یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

شعر زیبا

در چشم بيمارم، امشب چه زيبايي ..................... هر سو كه مي گردم گويي همانجايي

در باغ ذهنم باز، عطــــر تو پيچيـــده ........................ ياد تــو رويانده هــر گوشه رويـايي

امشب چه بيمارم؛ در تاب و تب جسمم ............... ماه و تب و رويت؛‌ يارب چه غوغايي

صد خوشه مهتابي، جادوي پرويني ......................... لبخنـــد الهـامي، باغي شكوفــايي

وقتيكه مي خندي با شورو شوقت باز .................... هنگــامه اي گويي هميشه بر پايي

اما چو مي بنـدي چشمان مستت را ...................... مي افكند ســايه هر گوشه تنهـــايي

گويي كسـي هـر بار با رفتنت در من ..................... مي بنــدد از جانـم رخت شكيبـايي

تنهــاي تنهايـــم وقتي نباشي تو، ..........................در اوج عشقم باز، وقتيـكه مي آيي

اي كاش رازم را افشــا كند روزي ......................... چشمان بي تابـــم در اوج رســـوايي؛

وقتيكه مي گويم، من عاشقم يعني؛ ................ در قلب من جايي است، هميشه آنجايي

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:بیمار,مهتاب,تنهایی,شکیبایی,رسوایی,شکوفایی,غوغایی,زیبایی,پروینی,
  • گم می کنی ...

    گم می کنی در خاطرت ، بود و نبودم را . . .

    یک شب بیا مهتاب و روشن کن حدودم را

    شبهای مالامال ِ از فقر و رکودم را . . .

    یک شب ، بیا سیلی بزن بر صورت مرداب

    باخود ببر تا سینه ی امواج ، رودم را . . .

    آشفته می پیچد خیالت در سرم امشب

    گم می کنی درخاطرت ، بودو نبودم را . . .

    فکرت شبیخون می زند ، در خواب و بیداری

    از هم جدا می سازد ارکان وجودم را

    افسرده ام ، یخ زد دلم در زیر خاکستر

    با یک نگاهت تازه کن رنگ کبودم را . . .

    فواره ای افتاده ام در دام خاموشی . . .

    با بوسه ات ، آتش بزن میل صعودم را . . .

    یک شب بیاور کل ِ گرمای وجودت ر ا . . .

    با یک بغل نرگس ، مهیا کن فرودم را . . .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نگاه,فواره,یخ,خاکستر,خاموش,بوسه,تازه,صعود,سیلی,سینه,امواج,مرداب,فقر,مهتاب,
  • منم دلم تنگ است

    بزن باران برای من

    برای اشکهای همچو بارانم

    برای قلب رنجورم

    برای جسم بیمارم

    برای قصه ی راهم

    برای عشق وایمانم

    آه ای باران ببار

    بر سر دختر تنها

    مانده ام

    گناهم چیست جز خون دل خوردن

    به درد آشنا مردن

    و من حیران از دوران

    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم

    منو تو مست یک جامیم

    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    دلم تنگ است از از این اشکها

    زمان قهر است با نجما

    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

    شب،کوتاه و غم کوتاه

    چشم بر چشمان مهتاب دوخته

    عشق من از هر زمان افروخته

    نیستی تا سر به روی شانه هایت

    زار همچون ابر گریم
    عم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عهد,عشق,یاران,گناه,حیران,دختر,تنها,عمر,مهتاب,مونس,دل,همراه,اشنا,
  • يكی را دوست می‌دارم

    يكی را دوست می دارم
    يكی تنهاتر از خود را
    در اين صحرای بی پايان
    دلی درياتر از خود را
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    يكی مثل حضور گل
    كه از باغ نگاهش مست
    می‌گردد دل بلبل
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    ولی نامش به يادم نيست
    هوايش بال و پر بشكست
    ولی بامش به يادم نيست
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    تن باران سر انگشتش
    چه تنها با خيالش رفت
    دل تنگ من از پشتش
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    هوايی كرده چشمم را
    خودش اهل همين جا بود
    كجايی كرده چشمم را
    ******
    يكی را دوست می دارم
    كه خوابم را تصرف كرد
    ردیف نرم گيسويش
    كتابم را تصرف كرد
    ******
    يكی را دوست می‌دارم
    كه من را دوست می‌دارد
    نگاهش مثل مهتاب است
    كه روی بركه می‌بارد

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:کجا,دوست,خیال,اهل,تنها,دلتنگ,گیسو,مهتاب,نگاه,برکه,کتاب,ردیف,صحرا,دریا,پایان,هوا,بلبل,,
  • در .... که نامش دوست داشتن است .

    پنهان کن در آغوشت مرا

    مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

    آن سوی تاریکی

    بر پهنه ی زندگی

    آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

    باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

    راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

    و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

    لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

    در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

    و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

    پنهان کن مرا

    در آغوشی که نامش دوست داشتن است .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:مهتاب,اغوش,پنهان,فریاد,زمزمه,شکوفه,,
  • سكوتهاي مٌسري

    نميدانم
    جز اينكه من همه خواهشم تويي
    شاديم تويي
    مهر كلامت جاريست
    گرم گرم
    اما هزاران قند هم كه حل كني
    جان حرفهاي تو تلخ است
    دلتنگ كدام خاطره اي؟
    به راه كدام آمدني نشسته اي؟
    كه هر بار مرا به كلامي ميتكاني؟
    مگر قلب من كفاف تو را نميدهد؟
    ميترسم
    سكوتهايت مسري باشند.
    به تمام وقتهاي بودنت
    ميترسم
    كه با هر بار خط انگشت من بر غبار گذشته ات
    بروي و تا مدتها كنار تنهاييت ساكت بنشيني
    تمام آغوشم را آورده ام و بوسه هايم را
    باورشان نداري؟
    وقتي به خانمان رفتيم
    صندوقچه ات را بياور
    بگذار در همان اطاقي كه گفتي
    هيچ محرمي ندارد
    من اما
    دست خالي مي آيم
    ميخواهم روي طاقچه اينبار همه چيز را نگه دارم
    از هر چه قفل است بيزارم
    از هرچه پنهاني كه درد دارد
    تمام زواياي اين گذشته
    هزاران تو در توي صندوقچه هاييست
    كه بوي كهنگيش آزارم ميدهد
    من بر طاق چيدمانمان
    آفتاب را ميگذارم
    و تنگي آب
    روشنايي و مهر
    قرآن و حديث دو حلقه
    به خلوتم تو هميشه راه داري
    آخر تو محرمتر از جاني
    مينشانمت و برايت از شبهايي ميگويم
    كه اگر مهتاب ندارد
    كه اگر ستاره ندارد
    اما عاشقانه مي ماند

    javahermarket

    یک مژه خفتن

    دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
    وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
    تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
    من مست چنانم که شنفتن نتوانم
    شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
    گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
    با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
    گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
    دور از تو من سوخته در دامن شب ها
    چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
    فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
    چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
    ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
    دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:خفتن,یار,دلنوشته,زیبا,شب,چشم,سخن,باغ,پاییز,شکفتن,سایه,دیوار,مهتاب,نگاه,
  • بر سر هر موج گذر ميكردم

    درشبان غم تنهايی خويش
    عـابد چشم سخنگوی تو ام
    من در اين تاريكی
    من در اين تيره شب جانفرسا
    زائر ظلمت گيسوی تو ام
    گيسوان تو پريشانتر از انديشه من
    گيسوان تو شب بي پايان
    جنگل عطرآلود
    شكن گيسوي تو
    موج درياي خيال
    كاش با زورق انديشه شبي
    از شط گيسوي مواج تو ، من
    ب وسه زن بر سر هر موج گذر ميكردم
    كاش بر اين شط مواج سياه
    همه عمر سفر ميكردم
    شب تهي از مهتاب
    شب تهي از اختر
    ابر خاكستري بي باران پوشانده
    آسمان را يكسر
    ابر خاكستري بي باران دلگير است
    و سكوت تو پس پرده خاكستري سرد كدورت افسوس

    سخت دلگيرتر است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:دلگیر,خاکستری,باران,افسوس,اندیشه,سیاه,عمر,خیال,پریشان,تنهایی,مهتاب,گیسو,خیال,,
  • زشت بينی را رها كن روی زيبا را ببين


    در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببين

    شادمان در بيشه ها بگذر به همراه نسيم
    بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببين

    گر سر جنگل نداری ره بگردان سوی دشت
    بال در بال كبوتر لطف صحرا را ببين

    در شب اردبيهشتی خيره شو بر آسمان
    گر نديدی شكل مينا رنگ مينا را ببين

    مشتری را بر پرند آسمان ديدار كن
    رقص صدها اختر و بزم ثريا را ببين

    تكيه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
    قايق زرين مهر و نقش دريا را ببين

    در شفق خورشيد را بنگر چو شمعی در حباب
    ابر رنگين را نگه كن آسمان ها را ببين

    در شب مهتاب بگذر از دل مردابها
    وندر آينه عكس ماه تنها را ببين

    از علف ها بستری كن در سكوت نيمشب
    تا سحر در بزم رويا شور و غوغا را ببين

    صد هزاران نقش زيبا می درخشد پيش چشم
    در ميان نقش ها نقاش رويا را ببين

    آفرينش سر بسر زيباست زشتی ها ز ماست
    چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببين

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    شعر زیبا

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا