یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

قرار مهم

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید : "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین: بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی "۱٨'۲۴ درجه ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱'۲۱درجه۳۷ هستید.
مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید
مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟" مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"
مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید.
مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"
مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقيق هم به دردتان نميخورد!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:انتظار,مسئولیت,اطلاعات,قول,دقیق,بالن,ناگهان,مهندس,مدیر,داستان,حکایت,قرار مهم,
  • دلنوشته دکتر شریعتی

     

    آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.


    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

     

     


    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند:

    پرهایش سفید می ماند

    ولی قلبش سیاه میشود


    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.


    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد، هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد.


    من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب ، که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ ...


    عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد.


    آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
    که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
    چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب ...


    هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود،
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم،
    که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!


    حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.


    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند ...


    مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد.


    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست، اسراف محبت است.


    مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.


    دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.


    ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.


    عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.


    اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.


    خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.


    قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.


    مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.


    هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

     

     

     

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    قرار مهم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا