یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

گم می کنی ...

گم می کنی در خاطرت ، بود و نبودم را . . .

یک شب بیا مهتاب و روشن کن حدودم را

شبهای مالامال ِ از فقر و رکودم را . . .

یک شب ، بیا سیلی بزن بر صورت مرداب

باخود ببر تا سینه ی امواج ، رودم را . . .

آشفته می پیچد خیالت در سرم امشب

گم می کنی درخاطرت ، بودو نبودم را . . .

فکرت شبیخون می زند ، در خواب و بیداری

از هم جدا می سازد ارکان وجودم را

افسرده ام ، یخ زد دلم در زیر خاکستر

با یک نگاهت تازه کن رنگ کبودم را . . .

فواره ای افتاده ام در دام خاموشی . . .

با بوسه ات ، آتش بزن میل صعودم را . . .

یک شب بیاور کل ِ گرمای وجودت ر ا . . .

با یک بغل نرگس ، مهیا کن فرودم را . . .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نگاه,فواره,یخ,خاکستر,خاموش,بوسه,تازه,صعود,سیلی,سینه,امواج,مرداب,فقر,مهتاب,
  • خواهم گفت و رفت

    یک شبی با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت

    خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت

    در فرار شعرهايم يک شبی خواهم نشست

    آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت

    با خيالت بر ديار قصه ها رفتم ولی

    قبل رفتن قصه ام را با تو خواهم گفت و رفت

    من ندانستم بگويم عاشق چشمان پر مهر توام

    يک شبی در خواب تو اين جمله خواهم گفت و رفت

    شعله های عشق من هر دم زبانه می کشد از هجر تو

    بر دل ديوانه ام خاموش خواهم گفت و رفت

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:دیوانه,خاموش,عاشق,شعر,خیال,شعله,عاشقانه,
  • اس ام اس جدید 91

    نبوغ و نقشه هایی که من در فرار کردن از مدرسه داشتم

    مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت

    من حیف شدم!


    *
     * * * * * * * * * * * * * * * *


    اگه قرار باشه بین عشقت و ۱ میلیون دلار یکی رو انتخاب کنی

    اولین چیزی که با اون پول می خری چیه !؟



    جای خالیت را نه کتاب پر می کند ، نه قهوه ، نه حتی سیگار …

    من دلم آیفون ۵ میخواهد !!!

     

    *  * * * * * * * * * * * * * * * *

    کودک درونم هفته دیگه نامزدیشه اونوخت خودم یه نیمه گمشده هم ندارم !


    *
     * * * * * * * * * * * * * * * *

    دیگه کم کم هوا داره سرد میشه و از دست دعوا با بابامون سر کولر راحت میشیم ؛ دیگه باید خودمونو واسه مسابقات خاموش-روشن کردن بخاری آماده کنیم …

    *
     * * * * * * * * * * * * * * * *

    من و عشقم با هم خیلی فرق داریم !
    مثلا یکیش اینکه من وجود خارجی دارم ولی اون اصلا وجود نداره !

    *
     * * * * * * * * * * * * * * * *

    به یکی از این فامیلای ما گفتن عسل واسه چشم مفیده رفته مالیده به چشماش …
    دیگه کار از فشار تحریم گذشته یکی بره خورشیدو خاموش کنه !

    *
     * * * * * * * * * * * * * * * *

    دختر داییم دانشگاه ، رشته من قبول شده ؛ زنگ زده میگه : یه سوال تخصصی دارم !
    گفتم خب بپرس !
    میگه ریاضی ۱ دفتر چن برگ میخواد ؟؟؟

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:ریاضی,عسل,تخصصی,عسل,جوک,91,اس ام اس,مفید,فامیل,کولر,روشن,خاموش,ایفون,قهوه,سیگار,جای خالی,
  • بی تو دنیا رنگی ندارد

    بی تو دنیا رنگی ندارد

    خنده با من انسی ندارد

    بی تو هر قد شعری سرودم

    واژه واژه معنا ندارد

    بی تو یعنی یک آه خاموش

    سهم عشقم سعدی ندارد

    بی تو یعنی یک روز بی تاب

    از فراقت پایان ندارد

    بی تو طیف تاریخ عمرم

    یک خیال و رویا ندارد

    ابرهای قلب شکستم

    جز بیابان دریا ندارد

    کاش می شد بودی کنارم

    گرچه آهم سودی ندارد

    بوسه می دادی نغمه ام را

    چون که شعرم نائی ندارد .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شعر,کنارم,عشقم,قلب,شکسته,بیابان,دریا,کاش,طیف,تاریخ,بوسه,نغمه,خیال,رویا,سعودی,خاموش,,
  • سکوت کافیست

    دوباره برگشت
    و باز هم غروب یعنی برگرد به خانه
    به دلتنگی ها
    و به بی اویی
    راستی سلام
    دوباره در همان جاده ام
    فصل شهریور ماه است
    بوی پاییز اما میدهد
    پاهایم خیلی خستس
    و دوباره این سردرد نشسته است
    راستی خدایا
    دوست داری کمی با من هم مسیر شوی
    کنارم خالیست
    به لطف تو خالی شده است
    دوست داری هم شانه من
    قدم زنی
    کمی این مسیر را بیایی ببینی چه طعمهایی دارد
    شور و شیرین
    پر از خاطرات و آخرش دلگیری
    پراز کار و دوندگیست
    و بازهم
    کفشهای خسته من
    و این درد
    ..
    دوست داری کمی دستهایت را بگیرم
    دیگر خالی است
    سرد هم ماند
    نترس
    گرمایی ندارد که دلت را بلرزاند
    همراه میشوی کمی با من
    اینبار کمی تو حرف بزن
    لبهایی واژه ام خاموشند
    خسته اند
    دیگر گوشهایم
    تشنه ترند تا لبهایم
    بیا کمی حرف بزن
    سکوت کافیست
    بیا قسمت را تغیر دهیم
    باشد هرچقدر دوست داشتی مرا دعوا کن
    گله کن
    فقط کمی حرف بزن
    دارم پیر میشوم
    بی تو
    بی او

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,خسته,لب,سکوت,خاموش,دعوا,عاشقانه,تشنه,سکوت,غروب,شهریور,خانه,
  • زندگی

    ای زندگی من
    آن زمان که غم زندگی من را ز تو متلاشی میکند به تو می اندیشم
    به عظمت دریاها قسم
    به آبی آسمانها قسم که دوستت دارم
    ای زندگی من
    گل من بگزار در آسمان عشق تو پرواز کنم
    بگزار هوای عشق تو را در تمام وجودم حس کنم
    زندگی زیباست اما با تو، در کنار تو و به فکر تو
    نگزار عشقم این چنین خاموش شود که حتی یادگاری از آن باقی نماند
    میدانم که خسته ای از تمام دردهایی که ذره ذره روحت را آب کرد
    ولی این را بدان که من همیشه در همه حال در کنارت و به یادت هستم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:عشق,قسم,خسته,دلنوشته,یادت,اب,خاموش,یادگاری,درد,متلاشی,غم,زندگی,ذره,پرواز,اندیشه,
  • کاش میتوانستم...

    شب بود و چراغ ها خاموش من و ستاره ها بیدار بودیم

    پرده های اتاق را کنار زدم و عبور پرستوهای مهاجر را دیدم

    کاش میتوانستم هر شب برای ماهی های دریاچه قصه عشق را بگویم

    کاش میتوانستم تمام شادی ها را در شیشه ای بلورین جمع کنم و برایت

    هدیه دهم

    کاش بتوانم تنهای تنها در تاریکی شب های زمستانی از کوچه آرزوهایم بگذرم

    و در نقطه آرامی به تو برسم

    کاش همه انسانها خاموش میشدند و فقط صدا و نغمه های بهاریت را

    میشنیدم

    کاش همه جا تاریک میشد و خورشید فقط به اندازه لطافت گلهای نسترن به آن

    نقطه که تو هستی میتابید

    کاش فقط ماه رد پای تو را در کوچه ها به من نشان میداد

    کاش میشد تنها ؛ احساس نیلوفریت با من سخن میگفت

    کاش میتوانستی بوی سرزمین رویایم را برایم بیاوری

    ومن با تمام وجودم ؛ با تمام ذهن و قلبم ؛ با همه روشنایی ها و تاریکی هایم

    میگویم:

    دوستت دارم ....

    javahermarket

    سخن مرا بشنو...

    ای تندر خیال،ای باد وحشی غرب ،ای دم سرد خزان،ای وجود نامرئی که برگهای مرده ،از برابر تو همچون ارواح از مقابل جادوگران میگریزند، تو که دانه های بالدار درختان را بردوش خود مینشانی وبه خوابگاه تاریک زمستانی آنان میبری ،سخن مرا بشنو ...
    تو که در مسیرت ابرها چون برگهای نیم مرده روی زمین ،ازشاخه های در هم آمیخته آسمان ودریا فرو میریزند وبا خود باران ورگبار به ارمغان می آورند...سخن مرا بشنو.
    اگر من برگی خشک بودم ومیتوانستم بر بال تو نشینم و از زمین برخیزم ،
    اگر ابری تند گذر بودم ومیتوانستم همراه تو بگریزم ،
    اگر موج دریا بودم و میتوانستم با دست تو به پیچ وتاب درآیم وبا نیروی تو ،ای سرکش نا مغلوب شدنی ،شریک شوم،
    اگر لا اقل میتوانستم بدوران کودکی بازگشت کنم وچون آن روزگاران شیرین که در نظرم پیشی گرفتن از سرعت سیر آسمانی توکاری بس ساده وناچیز بود،شریک ولگردی تو در آسمان گردم ،
    در آنصورت دیگر احتیاج بدان نداشتم که چنین با زندگی ستیزه کنم وبرای نجات خود ازچنگ نومیدی وغم ،دست بدامان تو زنم .
    اما اکنون،از تو تقاضا دارم که مرا چون موج دریا،چون پاره ابری سبک ،چون برگی خشک با خود برگیری وهمراه ببری ،
    زیرا دیرگاهی است که در خارستان زندگی افتاده ام واز زخمهای تنم خون میچکد!ای باد غرب،بار سنگین ایام پشت کسی را زیر خود تا کرده که خود همچون تو سرکش وتندومغرور است.
    همچنانکه با وزش خود جنگل خاموش را ارغنون وار بناله در می آوری ،مرا نیز ارغنون خود کن ،چه باک اگر من نیز دراین راه چون درختان جنگل برگ وبار خویش را ازکف بدهم؟
    مرا ارغنون خود کن تا با دست توانای تو ،از دل من وجنگل ،نوای عمیق خزانی که با همه افسردگی خود دلپذیر است برخیزد.
    ای روح سرسخت وخشمگین ،ای باد سرکش،بیا وروح من شو،بیا وخود من شو!

    javahermarket

    سهراب سپهری

    آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
    آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ويران می کنی،
    آنگاه که شمع اميد کسی را خاموش می کنی،
    آنگاه که بنده ای را ناديده می انگاری ،
    آنگاه که حتی گوشَت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
    آنگاه که خدا را می بينی و بنده خدا را ناديده می گيری ،
    می خواهم بدانم،
    دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
    خوشبختی خودت دعا کنی؟

    سهراب سپهري

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:سهراب سپهری,اسمان,خوشبختی,دعا,انگاه,شمع,خاموش ,غروب,
  • آتش عشق

    امروز مانده ام در افکارم......در گیرم با رشته های زنجیره ی بند  بند وجودم..........

    اخر نمیتوانم باورش کنم که آتشی سوزناک بر قلبم  شعله ور کرد ومرا سوزاند ........

    صدایش کرده بودم که ای با مرام  خاموشم کن با سطلی از محبت.....

    با یه فرقون کوچیک از عشق .........

    اما انگار نمیشنوید خواستم سمعکی بهش بدهم اما دیگر نبود که صدایم را بشنود

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:فرقون,بمان,گذشت,خاموش ,افکار,انگار,صدا,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    گم می کنی ...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا