یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

فسیل

بعضي ها
باران را حس ميكنند
و بعضي ها
فقط خيس بارانند
من گرچه ساليان سال است كه چتر را بر سرم گرفته ام
اما
بوي باران همزاد منست
من از جنس همان طراوتيم كه بر خاطر دلت نشست
خيس بارانهاييم كه
دوست ندارم
لطافت باراني اين روزها را
بگيرد...
من
گرچه پر از نيازم
گرچه ايستاده ام
تنها
روبه دريايي كه هزاران خروش ميكند و من سكوت
گرچه دلم بازي باراني بدون چتر را مي خواهد
اما
اين دستها محرم هر نگاهي نميشود
من
دل به هرچه رنگ دارد نميدهم
چرا هميشه غمها براي هردلي بزرگتر از اسارت رنجيست كه ديگري ميكشد؟
گاهي كمي
فقط كمي
مهربانتر باش
خاطرات ادمي
چوبهايي خيس اند
نه ميسوزند و نه خاكستر ميشوند
مي پوسند
و از جايشان
فسيل ها سر ميزند

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:فسیل,غم,خیس,خاکستر,بزرگتر,محرم,چتر,خروش,سالیان,لطافت,بارانی,تنها,رنگ,,
  • چشمه ای بر آمده از بلندای کوه غرور

    چراغ ها خاموشند
    و کوچه در تاریکی عمیقی فرورفته است.
    آرامش شب در همه جا حاکم است
    اما بر دل من نور می بارد.
    میبینم که چقدر این زندگی با همه کوچک بودنش و گذران بودنش در زیر نور زیباست.
    نور چه لطافتی به این لحظه ها داده است.
    چشمانم غرق در تبلور اشکهایی است که بی امان می بارند
    باران می بارد
    تا آنجا که چشمه ای از هجوم بی امانش به خروش آید.
    تا آنجا که رودی جاری شود.
    و نگاهم میگرید تا آنجا که جام وجودم سرشار از حضورتو شود
    و دل کوچکم به سوی تو روان گردد.
    من چو چشمه ای بر آمده از بلندای کوه غرور
    خروشان شده از بارش اشکها
    در آستانه دریای تو تسلیم بودن توام.
    حس حضور اشکها درلطافت احساس عشق توست.
    تو ای محبوب من .
    در پناه کدام ابری
    در پشت کدام اندوه
    که باهزاران بار باریدن این ابرها و گریستن این چشمها بازهم ترا نمیابم.
    تو نوید سبزبهاری.
    شکوه شکوفایی زمین مرده.
    امشب در قطره قطره این باران بوی تو را احساس میکنم.
    و در بارش نگاهم عطر حضورت را.
    من امشب لبریز از رهایی به زیر باران نشسته ام
    تا در هر قطره آن ن.ازش دستان ترا بر وجودم احساس کنم .
    تا بفهمم که آغ.ش گرم اخلاص و یک رنگی
    تنها پناه دل " انسانهای تنهایی" است
    که بودن ترا احساس می کنند.
    من امشب طراوت زیستنی دوباره را دارم. ..

    javahermarket

    کاش میتوانستم...

    شب بود و چراغ ها خاموش من و ستاره ها بیدار بودیم

    پرده های اتاق را کنار زدم و عبور پرستوهای مهاجر را دیدم

    کاش میتوانستم هر شب برای ماهی های دریاچه قصه عشق را بگویم

    کاش میتوانستم تمام شادی ها را در شیشه ای بلورین جمع کنم و برایت

    هدیه دهم

    کاش بتوانم تنهای تنها در تاریکی شب های زمستانی از کوچه آرزوهایم بگذرم

    و در نقطه آرامی به تو برسم

    کاش همه انسانها خاموش میشدند و فقط صدا و نغمه های بهاریت را

    میشنیدم

    کاش همه جا تاریک میشد و خورشید فقط به اندازه لطافت گلهای نسترن به آن

    نقطه که تو هستی میتابید

    کاش فقط ماه رد پای تو را در کوچه ها به من نشان میداد

    کاش میشد تنها ؛ احساس نیلوفریت با من سخن میگفت

    کاش میتوانستی بوی سرزمین رویایم را برایم بیاوری

    ومن با تمام وجودم ؛ با تمام ذهن و قلبم ؛ با همه روشنایی ها و تاریکی هایم

    میگویم:

    دوستت دارم ....

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    فسیل

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا