازه بمانند،اما دیگری به محض گرفتن ماهی آنرا به دریا پرتاب میکرد میا
    ماهیگیر باتجربه از اینکه میدید آن مرد چگونه ماهی را از دست میدهد بسیار متعجب بود
    لذا پس از مدتی از او پرسید:
    چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
    مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است.
    گاهی ما نیز مانند همان مرد،شانسهای بزرگ،شغلهای بزرگ،رویاهای بزرگ و فرصتهای
    بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم چون ایمانمان کم است.
    ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم،
    اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز آنست که ایمانمان را افزایش دهیم.
    خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد
    این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار داده،
    استفاده کنی، هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست
    به یاد داشته باش به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
    به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است دریاچه.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:دریایچه,مشکل,شایسته,قبول,ایمان,نیاز,شایسته,دریا,,
  • حکایت باران

    حکایت باران بی امان است

    این گونه که من

    دوستت می دارم .

    شوریده وار و پریشان باریدن

    بر خزه ها و خیزاب ها

    به بی راهه و راه ها تاختن

    بی تاب ٬ بی قرار

    دریایی جستن

    و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

    و تو را به یاد آوردن

    حکایت بارانی بی قرار است

    این گونه که من دوستت میدارم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:سنگین,بی راه,دریا,باغ,حکایت,دوست,گ,نه,
  • بوسه

    گفتمش
    شیرین ترین آواز چیست ؟
    چشم غمگینش به رویم خیره ماند
    قطره قطره اشكش از مژگان چكید
    لرزه افتادش به گیسوی بلند
    زیر لب غمناك خواند
    ناله زنجیرها بر دست من
    گفتمش
    آنگه كه از هم بگسلند
    خنده تلخی به لب آورد و گفت
    آرزویی دلكش است اما دریغ
    بخت شورم ره برین امید بست
    و آن طلایی زورق خورشید را
    صخره های ساحل مغرب شكست
    من به خود لرزیدن از دردی كه تلخ
    در دل من با دل او می گریست
    گفتمش
    بنگر در این دریای كور
    چشم هر اختر چراغ زورقی ست
    سر به سوی آسمان برداشت گفت
    چشم هر اختر چراغ زورقی ست
    لیكن این شب نیز دریا یی ست ژرف
    ای دریغا شبروان !‌ كز نیمه راه
    می كشد افسون شب در خواب شان
    گفتمش
    فانوس ماه
    می دهد از چشم بیداری نشان
    گفت
    اما در شبی این گونه گنگ
    هیچ آوایی نمی آید به گوش
    گفتمش
    اما دل من می تپد
    گوش كن اینك صدای پای دوست
    گفت
    ای افسوس در این دام مرگ
    باز صید تازه ای را می برند
    این صدای پای اوست
    گریه ای افتاد در من بی امان
    در میان اشك ها پرسیدمش
    خوش ترین لبخند چیست ؟
    شعله ای در چشم تاریكش شكفت
    جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
    گفت
    لبخندی كه عشق سربلند
    وقت مردن بر لب مردان نشاند
    من ز جا برخاستم
    بوسیدمش

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:اختر,دریا,شب,تلخ,امید,طلایی,افسوس,شکفت,بوسه,
  • حیف باوفایی من حیف عشق و اعتمادم

    حیف عمرم حیف لحظه های خوبی که برای تو گذاشتم
    حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم

    حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
    حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم

    حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
    حیف رویام که واسه تو از قشنگی هاش گذشتم

    حیف اون شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
    حیف وقتی که تلف شد واسه دیدنت توی خواب

    حیف باوفایی من حیف عشق و اعتمادم

    حیف فرصتهای نقرم حیف عمرم و دقیقه ام
    حیف هر چی به تو گفتم راست راسی حیف سلیقم

    حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
    حیف احساس طلاییم حیف این عشق و عقیده

    حیف شادییم توی روزی که میگن تولدتت بود
    حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود

    حیف اون همه قسم ها که به اسم تو نخوردم
    حیف نازی که کشیدم چونکه طاقت نیوردم

    حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویا
    حیف که تو از راه رسیدی اونو دادمش به دریا

    حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
    حیف اعتماد اون روز حیف واژه خیانت

    حیف اون همه دعاهام واسه ی تو شب تنها
    حیف اون چیزی که گم شد دیگه هم نمیشه پیدا

    حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه .... یادته
    حیف اون حرفا که گفتی گفتم اشکالی نداره یادته

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:عاشقانه,شعر,ناب,دلنوشته,زیباترین,بهترین,دانلود,فروشگاه,رسم,دنیا,کهنه,خدا,دریا,حرف,
  • **گمشده ی من...**

    سالها رفت و هنوز

    یک نفر نیست بپرسد از من

    که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

    صبح تا نیمه ی شب منتظری

    همه جا می نگری

    گاه با ماه سخن می گویی

    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

    راستی گمشده ات کیست؟

    کجاست؟

    صدفی در دریا است؟

    نوری از روزنه فرداهاست

    یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:سختی,دریا,فردا,صدف,رهگذر,گمشده,شب,منتظر,عشق,,
  • يكی را دوست می‌دارم

    يكی را دوست می دارم
    يكی تنهاتر از خود را
    در اين صحرای بی پايان
    دلی درياتر از خود را
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    يكی مثل حضور گل
    كه از باغ نگاهش مست
    می‌گردد دل بلبل
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    ولی نامش به يادم نيست
    هوايش بال و پر بشكست
    ولی بامش به يادم نيست
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    تن باران سر انگشتش
    چه تنها با خيالش رفت
    دل تنگ من از پشتش
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    هوايی كرده چشمم را
    خودش اهل همين جا بود
    كجايی كرده چشمم را
    ******
    يكی را دوست می دارم
    كه خوابم را تصرف كرد
    ردیف نرم گيسويش
    كتابم را تصرف كرد
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    كه من را دوست می‌دارد
    نگاهش مثل مهتاب است
    كه روی بركه می‌بارد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:کجا,دوست,خیال,اهل,تنها,دلتنگ,گیسو,مهتاب,نگاه,برکه,کتاب,ردیف,صحرا,دریا,پایان,هوا,بلبل,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دریا باش...! نه یک لیوان آب...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا