یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

خوش اومدی

من تو رو از پری دریا گرفتم
تو رو از عطر خوش گلها گرفتم
در جواب اون همه دعا و خواهش
هدیه ای هستی که از خدا گرفتم
ای همه شیرینی رویا . تو رو من
از نسیم اونور ابرا گرفتم
باغ از تو شد ویرانه دل
روز تولد تو ستاره ها دمیدن
پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن
روز تولد تو بخت من از راه رسید
نیمه جونی . جون گرفت . تشنه . به دریا رسید
تکرار حرفای منی مثل سرود زندگی
عشقت شده برای من . بود و نبود زندگی
غم ندارم . غم ندارم. غصه و ماتم ندارم
با عشق تو . تو زندگی دیگه چیزی کم ندارم
ای همه آرامش من . بانی آسایش من
به غیر از عشق پاک تو . تو سینه محرم ندارم
خوش آمدی به خانه دل
خوش آمدی . خوش آمدی
باغ از تو شد ویرانه دل
خوش آمدی . خوش آمدی
خوش آمدی...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:خوش اومدی,ارامش,عشق,خانه,ماتم,ستاره,سرود,زندگی,ستاره,عشق,تشنه,سینه,محرم,ویرانه,,
  • سلام من تلخی نداشت

    سلام نگین دل
    سلام درد درونم سلام من به اون دلت به به دال خالی از دروغت
    سلام من به عشقو به عشقه بی نشون تو
    سلام من به دم زدن
    سلام به بی پناهییت
    سلام کردم شنیدم جوابش جواب بی درونش
    جوابی که جواب نبود
    جور چینی از لغات بود
    من از احساس دم زدم
    از تاسف دم زدم
    به پناه های ندای
    به درونت سر زدم
    سرزدم ببینم چه گذشت بر دله تو
    پشت این علاقه ات که نشسته با دله تو
    منم همین این دفعه زکر حق بود من برتو زدم
    رفتم که تحقق شود
    درونییت
    من یک اضافی ام
    رفتم تا ان دله عزیزت که انکارش کردی
    باز رو نمای کند
    عشقه درونم کشتم با تمام علاقه ام
    این انکار سازی هایت...
    .

    .
    .
    وای خدا اخر جواب اشک ها چه شد
    اخر همان شدش که برای اثباتش
    دیدم
    خدای
    به تحقق وجودم
    به صدای درونم
    ببین چه کردند بر سرم
    نده ندای حقش
    عشقم است
    با همان وجود دوسش دارم
    نکن با دلش
    نا سلامتی یک روز تمام وجودم بود
    یک روز بود نبودم بود
    ایش عشق
    بماند
    برای من تاابد
    من ان ضربه خوردی دیروزم
    .
    .
    زمونه و روزگار از من
    یک گرگ ساخت
    گرگ نبودم
    حالا تشنه ی خونم
    .
    .
    اینم اه منه نه نفرینم
    باعث مشکلاتت
    .
    .
    .
    .
    .
    من انم که زکر پناهی
    شنیدم
    ولی به
    بی پناهی رسیدم
    .
    .
    شایدم لایق بودم بازی کنند با دلم
    .
    .
    ناز شستش
    .
    .
    تیشه نفرت او اخر نشست بر دلم زخمه کبودی
    کرد عمق   ُ قلبم
    .
    .
    حیف یه ان لطف بی انتها
    حیف به ان عشقه بی انتها



     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عزیز,انکار,علاقه,جواب,دفعه,عشق,تشنه,ربه,گرگ,مشکلات,دختر,پسر,عاشقانه,غمگین,
  • عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک

    عشق يعني يه پلاك كه زده بيرون از دل خاك

    عشق يعني يه شهيد با لبهاي تشنه سينه چاك

    من از اهالي ديار عشقم من از قبيله و تبار عشقم

    هنوزم از دم امام امت هلاك عشق و بي قرار عشقم

    عشق يعني يه پلاك كه زده بيرون از دل خاك

    عشق يعني يه شهيد با لبهاي تشنه سينه چاك

    منم كه جا موندم از شهادت به حق قرآن و حق عترت

    اميد من اينه كه با ولايت چه رونقي شده به كار عشقم

    عشق يعني يه جوون يه جوون بي نام و نشون

    عشق يعني يه نماز با وضو گرفتن توي خون

    عشق يعني يه پلاك كه زده بيرون از دل خاك

    عشق يعني يه شهيد با لبهاي تشنه سينه چاك

    به ياد صوت اذان اكبر به ياد ظهر و نماز دلبر

    به ياد تسليم امر داور غلام پروردگار عشقم

    عشق يعني يه پدر كه شب ها بيداره تا سحر

    عشق يعني يه خبر خبر يه مفقود الاثر

    عشق يعني يه پلاك كه زده بيرون از دل خاك

    عشق يعني يه شهيد با لبهاي تشنه سينه چاك

    گرفته دل هواي كربلا رو بيا ببين به روي ني سرا رو

    آتيش گرفت دامن خيمه ها رو منم اسير يادگار عشقم

    عشق يعني يه پيام تا بقية الله و قيام

    عشق يعني يه كلام پا به پاي فرزند امام

    عشق يعني يه پلاك كه زده بيرون از دل خاك

    عشق يعني يه شهيد با لبهاي تشنه سينه چاك

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:عشق,شعر,عاشقانه,زیبا,نماز,وضو,خدا,غلام,پروردگار,لب,تشنه,قیام,شهید,پلاک,سینه چاک,اتیش,سحر,,
  • عبـــــور

    عبور باید کرد

    عبور

    از میان هیاهوی جنگل

    از روی دریا

    از لابلای ترک های کویر

    از عمق انباشتگی تمام مرداب ها

    کلاغ شومی در کمین توست

    با چشمانی تشنه

    تشنه هستی تو

    ...

    جنگل و مرداب

    دریا و کویر

    هیچ کدام تورا مخفی نخواهند کرد

    مأمنی جز عبور نیست

    تنها عبور باید

    عبور

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:دلنوشته,عبور,دریا,کویر,مخفی,تنها,تشنه,کلاغ,شوم,ترک,کویر,هیاهو,جنگل,
  • سکوت کافیست

    دوباره برگشت
    و باز هم غروب یعنی برگرد به خانه
    به دلتنگی ها
    و به بی اویی
    راستی سلام
    دوباره در همان جاده ام
    فصل شهریور ماه است
    بوی پاییز اما میدهد
    پاهایم خیلی خستس
    و دوباره این سردرد نشسته است
    راستی خدایا
    دوست داری کمی با من هم مسیر شوی
    کنارم خالیست
    به لطف تو خالی شده است
    دوست داری هم شانه من
    قدم زنی
    کمی این مسیر را بیایی ببینی چه طعمهایی دارد
    شور و شیرین
    پر از خاطرات و آخرش دلگیری
    پراز کار و دوندگیست
    و بازهم
    کفشهای خسته من
    و این درد
    ..
    دوست داری کمی دستهایت را بگیرم
    دیگر خالی است
    سرد هم ماند
    نترس
    گرمایی ندارد که دلت را بلرزاند
    همراه میشوی کمی با من
    اینبار کمی تو حرف بزن
    لبهایی واژه ام خاموشند
    خسته اند
    دیگر گوشهایم
    تشنه ترند تا لبهایم
    بیا کمی حرف بزن
    سکوت کافیست
    بیا قسمت را تغیر دهیم
    باشد هرچقدر دوست داشتی مرا دعوا کن
    گله کن
    فقط کمی حرف بزن
    دارم پیر میشوم
    بی تو
    بی او

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,خسته,لب,سکوت,خاموش,دعوا,عاشقانه,تشنه,سکوت,غروب,شهریور,خانه,
  • مظهر صبر

    هوای چشمانم ابریست
    بارانی نیست و این تشنه کویر
    در حسرت قطره ای باران میماند
    و چه سخت است درد حسرت...
    دردی که تمام وجود به آن مبتلاست
    چشم در حسرت باران ، تن در حسرت گرما
    و دل در حسرت عشق...
    و اما عشق...عشق که مظهر صبر است
    عشق که به چشم باران داد
    و به دست گرمی دستی که در آن فشرده شد
    و عشق که در دل ماند ولی معشوق رفت...
    حال یار با معرفت عشق ، غم است
    غم که روزی به در بسته خورد و اکنون...
    در ها همه ویران شده اند و راه باز است و جاده ای نیست...
    غم در کنار عشق ، روی دل نشسته و این دل...
    این دل از سنگینی عشق و غم به خود میپیچد و دم نمیزند
    وای از روزی که دل کم آورد
    ترکش باز میشود و دل تکه تکه میشود
    هر تکه به سویی ، آه ای دل که رفیقان را جدا کردی و حال
    فقط کینه به روی توست و سنگینی آن ، از هزاران غم بیشتر است
    دل هم حسرت میخورد ، حسرت عشق
    اما خوب که نگاه کند ، او را خواهد یافت
    عشق روی کوچک ترین تکه نشسته
    و در آغ وش غم میگرید

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:کوچک ترین,اغوش,گرم,اکنون,جاده,غم,سنگین,معشوق,جاده,حسرت,عشق,مبتلا,گرم,تشنه,کویر,ابری,غم,دل,,
  • .:حسودی میکنم:.

    حسودی میکنم
    به کبوترانی که پشت پنجره اتاقت
    لانه کرده اند
    به تمام ساعتهایی
    که منتظرت میمانند

    حسودی میکنم

    به اینکه میمیرند
    اگر روزی به دیدنشان نیایی
    میدانم دانه برایشان بهانه است
    تشنه چشمانت هستند
    درست مثل من
    حسودی میکنم
    به آنها که هر روز برای دیدنت
    بهانه ای دارند…
    کاش میشد
    کاش میشد هر روز
    هر ساعت
    هر لحظه
    بی دلیل
    تو را با تمام وجود در آغ وش بگیرم
    و فخر بفروشم به تمام
    پرندگانی که هر روز
    پشت پنجره ات صف میکشند

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 21 مهر 1391برچسب:اغوش,حسود,تشنه,چشم,بهانه,ساعت,لحظه,کبوتر,فخر,پنجره,دلیل,,
  • داستان اميد به زندگي

    گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد. مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .

    یکی گفت براستی چنین است . من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .

    می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ای آب از لب جوی برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . و در کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .

    صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخاست . پیرمرد خنده ای کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .

    می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…

    ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید داشتن همان زندگی است .

    javahermarket

    داستان زن بدكار و سگ

    زنى عیّاش و بدکار که در مجالس لهو و لعب شرکت مى کرد، یک روز در هنگام مسافرتش در بیابان به چاهى مى رسد، هرچه نگاه مى کند سطلى پیدا کند ولى چیزى نمى یابد آخرش به تَهِ چاه مى رود و آب مى خورد و بالا مى آید.

    در این هنگام مشاهده مى کند که سگى تشنه است و دنبال آب مى گردد. دلش به حال او مى سوزد کفش خود را سطل و موى و گیسوان خود را مى بُرد و طناب درست مى کند و به چاه مى اندازد و با زحمت از ته چاه آب بیرون مى آورد و سگ را سیراب مى کند. بعد مى گوید خدایا سگى را به سگى ببخش. می گوید من یک سگ هستم و منو به این سگ ببخش.

    چون به یک سگ ترحم مى کند و او را سیراب می کند خدا هم به او رحم مى کند و او را وسیله آمرزشش قرار مى دهد. بعد زن گریه زیادى کرده و توبه مى کند. این کار خیر سبب توبه و بازگشتش به سوى خدا مى شود و با سعادت از دنیا مى رود.

    ســـــرا پا غــــرق عصیانم خـــدایا

    ز مـن بگــذر پشـیــمانم خــــــدایا

    هـمى دانم که غــفّار الــذّنــوبــى

    ببخشا جــرم و عصــیانم خــــدایـا

    ندانســـتم اگــر کــــردم خطـــایى

    که مــن آن عبد نادانـــم خــــــدایـا

    اگر بخـــشى گناه بنــــده خویـش

    خجل زان لطف و احسانم خــدایـا

    یقـــین دارم کـه ســـتّارالعـــیوبـى

    بپوشان عیب و نقــصانم خــــدایـا

    گنه کارم مـن و بخشـــنده اى تـو

    به درگاه تو گــــــریانم خـــــــــدایـا

    ز مــن بگـــذر بـــحقّ شاه مــردان

    که عــبد شـــاه مـــردانم خــــدایـا

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:زن,شاه,داستان,حکایت,سگ,خدایا,عیاش,بدکار,سیراب,زحمت,طناب,تشنه,داستان زن بدكار و سگ,
  • دلنوشته دکتر شریعتی

     

    آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

     

     


    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند:

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود


    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.


    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد، هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد.


    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب ، که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ...


    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب ...


    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!


    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.


    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند ...


    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد.


    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است.


    مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

     

     

     

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    خوش اومدی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا