یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

آشناترین غریبه

ندیده ام و نمی شناسمش

اما دلم کتمان نمی کند

نسیم نفسهایش را

که هر صبح

از راه دور به سویم می وزد

تا رخوت تنم را

كنار زند

و روحم را

از ذوق بترکاند

آی آشنا ترین غریبه !

جواب هر نفست ، شعری باد

تقدیم به عشق

تا آن زمان که همراه نفسهایت

به دیدارم بيايي

و مرا در شعرهایم پیداکنی

نشان به آن نشان

که با عشق ، آغاز

و با تو به پایان رسیده ام . . .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نفس,عشق,روح,ذوق,کتمان,اشنا,غریب,دیدار,اغاز,
  • لحظه دیدار نزدیک است

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    باز من دیوانه ام مستم

    باز می لرزد دلم دستم

    باز گویی در جهان دیگری هستم

    های!نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ!

    های نپریشی صفای زلفکم را دست!

    و آبرویم را نریزی ،دل!

    ای نخورده مست

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:لحظه,دیدار,نزدیک,جهان,دیوانه,مست,دل,غفلت,
  • دوست دارم

    به خداوندی خدا دوستت دارم

    ای تو زیباترین زیبایی ، ای رویای بیداری

    به

    خداوندی خدا دوستت دارم

    ای بیقرار دلم ، ای تک درخت دشت سرخ قلبم ،

    به همین لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

    ای آنکه چشمت بارانی است ،
    ای تو که روحت شادابی است ، و
    رگهایت از خون محبت جاری است

    به آن
    کعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

    زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز
    من ، ای فردای من

    به همان لحظه دیدارمان قسم دوستت دارم

    نمی
    دانم کلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بیان کنم تا تو باور کنی که

    دوستت

    دارم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:دلنوشته,عاشقانه,مقدس,کعبه,دیدار,لحظه,قسم,مقدس,شادابی,محبت,رویا,بیداری,
  • باور کن ...

    این روز ها

    به دیدار کوه ها که می روم

    به دور دست ها نگاه که می کنم

    .

    استواری عشق

    و احساست بر من چیره می شود

    .

    گاهی من هم

    کم می اورم

    .

    باور کن

    .

    فقط اغوش ارام

    تو می تواند ارام کند

    این ابرهای خسته ی احساسم را

    .

    .

    گاهی ذوب می شوم

    گاهی ناپیدا

    گاهی هم تمام می شوم

    .

    معنای ایثار را

    با تو می شود

    فهمید
    .
    .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دیدار,کوه,احساس,خسته,ابر,گاهی,ذوب,معنا,ایثار,کوه,چیره,نگاه,
  • كلمات هميشه ساقدوش فكرها نيستند

    چه قدر خاطره هايم را پژمرده ميخواني

    ببين بوته هاي قالي جانم سرخي آتشين دارد

    فكر ميكني

    "جهان"

    آنقدر ديوار دارد

    كه ديدارهايمان را در آغوش بگيرد؟

    كلمات هميشه هم ساقدوش فكرها نيستند

    تلخي مكن

    ترديد روا نيست

    عاشقانه هاي بي رقيب

    از آن توست.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:عاشقانه,تلخ,ساقدوش,رقیب,عشق,دیوار,دیدار,بوته,قالی,
  • در کدامیـــن ....

    دستهایم در خاک پژمرده خواهد شد
    بی شعر
    بی واژه
    بی ترانه
    چشمهایم بر سنگ خیره خواهد ماند
    بی اشک
    بی نگاه
    بی ایینه
    سینه ام در تنهایی خواهد پوسید
    بی طپش
    بی عصیان
    بی اه
    به انتظار کدامین رستاخیز بمانم
    تا دوباره برویم
    از خاک
    از سنگ
    از تنهایی
    به انتظار کدامین صبحدم بنشینم
    تا دوباره بشکفم مانند گلی تنها در سپیده ای بارانی
    در کدامین رستاخیز
    در کدامین سپیده
    در کدامین دیدار
    دوباره شعر خواهد رویید
    از لابلای انگشتانم
    "ای عشق"

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,جالب,رستاخیز,سپیده,دیدار,صبحدم,گل,سنگ,عشق,عاشق,محکوم,
  • ميدانم حرف هايي در دلش مانده

    با وجود خستگيم
    اما رفتم به ديدارش
    سرد بود
    قبل بارش برف را مي گويم
    از تكان گوشه هاي شالم خوشم مي امد
    مثل هميشه دير امد
    دستهايم را از روي شرمندگي فشرد
    انگشتانش را فشردم
    بالبخند راه افتاديم
    ميدانم حرف هايي در دلش مانده
    فقط بايد يخش را آب كنم
    آنگاه خود جاري گفتن ميشود..
    يك جاي دنج و آرام
    پراز تكه هاي آينه هاي رنگي
    با شمع هايي روشن
    و يك ميز با دو صندلي در انتظار...
    با ذوقي كودكانه ميگويد:
    چقدر زيباست رها اينجا
    دوستش دارم..
    ميخندم.
    كمي ميگذرد
    قهوه اش را كه مينوشد گرم ميشود
    و حرفها گفته ميشود
    گوش ميدهم
    گوش ميدهد
    گاه رها شدن از دست نفرت سخت است
    و گاه ببخشش سخت تر
    نميدانم چه سري ست اما كلماتين كه جادو ميكنند شديد
    قدرتي دارند وصف ناپذير
    و درك اتفاقاتي وراي باور...
    پايان حرفهايمان
    احساس ميكنم كه
    چقدر خدارا دوست دارم
    كه به من فرصت همراهي با يك دوست را ميدهد
    دوستي كه خلوتش را ميتواند به من بگويد و من در ميان حرفهايش روشنتر ميشوم
    ميفهمم كه او به من دوباره درسي داده است
    و خداوند دوباره يادم آورده است...
    عهدش را فراموش نكرده است..
    و من هزاران بار بيشتر
    از
    احساس عشقي كه در قلبم جاي دارد
    خرسندم

    javahermarket

    زشت بينی را رها كن روی زيبا را ببين


    در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين

    شادمان در بيشه ها بگذر به همراه نسيم
    بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببين

    گر سر جنگل نداری ره بگردان سوی دشت
    بال در بال كبوتر لطف صحرا را ببين

    در شب اردبيهشتی خيره شو بر آسمان
    گر نديدی شكل مينا رنگ مينا را ببين

    مشتری را بر پرند آسمان ديدار كن
    رقص صدها اختر و بزم ثريا را ببين

    تكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
    قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين

    در شفق خورشيد را بنگر چو شمعی در حباب
    ابر رنگين را نگه كن آسمان ها را ببين

    در شب مهتاب بگذر از دل مردابها
    وندر آينه عكس ماه تنها را ببين

    از علف ها بستری كن در سكوت نيمشب
    تا سحر در بزم رويا شور و غوغا را ببين

    صد هزاران نقش زيبا می درخشد پيش چشم
    در ميان نقش ها نقاش رويا را ببين

    آفرينش سر بسر زيباست زشتی ها ز ماست
    چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببين

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    آشناترین غریبه

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا