یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

چراهمه حرفهایم را در سکوت جاري میسازم

و تو ای عشق
تو مخاطب اين روزهاي من
میدانی که چرا من درتبلور اشکهایم خیره می شوم.
چرا خود را در بطن تاریکی پنهان میکنم.
چراهمه حرفهایم را در سکوت جاري میسازم.
تو میدانی که چرا هماره بر راههای سفید برفی قدم بر میدارم.
و تو میدانی که من
همه چیزم را
در تبلور آشنای نگاهت دادم
تا اندکی در میان اینهمه سیاهی به پرواز پرندگانی که در آسمان جانت جشن میگیرند
بنگرم.
من همه را تنها به خاطر آرامش چشمان تو میخواهم.
طاقت دیدن داغ اشک را در چشمانت ندارم.
طاقت شنیدن ناله هایت را در شبهای تار.
طاقت دردهايت را ندارم.
مرا ببخش که چنین خالی برایت ماندم.
خالی از همه آنچه بدان نيازمندي..
تنها خودیم که در مقابل دریای عمیق وجود تو نیازمند پر شدن است.
پس مرا دریاب
تا چوساحلی
به دریای وجودت بوسه زنم.
ای عشق من .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عشق,بوسه,عمیق,نیازمند,تنها,بنگر,اشک,پرنده,تبلور,سکوت,تاریکی,پنهان,,
  • ستایش خرد

    کنون ای خردمند وصف خرد بدین جایگه گفتن اندرخورد
    کنون تا چه داری بیار از خرد که گوش نیوشنده زو برخورد
    خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد
    خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
    ازو شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست
    خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
    چه گفت آن خردمند مرد خرد که دانا ز گفتار از برخورد
    کسی کو خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کرده‌ی خویش ریش
    هشیوار دیوانه خواند ورا همان خویش بیگانه داند ورا
    ازویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد ببند
    خرد چشم جانست چون بنگری تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
    نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جانست و آن سه پاس
    سه پاس تو چشم است وگوش و زبان کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان
    خرد را و جان را که یارد ستود و گر من ستایم که یارد شنود
    حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود
    تویی کرده‌ی کردگار جهان ببینی همی آشکار و نهان
    به گفتار دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
    ز هر دانشی چون سخن بشنوی از آموختن یک زمان نغنوی
    چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیابد به من

    javahermarket

    زشت بينی را رها كن روی زيبا را ببين


    در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين

    شادمان در بيشه ها بگذر به همراه نسيم
    بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببين

    گر سر جنگل نداری ره بگردان سوی دشت
    بال در بال كبوتر لطف صحرا را ببين

    در شب اردبيهشتی خيره شو بر آسمان
    گر نديدی شكل مينا رنگ مينا را ببين

    مشتری را بر پرند آسمان ديدار كن
    رقص صدها اختر و بزم ثريا را ببين

    تكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
    قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين

    در شفق خورشيد را بنگر چو شمعی در حباب
    ابر رنگين را نگه كن آسمان ها را ببين

    در شب مهتاب بگذر از دل مردابها
    وندر آينه عكس ماه تنها را ببين

    از علف ها بستری كن در سكوت نيمشب
    تا سحر در بزم رويا شور و غوغا را ببين

    صد هزاران نقش زيبا می درخشد پيش چشم
    در ميان نقش ها نقاش رويا را ببين

    آفرينش سر بسر زيباست زشتی ها ز ماست
    چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببين

    javahermarket

    سنگ قبر -عاشق این سنگ قبر نوشته ها هستم

    متن سنگ قبر فروغ فرخزاد
    من از نهایت شب حرف میزنم
    من از نهایت تاریکی
    واز نهایت شب حرف می زنم
    اگر به خانه من آمدی برای من م
    ای مهربان چراغ بیارو یک دریچه
    که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

    متن سنگ قبر اسکندر مقدونی
    اکنون گور او را بس است
    آنکه جهان اورا کافی نبود

    متن سنگ قبر کوروش کبیر

    ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی
    میدانم خواهی آمد
    من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم
    بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:کورش,فرحزاد,فروغ,سنگ قبر,رشک,دولت,اسکندر,نهایت,تنهایی,خوشبخت,بنگر,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    چراهمه حرفهایم را در سکوت جاري میسازم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا