یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

روح كه درمان شود جسم شفا ميابد

ميگذارم به حساب تبهاي راجعه!
مداوا نشدي هنوز
چون كودكي كه با خوردن اندك شربتي
جان ميگيرد
ميخندد و شروع به بازي ميكند
و به گمانش سرحال است و خوب شده
تو هربار اندكي بر ميخيزي
كمي از نشاط را روي لبهايت ميمالي
و ميگويي
خوبي!
اما نيستي..
دوباره تب كه باز ميگردد
هذيانهايت را شروع ميكني.
رد دستهاي شفا دهنده
بدتر از خود بيماري ست كه ريشه دوانيده..
اين دستها
آري همين دستها
سوگند مهر خوردند
تا كه مرهم باشند
از چه رو سخت به تاريكي نامردي ها چسبيده اي
كه تصور دردهايت تو را از زنده بودن باز ميدارد؟
من مداوا را بلدم
نترس
هميشه
الزاما سختترين روش و دارو نياز نيست
روح كه درمان شود
جسم شفا ميابد

قدرت عشق را كه ميشناسي

بيا باور كنيم
براي هم زنده ايم.

javahermarket

چراهمه حرفهایم را در سکوت جاري میسازم

و تو ای عشق
تو مخاطب اين روزهاي من
میدانی که چرا من درتبلور اشکهایم خیره می شوم.
چرا خود را در بطن تاریکی پنهان میکنم.
چراهمه حرفهایم را در سکوت جاري میسازم.
تو میدانی که چرا هماره بر راههای سفید برفی قدم بر میدارم.
و تو میدانی که من
همه چیزم را
در تبلور آشنای نگاهت دادم
تا اندکی در میان اینهمه سیاهی به پرواز پرندگانی که در آسمان جانت جشن میگیرند
بنگرم.
من همه را تنها به خاطر آرامش چشمان تو میخواهم.
طاقت دیدن داغ اشک را در چشمانت ندارم.
طاقت شنیدن ناله هایت را در شبهای تار.
طاقت دردهايت را ندارم.
مرا ببخش که چنین خالی برایت ماندم.
خالی از همه آنچه بدان نيازمندي..
تنها خودیم که در مقابل دریای عمیق وجود تو نیازمند پر شدن است.
پس مرا دریاب
تا چوساحلی
به دریای وجودت بوسه زنم.
ای عشق من .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عشق,بوسه,عمیق,نیازمند,تنها,بنگر,اشک,پرنده,تبلور,سکوت,تاریکی,پنهان,,
  • قیامت

    بعضی از افراد توفیقاتی نصیب شان می شود که خودشان عظمت آن موفقیت را درک نمی کنند. این سعادتی که نصیب شما شده که اسمتان در دفتر صدیقه کبری ثبت بشود، قابل بیان و درک نیست. بعضی مطالب را هم، می شود درک کرد و هم می شود بیان کرد؛ بعضی از مطالب است که قابل درک است اما بیان، قاصر است؛ بعضی از مطالب نه قابل درک و نه قابل وصف است. قضیه حضرت زهرا این است. حالا چه شده که شما به این توفیق رسیدید... یا در اثر لقمه ای است که پدرتان خورده و آن نطفه منعقد شده یا در اثر شیر مادرتان هست یا یک عملی انجام دادید که مزدش را خدا این قرار داده است.
    صدیقه کبری فاطمه زهرا کسی است که فصل الخطاب روز قیامت ، ورود او به محشر است و اینجاست که کـُمـِیت عقل لنگ است.
    اولاً: روز قیامت چه روزی است؟ روزی است که در قرآن 28 اسم برای آن روز است، یک اسمش روز قیامت است. اینجاست که عقل مبهوت است: که همه اولین و آخرین قیام می کنند برای رب العالمین.
    یک عمر خوانده اید: "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"، آن روز، روز رجوع به خداست. آن روزی است که میزان های قسط وضع می شود.
    عظمت قیامت به اندازه ای است که یک سوره در قرآن راجع به زلزله قیامت است. آن روز، همچو روزی است: " اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است . روزى كه آن را ببينيد، هر شيردهنده‏اى آن را كه شير مى‏دهد [از ترس] فرو مى‏گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد و مردم را مست مى‏بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است ." این نص قرآن است، خدا به پیغمبر خاتم خطاب می کند: ای مردمان بپرهیزید خدا را، چرا كه زلزله رستاخيز امر عظیمی است. خدایی که تمام این کهشکانها ، آسمانها و زمین را می فرماید: " مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ " ، چیزی نیست ، ارزشی ندارد، اما به آن روز که می رسد: زلزله قیامت شیء ای است با عظمت. اگر خدای عظیم ، چیزی را عظیم بشمارد، باید درک کرد چه خبر است ؟ بعد توضیح داده است : علاقه مادر به فرزندش چقدر است؟ جانش را سپر می کند اما نص قرآن این است که آن روز هر شیر دهنده ای غافل می شود آن را كه شير مى‏دهد ، مادر فرزند را فراموش می کند . بعد خدا می فرماید: " و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد " .
    روزی که همه این کوهها ، می شود مثل هوای منبث ، هوای منبث چیست ؟ شعاع آفتاب که می افتد بعد که نگاه کنی می بینید یک ذراتی در آن شعاع می گردد ، به تاریکی دیده نمی شوند، به آن روشنی دیده می شود. آن زلزله قیامت کوهها را مثل آن ذره های هوای منبث می کند، حالا بر سر من و تو چه می آید؟ این است که آن روز خدا به پیغمبر می فرماید: تو می بینی مردم مست اند، ولی مست نیستند، از شدت عذاب این چنین اند. همچو روزی شدت به جایی می رسد که همه می گویند: وانفسا ، همچو وقتی ، همچو هنگامه ای که این متن قرآن است آن هم حدیث صحیح است...: وقتی همه بیچاره می شوند ، اولین و آخرین همه درمانده می شوند آن وقت ملائکه می آیند با پرچمهای تسبیح، تکبیر ، تحمید . این تسبیح حضرت زهرا را بعد از نماز ترک نکنید ، این تسبیحات اکسیر احمر است، این هدیه خداست به فاطمه زهرا . بعد می آیند با پرچم های سبحان الله ، الحمدلله و لا الله الا الله و الله اکبر . چه جور وارد محشر می شود؟ منادی ندا می کند: یا اهل المحشر! ای اهل محشر! نکسوا رؤسکم ، همه سرتان را پایین کنید ، چشم ها را ببندید ، چه خبر است؟ تجئ فاطمة بنت محمد. بر ناقه ای سوار است که شرح ناقه اش داستان مفصلی دارد، در محملی می نشیند ظاهرها رحمة الله ، باطنها عفوالله ، ظاهر آن محمل رحمت پروردگار است ، باطن آن محمل عفو خداست . آن رحمت بی نهایت در ظاهر آن محمل است. همه اهل محشر سر به زیر، همه چشمها پوشیده ، بعد می آید کنار عرش خدا ، وقتی رسید... خاتمه محشر اینجاست ، حلال مشکل آن روز این کلمه است . بعد که رسید کنار عرش ، گفتنی نیست دیگر ، آنچه می شود گفت این است که دست می کند از زیر پرده ای که بر سرش است، یک پیراهن غرقه به خون در می آورد روی سرش می گذارد، بعد که این کار را کرد جبرئیل می آید می گوید: خدا به تو سلام می رساند ، می گوید: هر چی می خواهی بخواه. دیگر حد ندارد. اولین کلمه ای که می گوید: یا رب! شیعتی .

    javahermarket

    ذکر عشق

    برای چشمان مهربانت می نویسم، محبت و عشق را در چشمان تو آغاز کردم
    چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم و لبانم ذکر عشق را می سراید
    الفبای عشق من با تو آغاز شد و بر لوح قلبم واژه ی دوستت دارم حک گردید
    تنها برای قلب پر مهر تو می نویسم
    که اولین مهر دوست داشتن بی انتهای زندگی ام هستی
    می خواهم اینبار برای تو بنویسم، فارغ از دلتنگیها و تنهاییها
    با کلماتی مملو از عشق و احساس می خواهم برایت بگویم
    که همسفر جاده ی بی انتهای تنهایی تو خواهم بود
    به چشمانم نگاه کن و شوق همسفر بودن را
    با کوله باری از دوست داشتن و امید را در آن دریاب
    ای مهربانترین مهربانان، با تو هستم، با تو که مرا آغاز کردی
    مرا از پرتگاه، از تاریکی، از مرگ، از ناامیدی
    به سوی نور دعوت کردی، دوستت دارم

    javahermarket

    کاش میتوانستم...

    شب بود و چراغ ها خاموش من و ستاره ها بیدار بودیم

    پرده های اتاق را کنار زدم و عبور پرستوهای مهاجر را دیدم

    کاش میتوانستم هر شب برای ماهی های دریاچه قصه عشق را بگویم

    کاش میتوانستم تمام شادی ها را در شیشه ای بلورین جمع کنم و برایت

    هدیه دهم

    کاش بتوانم تنهای تنها در تاریکی شب های زمستانی از کوچه آرزوهایم بگذرم

    و در نقطه آرامی به تو برسم

    کاش همه انسانها خاموش میشدند و فقط صدا و نغمه های بهاریت را

    میشنیدم

    کاش همه جا تاریک میشد و خورشید فقط به اندازه لطافت گلهای نسترن به آن

    نقطه که تو هستی میتابید

    کاش فقط ماه رد پای تو را در کوچه ها به من نشان میداد

    کاش میشد تنها ؛ احساس نیلوفریت با من سخن میگفت

    کاش میتوانستی بوی سرزمین رویایم را برایم بیاوری

    ومن با تمام وجودم ؛ با تمام ذهن و قلبم ؛ با همه روشنایی ها و تاریکی هایم

    میگویم:

    دوستت دارم ....

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    روح كه درمان شود جسم شفا ميابد

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا