یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

سلام من تلخی نداشت

سلام نگین دل
سلام درد درونم سلام من به اون دلت به به دال خالی از دروغت
سلام من به عشقو به عشقه بی نشون تو
سلام من به دم زدن
سلام به بی پناهییت
سلام کردم شنیدم جوابش جواب بی درونش
جوابی که جواب نبود
جور چینی از لغات بود
من از احساس دم زدم
از تاسف دم زدم
به پناه های ندای
به درونت سر زدم
سرزدم ببینم چه گذشت بر دله تو
پشت این علاقه ات که نشسته با دله تو
منم همین این دفعه زکر حق بود من برتو زدم
رفتم که تحقق شود
درونییت
من یک اضافی ام
رفتم تا ان دله عزیزت که انکارش کردی
باز رو نمای کند
عشقه درونم کشتم با تمام علاقه ام
این انکار سازی هایت...
.

.
.
وای خدا اخر جواب اشک ها چه شد
اخر همان شدش که برای اثباتش
دیدم
خدای
به تحقق وجودم
به صدای درونم
ببین چه کردند بر سرم
نده ندای حقش
عشقم است
با همان وجود دوسش دارم
نکن با دلش
نا سلامتی یک روز تمام وجودم بود
یک روز بود نبودم بود
ایش عشق
بماند
برای من تاابد
من ان ضربه خوردی دیروزم
.
.
زمونه و روزگار از من
یک گرگ ساخت
گرگ نبودم
حالا تشنه ی خونم
.
.
اینم اه منه نه نفرینم
باعث مشکلاتت
.
.
.
.
.
من انم که زکر پناهی
شنیدم
ولی به
بی پناهی رسیدم
.
.
شایدم لایق بودم بازی کنند با دلم
.
.
ناز شستش
.
.
تیشه نفرت او اخر نشست بر دلم زخمه کبودی
کرد عمق   ُ قلبم
.
.
حیف یه ان لطف بی انتها
حیف به ان عشقه بی انتها



 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:عزیز,انکار,علاقه,جواب,دفعه,عشق,تشنه,ربه,گرگ,مشکلات,دختر,پسر,عاشقانه,غمگین,
  • خیال کهنه

    امشب خیال زخمی من پر کشیده است

    سمت جنوب شرقی چشمت پریده است

    امشب در این اتاق پر از خاطرات تو

    چفیه، پلاک نقش تو را خوش تنیده است

    هرچند قاب خاطره در هم شکست از آه!

    از روزگار رفته که حسرت کشیده است

    می خواهم از تو آه ... نگویم ، نمی شود

    این شعر هم که خواب تو را باز دیده است

    ای کاش رد پای من از عشق تو گم شود

    آه این خیال کهنه کمی نارسیده است

    در گرگ و میش خاطره های گذشته باز

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:گرگ,میش,خیال,عشق,خاطره,حسرت,شرقی,چفیه,شکست,,
  • از دکتر شریعتی

    با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
    با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
    با تو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
    با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
    و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
    و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد

    با تو، دریا با من مهربانی می کند
    با تو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
    با تو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
    با تو، من با بهار می رویم
    با تو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
    با تو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
    با تو، من در هر شکوفه می شکفم
    با تو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
    با تو، من در روح طبیعت پنهانم
    با تو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
    با تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.
    بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
    بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
    بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند
    بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
    بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
    ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
    و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

    بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
    بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
    بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
    بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
    بی تو، من با بهار می میرم
    بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
    بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم
    بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم
    بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
    بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
    بی تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
    درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپرکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 20 مرداد 1391برچسب:از دکتر شریعتی,طبیعت,یاس,لبخند,نبات,گرد وغبار,فروشگاه اینترنتی,اهو,گرگ,بیگانه,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    سلام من تلخی نداشت

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا