یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

آشناترین غریبه

ندیده ام و نمی شناسمش

اما دلم کتمان نمی کند

نسیم نفسهایش را

که هر صبح

از راه دور به سویم می وزد

تا رخوت تنم را

كنار زند

و روحم را

از ذوق بترکاند

آی آشنا ترین غریبه !

جواب هر نفست ، شعری باد

تقدیم به عشق

تا آن زمان که همراه نفسهایت

به دیدارم بيايي

و مرا در شعرهایم پیداکنی

نشان به آن نشان

که با عشق ، آغاز

و با تو به پایان رسیده ام . . .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نفس,عشق,روح,ذوق,کتمان,اشنا,غریب,دیدار,اغاز,
  • اشتباه

    ودر آغاز
    انار بود
    و شب..
    درخت بود
    و ماه..
    و در آغاز خانه بود
    و كسي در خانه
    كه از يادرفته بود
    ما
    چراغ را به جاي خورشيد اشتباه گرفيم و
    ماندگار شديم
    تمامي راه را بي پا گذرانديم
    و ندانستيم
    كه شايد
    انارها
    در انتظار دست رسيده اي بودند
    تا چيده شوند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:انتظار,ماندگار,خورشید,اشتباه,شاید,انار,اغاز,خانه,اشتباه,ندانستیم,
  • ذکر عشق

    برای چشمان مهربانت می نویسم، محبت و عشق را در چشمان تو آغاز کردم
    چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم و لبانم ذکر عشق را می سراید
    الفبای عشق من با تو آغاز شد و بر لوح قلبم واژه ی دوستت دارم حک گردید
    تنها برای قلب پر مهر تو می نویسم
    که اولین مهر دوست داشتن بی انتهای زندگی ام هستی
    می خواهم اینبار برای تو بنویسم، فارغ از دلتنگیها و تنهاییها
    با کلماتی مملو از عشق و احساس می خواهم برایت بگویم
    که همسفر جاده ی بی انتهای تنهایی تو خواهم بود
    به چشمانم نگاه کن و شوق همسفر بودن را
    با کوله باری از دوست داشتن و امید را در آن دریاب
    ای مهربانترین مهربانان، با تو هستم، با تو که مرا آغاز کردی
    مرا از پرتگاه، از تاریکی، از مرگ، از ناامیدی
    به سوی نور دعوت کردی، دوستت دارم

    javahermarket

    دلنوشته

    می گویند هر سلامی سرآغاز یک پایان است و هر پایانی سرآغاز یک خداحافظی دردناک ... اما به ناچار و از روی ادب باز
    این واژه تلخ را بیان می کنم .... سلام زندگی .. سلام ای دلتنگی عزیز ... سلام ای بهار خزان شده .. سلام ای ثانیه های برباد رفته ... سلام غربت غریب .... سلام ای رفیق دلتنگی هایم ... همدم بی کسیم ... سلام مهربان ترین مهربانان .. سلام فرشته مهربون من .. سلام دوست خوب من .... سلام !
    دلم برای از تو نوشتن تنگ است ای دلتنگی عزیز .... برای از تو نوشتن واژه ها را کم آورده ام .. دل کوچکم بهانه های تو را دارد ...
    این روزها عجیب دلتنگ تو هستم ... چقدر پشت دیوار کبود احساس نشستم تا شاید صدای آشنایی مرا بخواند .. چقدر در جاده های خلوت حسرت پرسه زدم تا شاید نشانی از تو بیابم .. چقدر در کوچه پس کوچه هایی غریب وجودم راه رفتم تا شاید اثری از تو بیابم ... چقدر فانوس نگاهم را به جاده های دراز آویخته ام و با نگاهی منتظر به امید تماشایت نشستم ..... کجایی دلتنگی عزیزم ... کجایی رفیق تنهایی هایم ... چقدر از من دور شده ای .. کدام نگاه تو را آنچنان محصور خود کرده که دیگر از دل خسته من یادی نمی کنی ... جادوی کدام کلام تو را از من اینچنین دور کرده است .... کدام عاشقی عاشق مهربانی تو شده است .چقدر این روزها دلتنگ توام .... چقدر دلم برای از تو نوشتن تنگ است ای دلتنگی عزیز .... دیگر مرا به نام نمی خوانی ... دلم برای صدای پر مهرت گرم است .... رفیق دلتنگی هایم کاش انروز انقدر دلخوش چیز های بیهوده نبودم و به اشتباه اسم شخص دیگری را نمی بردم .چقدر مست و مدهوش بودم ... چقدر سرم شلوغ بود .. چقدر بی جواب ماندی ..... چقدر صدایم می کردی و صدایت را پاسخی ندادم .... یادت هست .. هر روز ... هر ساعت .. هر لحظه .. چقدر به نام خواندی مرا .. ولی افسوس !!!
    آه ادرس خانه ات را گم کرده ام ....... دوباره رفیق دلتنگی هایم شو .. دستهایم یخ زده است ...هر روز که از خواب بیدار می شوم منتظر صدای گرمت هستم .. آدرس جدیدت را به من بده ....

    (یک دوست گمنام )

    javahermarket

    بودنم بسته به بودنت

    اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تا ابد مال منی ، حتی اگر نباشی ،

    حتی اگر مرا نخواهی

    تو نمیدانی وسعت عشقم را ، چگونه آهسته بگویم وقتی نمیشنوی

    صدای فریادم را...

    لحظه های نبودنت تصویریست از یک شب بی ستاره ،

    از آن شبهایی که بی قرارتر از دلم دلی بی تاب نیست ،

    بدان قدر دلی را که مثل آن در پی عشقش نیست!

    تو نمیدانی به خاطرت با گذر زمان از همه دنیا میگذرم ،

    تا برسد به لحظه ای که دیگر هیچ فرصتی برای در کنار تو بودن نمانده باشد ،

    آنگاه عشقت را با خودم به آن دنیا خواهم برد ،

    تا به ساکنان آن دنیا نیز ثابت کنم که بدجور عاشقت هستم...

    تمام وجودم به تو وابسته است ، بودنم به بودنت بسته است ،

    نشکن دلم را که این دل خسته است!

    منی که اینجا زانو به بغل گرفته ام ،آرزوی در آغوش کشیدن تو را دارم ،

    منی که تنها تو را دارم...

    چشمانم را میبندم و تو را در کنارم تصور میکنم ، ای کاش رویا نبود ،

    ای کاش دلم اینک در این لحظه ی پر از دلتنگی تنها نبود...

    انگار از همان آغاز ،آغاز من بوده ای ، نفسهای عشق را به من داده ای،

    تا از تو به عشق برسم، تا از عشق دوباره به تو برسم...

    اینکه تو را در قلبم احساس میکنم ، اینکه عشقم هستی به داشتنت افتخار میکنم ،

    همین برایم زیباست ، دنیا را بی خیال ، تمام زیبایی ها در وجود تو پیداست!

    نگیر از قلبم بودنت را که قلبم از تپش می افتد ،

    نگیر از من گرمی دستانت را که وجودم یخ میزند

    اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تو جزئی از وجودمی،

    تو نیز باور کن این عشق جاودانه را...

    نویسنده: مهدی لقمانی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:تصور,عشق,جاودان,مهدی لقمانی,باور کن,قلب,تپش,زیبا,عشق,اغاز,انگار,ساکنانگذر زمان,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    آشناترین غریبه

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا

    cache01last1676793239