یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

غفلت کرده‌ای مــادر !

غفلت کرده‌ای مــادر !

پشت ِ یک قلب ِ عـاشق ،

فرزندت آرام آرام می‌‌میرد !

و تــو ،

فراموش کردن را ،

به من نیاموختی !

مــادر ؛

به من بیاموز ،

چگونه دوست نداشته باشم ،

مـرا دریـاب مـادر...

خالی‌ ِلحظه‌های ِمن ، پُر از اندوهی ژرف است !

که مرا به نبودن ،

نزدیک و نزدیک تر می‌کند...

مــادر ؛

از ضربان ِقلب ِمن بگیر ، این غم ِ کُشنده را...

من ،

آرام آرام

می‌میرم !!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:غفلت,مادر,ضربان,قلب,اندوه,فراموش,
  • حال دل من ...

    حالم بد نیست غم کم می خورم
    کم که نه! هر روز کم کم می خورم
    آب می خواهم، سرابم می دهند
    عشق می ورزم عذابم می دهند
    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
    از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
    تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
    عشق اگر اینست مرتد می شوم
    خوب اگر اینست من بد می شوم
    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم! دیگر مسلمانی بس است
    درد می بارد چو لب تر می کنم
    طالعم شوم است باور می کنم
    من که با دریا تلاطم کرده ام
    راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟
    آه! در شهر شما یاری نبود
    قصه هایم را خریداری نبود!!!
    خسته ام از قصه های شوم تان
    خسته از همدردی مسموم تان
    هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!
    فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
    هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!
    هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:خسته,تنگ,نابسامان,قصه,خریدار,اندوه,مسلمان,دریا,شهر,تیشه,ریشه,تلاطم,همدرد,
  • ز دوســتــی تــو دیــوانــه گـشـتـه‌ام

    دل تـنـگـم و ز عـشـق تـوام بـار بر دل است

    وز دسـت تـو بـسـی چـو مـرا پای در گل است

    شــیــریــن تـری ز لـیـلـی و در کـوی تـو بـسـی

    فــرهــاد جـان سـپـرده و مـجـنـون بـی‌دل اسـت

    گــر چــه ز دوســتــی تــو دیــوانــه گـشـتـه‌ام

    جـز بـا تـو دوسـتـی نـکـنـد هـر کـه عاقل است

    گـر مـن بـه بـوسـه مـهـر نـهـم بـر لـبـت رواست

    شـهـد عـقـیـق رنـگ تـو چـون موم قابل است

    در روز وصلت از شب هجرم غم است و من

    روزی نـمـی‌خـوهـم کـه شـبـش در مقابل است

    دل را مــدام زاری از انــدوه عــشــق تـسـت

    اشـتـر بـه نـالـه چـون جـرس از بـار محمل است

    روز وصـــال یـــار اجـــل عــمــر بــاقــی اســت

    وقــت وداع دوســت شـکـر زهـر قـاتـل اسـت

    بــیــنــد تــو را در آیــنــهٔ جــان خــویــشــتــن

    دل را چـو بـا خـیـال تـو پـیـونـد حـاصـل است

    هـر جـا حـدیـث تـسـت ز ما هم حکایتی است

    ایـن شـاهـبـاز را سـخـنـش بـا جـلـاجـل اسـت

    اشــعــار ســیـف گـوهـر دریـای عـشـق تـسـت

    ایـن نـظـم در سـراسـر ایـن بـحـر کـامـل اسـت

    javahermarket

    چشمه ای بر آمده از بلندای کوه غرور

    چراغ ها خاموشند
    و کوچه در تاریکی عمیقی فرورفته است.
    آرامش شب در همه جا حاکم است
    اما بر دل من نور می بارد.
    میبینم که چقدر این زندگی با همه کوچک بودنش و گذران بودنش در زیر نور زیباست.
    نور چه لطافتی به این لحظه ها داده است.
    چشمانم غرق در تبلور اشکهایی است که بی امان می بارند
    باران می بارد
    تا آنجا که چشمه ای از هجوم بی امانش به خروش آید.
    تا آنجا که رودی جاری شود.
    و نگاهم میگرید تا آنجا که جام وجودم سرشار از حضورتو شود
    و دل کوچکم به سوی تو روان گردد.
    من چو چشمه ای بر آمده از بلندای کوه غرور
    خروشان شده از بارش اشکها
    در آستانه دریای تو تسلیم بودن توام.
    حس حضور اشکها درلطافت احساس عشق توست.
    تو ای محبوب من .
    در پناه کدام ابری
    در پشت کدام اندوه
    که باهزاران بار باریدن این ابرها و گریستن این چشمها بازهم ترا نمیابم.
    تو نوید سبزبهاری.
    شکوه شکوفایی زمین مرده.
    امشب در قطره قطره این باران بوی تو را احساس میکنم.
    و در بارش نگاهم عطر حضورت را.
    من امشب لبریز از رهایی به زیر باران نشسته ام
    تا در هر قطره آن ن.ازش دستان ترا بر وجودم احساس کنم .
    تا بفهمم که آغ.ش گرم اخلاص و یک رنگی
    تنها پناه دل " انسانهای تنهایی" است
    که بودن ترا احساس می کنند.
    من امشب طراوت زیستنی دوباره را دارم. ..

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    غفلت کرده‌ای مــادر !

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا