یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

مــــاه مـــن...

من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت:
هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی؛
تو بگو از ته دل:من خدا را دارم.
من و سازم چندی است که فقط با اوئیم.

ماه من!
غصه اگر هست بگو تا باشد!
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند.
همه را با هم و با عشق بچین...
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی با صدایی آرام و مطمئن می خواند

که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟ چرا

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خوشبختی,خدا,عشق,دوش,سفر,تنها,همراه,
  • منم دلم تنگ است

    بزن باران برای من

    برای اشکهای همچو بارانم

    برای قلب رنجورم

    برای جسم بیمارم

    برای قصه ی راهم

    برای عشق وایمانم

    آه ای باران ببار

    بر سر دختر تنها

    مانده ام

    گناهم چیست جز خون دل خوردن

    به درد آشنا مردن

    و من حیران از دوران

    کجا شد عهد ما یاران

    کجا شد یار غمخواران

    کجا شد مونس دلها

    کجا شد نم نم باران

    زمانی یار هم بودیم

    چه بسیار راه پیموده ،همراه هم بودیم

    چه شبهایی که ما غمخوار هم بودیم

    و اینک

    نیست آن شبها و آن راها

    نه یار هم نه غمخوار ونه همراهیم

    منو تو عمق یک رازیم

    سزاوارم به این دوری

    سزاوری به این دوری ورنجوری

    منو تو درد یک جانیم

    منو تو مست یک جامیم

    منو تو عشق هم بودیم

    گمانم جان هم بودیم

    تو را من میپرستیدم نه مانند خدا کمتر

    بسیار کمتر زان خدای مهربان آن خالق یکتا

    ولی من روح خود را در تو میدیدم

    تو ایمان منو عشق منو درمان دردم بودی و افسوس

    نبودم عشق وایمانت

    هوا تاریک و شب غوغای بی خواب است

    زمین سرد است وشمع بی تاب بی تاب است

    دلم تنگ است از از این اشکها

    زمان قهر است با نجما

    زمان کوتاه و عمر کوتاهتر

    شب،کوتاه و غم کوتاه

    چشم بر چشمان مهتاب دوخته

    عشق من از هر زمان افروخته

    نیستی تا سر به روی شانه هایت

    زار همچون ابر گریم
    عم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:عهد,عشق,یاران,گناه,حیران,دختر,تنها,عمر,مهتاب,مونس,دل,همراه,اشنا,
  • گل .........

    روزی به دنبال گلی راهی شدم از این کویر

    آن گل نگو خار کویر بود و منم یارش شدم

    از غم دل همراهش شدم

    آن تیغ اول را که زد بر چشم من

    گفتم که سهل باشد برای عشق من

    چون تیغ دوم را بزد بر چشم من

    گفتم کز او خرده مگیر که گل با خارش گل است

    تیغ آخر را که زد بر قلب من

    گفتم که ای معشوق من ،

    این جوانمردی نبود در حق من

    گفتم چرا زین گونه بر قلبم زدی

    گفتا اگر عاشق شدی

    زخم دلم خواهی خوری

    این را که گفت آن گل به من

    دیدم که بر قلبم نهاد از جانب خود گل به من

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:خارش گل,عشق,چشم,جوانمرد,حق,قلب,سهل,همراه,غم,کویر,همراه,,
  • اين كيست

    باران
    سخن بگوي
    اين كيست
    شعر شكوفه هاي دل را
    با جان بي قرار تو خوانده است؟
    بگو
    تشويش بيكرانه رنج كدام عشق
    در التهاب حنجره ما مانده است؟
    با رنج زيستن
    با تنهايي شب را همراه شدن
    با بهانه زمانه را
    چون رود
    عاشقانه سرودن و
    پردرد گذر دادن..
    به راستي
    اينگونه بي بهار ماندن
    چون هواي پاييز
    پر از دلتنگي سرودن
    در سرنوشت ماست؟

    javahermarket

    یادمان باشد

    یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .
    یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
    یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
    یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست .
    یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .
    یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
    یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که که دلی نو بخرم .
    یادمان باشد که : فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی .
    یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .
    یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم .
    یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند .
    یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم .
    یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد .
    یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد ، نه نگاه !
    یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید .
    یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند .
    یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است .
    یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .
    یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست .
    یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم .
    ادامه در لینک زیر
    یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود !
    یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!
    یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم .
    یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند .
    یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست .
    یادمان باشد که : پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند .
    یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود .
    یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم .
    یادمان باشد که : من « از این به بعد » هستم ، نه « تا به حال » .
    یادمان باشد که : هرگر به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی .
    یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد .
    یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد .
    یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود .
    یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک .
    یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند .
    یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: «حمل باری که خودم هستم» تا آخر راه .
    یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات .
    یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه .
    یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است .
    یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .
    یادمان باشد که : امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست .
    یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم ، نه همراه .
    یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

    javahermarket

    سوالی از خدا..!!!

    از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟

    خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،

    با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.

    ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.

    زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید .


    وقتي که خدا داشت من رو بدرقه ميکرد بهم گفت:

    جايي که ميري مردمي داره که ميشکوننت نکنه غصه بخوري

    من همه جا باهاتم تو تنها نيستي

    تو کوله بارت عشق ميزارم تا بگذري

    قلب ميزارم که جا بدي اشک ميدم که همراهيت کنه

    و مرگ که بدوني برميگردي پيشم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:عشق,اشک,مرگ,تنها,شک,غصه,زندگی,تاسف,بدرقه,مردم,خدا,ترس,بهتر,خدا,اعتماد,همراه,
  • داستان اميد به زندگي

    گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد. مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .

    یکی گفت براستی چنین است . من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .

    می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ای آب از لب جوی برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . و در کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .

    صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخاست . پیرمرد خنده ای کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .

    می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…

    ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید داشتن همان زندگی است .

    javahermarket

    ...وبازعشق...

    • «هرشخصی دو بار می‌میرد، یک بار آنگاه که عشق از دلش می‌رود و بار دیگر

    زمانی که زندگی را بدرود می‌گوید، اما وداع با زندگی در برابر مرگ عشق، ناچیز است.»
    o ولتر


    • «عشق با درد همراه است – چون رشد را موجب می‌شود. عشق با درد همراه

    است چون عشق چنین می‌طلبد. عشق با درد همراه است چون عشق دگرگون

    می‌کند. عشق با درد همراه است، چون در عشق از نو زاده می‌شوی.»
    o اوشو


    • «عشق نیست، عشق‌ورزیدن است. پیوند نیست، پیوند‌یافتن است. ترانه

    نیست، ترانه‌خواندن است. رقص نیست، رقصیدن است.»
    o اوشو


    • «ملت عشق از همه دین‌ها جداست // عاشقان را ملت و مذهب خداست »
    o مولوی
    o


    • لطافت، نیرومندتر از سختی، آب قوی‌تر از صخره و عشق تواناتر از بی‌رحمی

    است.»
    o هرمان هسه
    o


    • «عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند.»
    o جبران خلیل جبران
    o


    • «عشق غریزه مختص خود را دارا است، او می‌داند چه‌گونه در قلبی نفوذ کند.»
    o انوره دو بالزاک
    o


    • «خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی// دچار یعنی عاشق!// و فکر

    کن چه تنهاست، اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد// چه فکر نازک

    غمناکی!// دچار باید بود!»
    o سهراب سپهری
    o


    • «تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است.»
    o ناشناس


    • تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر

    همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.»
    o اوشو

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:عشق,ملت,همیشه,قلب,دین,مذهب,خدا,رقص,ترانه,دگرگون,همراه,مرگ,وداع,دل,زندگی,طلب,جبران,نفوذ,غمناک,,
  • کاش

    ميشد از چشمهايت نگراني را خواند ، دغدغه هايت را،چشمهايت همه چيز را گفت
    تا آخرين لحظه زمزمه هايم تنها براي دل تو بود، براي اينکه که چشمهاهيت يکبار هم که شده دروغ گفته باشد اما....چه ميشد کرد که تو چشمهايت همه چيز را گفت ، تو تاب تحمل درداي خودت را داري ، حالا ميفهم حست را نسبت به خودم ، به اينکه تو مرا بيشتر از خودت دوست داري ، که تو حاضري همه ي خوشيهايت را بدهي ولحظه ايي مرا ببيني در حالي که از ته دل خوشحالم اما پنهونش ميکنم از تو ، حاضري مرا مغرور ببني اما مطمئن باشي ته دلم غوغاست ، مطمئنم با خودت ميگويي عجب آدم مغروري ست ..........
    مرا بيخيال
    من از هيچ چيز ناراحت نيستم فقط شرمنده ي تو ام که دردي به درد هايت اضاف کردم ...........منو ببخش ............

    سعي خودم را کردم با تو همراهي کنم اما تمام وجودم داشت ميسوخت، صداي گرگرفتنش روهيچ کس نشنيد!!!!!!!!!!!!

    کاش ميشد با تو لج کرد..............

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:ای کاش,لج,همراه,سوخت,چشم,مطمئن,خوشحال,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    مــــاه مـــن...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا