یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بی تو دنیا رنگی ندارد

بی تو دنیا رنگی ندارد

خنده با من انسی ندارد

بی تو هر قد شعری سرودم

واژه واژه معنا ندارد

بی تو یعنی یک آه خاموش

سهم عشقم سعدی ندارد

بی تو یعنی یک روز بی تاب

از فراقت پایان ندارد

بی تو طیف تاریخ عمرم

یک خیال و رویا ندارد

ابرهای قلب شکستم

جز بیابان دریا ندارد

کاش می شد بودی کنارم

گرچه آهم سودی ندارد

بوسه می دادی نغمه ام را

چون که شعرم نائی ندارد .

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شعر,کنارم,عشقم,قلب,شکسته,بیابان,دریا,کاش,طیف,تاریخ,بوسه,نغمه,خیال,رویا,سعودی,خاموش,,
  • داستان جالب

    "شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
    به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

    سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
    ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
    ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
    پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی حکیم ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
    ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .

    javahermarket

    کوروش کبیر تاریخ هخامنشیان

    هخامنشیان گروهی از اریایی ها بودند که به فرماندهی کورش بزرگ (شاه انشان)حکومتی را در فلات ایران بنا کردند.

    با طلوع دولت هخانشی که به وسیله کوروش بزرگ پارسی از خاندان نامور بنیاد گردید (حدود ۵۵۰ ق.م) ، ایران در صحنه تاریخ جهانی نقش فعال و تعیین کننده أی یافت . همچنین ، این دولت منشاء و مرکز یک تمدن و فرهنگ ممتاز آسیایی و جهانی دنیای باستان شناخته شد.

    کوروش بزرگ، پادشاه سرزمین انشان (انزان ، در حدود شوش نواحی ایلام جنوبی) و سر کرده سلحشور و محبوب طوایف پارسه (پارس) که قلمرو او و پدرانش در آن روزها تابع حکومت پادشاهان خاندان دیااکو محسوب می شد، با شورش بر ضد آستیاگ و پیروزی بر او ، هگمتانه (اکباتان ، همدان) را گرفت (۵۴۹ ق.م.). وی، خزانه ها و ذخایر تختگاه ماد را هم بنابر روایت یک کتیبه بابلی ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروایی طوایف ماد در ایران پایان داد.

    پیروزی سریع او بر قلمرو ماد که بلافاصله پس از سقوط همدان زیر تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگرانی شد . کوروش برای مقابله با اتحادیه ای که با شرکت لیدیه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شکل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگیری با آنها یافت .

    پس از آن ، بلافاصله با شتابی بی مانند، به جلوگیری از یورش کرزوس پادشاه لیدیه ، که با عجله عازم تجاوز به مرزهای ایران بود ، پرداخت . در جنگ ، کرزوس شکست خورد و ساردیس (اسپرده ، سارد) پایتخت او به دست کوروش افتاد (۵۴۶ق.م.). این پیروزی ، آسیای کوچک را هم برقلمرو وی افزود (۵۴۹ ق.م.) اما ، پیش از درگیری با بابل و ظاهرا" برای آنکه هنگام لشکر کشی به میانرودان (بین النهرین) مانند آنچه برای هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزیمتش به جنگ با آشور پیش آمد، دچار حمله سکاها نشود ، چندی در نواحی خاوری فلات به گسترش قدرت و تامین حدود پرداخت . بالاخره ، با گذر از دجله حمله به بابل را آغاز کرد و تقریبا" بدون جنگ آن را فتح کرد (۵۳۸ ق.م.) با فتح بابل ، سرزمینهای آشور و سوریه و فلسطین هم که جزو قلمرونبونید- پادشاه بابل - بود نیز ، به تصرف کوروش در آمد . اما، در گیریهایی که در نواحی خاوری کشور در حوالی گرگان و زمین های میان دریاچه کاسپین و دریاچه آرال برای او پیش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (۵۲۹ ق.م.) ، او را از اقدام به لشکر کشی به مصر ، که در گذشته با لیدیه و بابل برضد وی هم پیمان شده بودند ، مانع گشت . پسرش ، کمبوجیه این مهم را انجام داد (۵۲۵ ق.م.) وبدین گونه ، مصر و قورنا (سیرنائیک) در شمال آفریقا هم جزو قلمرو هخامنشی ها در آمد و شاهنشاهی پارسی ها به وسعت فوق العاده ای که در تمام دنیای باستان بی سابقه بود، رسید . بالاخره ، داریوش اول (معروف به کبیر) که پس از مدت کوتاهی (۵۲۱ ق.م.) با ایجاد امنیت ، ساخت شبکه های ارتباطی ، وضع قوانین و مقررات مربوط به مالیات عادلانه ، به این دولت که در واقع میراث کوروش بود ، تمرکز و تحرک واستحکامی قابل دوام بخشید. با این حال ، لشکر کشیهایی که داریوش در مرزهای باختری و شمال شاهنشاهی کرد وبیشتر برای تامین یکپارچگی و تمامیت آن بود ، در آسیای کوچک و یونان با مقاومتهایی روبرو گردید (۴۹۹ ق.م.) که حل آن از راه نظامی، برای وی ممکن نگشت (۴۹۰ ق.م.).


    پسرش ، خشایارشا هم که پس از او به سلطنت رسید (۴۸۶ ق.م.) در رفع این مقاومتها (۴۸۰ ق.م.) که از عدم تفاهم میان زندگی یونانی و اصول حکومت خاوری ناشی می شد، پیزوزی بدست نیاورد. حتی پس از خشایارشا (۴۶۵ ق.م.) هم . این سوءتفاهم میان ایران با شهرهای یونان مدتها ادامه یافت .


    با این حال جانشینان دیگر داریوش و از جمله کسانی چون داریوش دوم (۴۰۴ – ۴۲۳ ق.م.) و اردشیر دوم (۳۵۸ – ۴۰۴ ق.م.) که هیچ یک ذره ای از لیاقت و کاردانی او را هم نداشتند، در حل سیاسی این مساله و نگهداری فرایران در نواحی خاوری و مدیترانه ، دچار دشواریی نشدند. حتی شورش مصر بر ضد ساتراپ ایرانی خود (۴۱۵ ق.م) ، که یک چند آن سرزمین را از ایران جدا کرد ، و رویداد بازگشت ده هزار چریک یونانی از ایران (۴۰۱ ق.م.) که نشانه ضعف نظامی ایران در آن روزها بود، تمامیت شاهنشاهی ایران را سست نکرد . به همین دلیل، سامانه های داریوش بزرگ و تدابیر سیاسی برخی ساتراپهای ایرانی که مشاوران پادشاهان بودند ، همچنان نگهدار یکپارچگی و تمامیت قلمرو هخامنشی باقی ماند.


    این قلمرو گسترده که از حدود جیحون و سند تا مصر و دریای اژه را در بر می گرفت ، در دوره ی داریوش دارای تقسیمات اداری منظمی بیش از بیست استان (هرودوت) یا بیشتر (کتیبه ها) بود که در هر استان (خشتره = شهر) یک ساتراپ (خشترپ = خشتروپان = شهربان) به عنوان والی عهده دار امور کشوری بود . با آنکه این والی بر همه ی کارهای مربوط به استان نگاهی ریزبین داشت ، فرمانده پادگان استان و نگهبان ارگ آن زیر حکم وی نبودند . به این ترتیب ، ساتراپ با وجود اقتدار به نسبت نا محدود ، همواره زیر نظارت پادشاه قرار داشت و اندیشه ی شورش برای او ، چندان قابل اجرا به نظر نمی رسد . حکم و اراده پادشاه هم در سراسر این استانها قانون محسوب می شد و پیروی می شد . اقوام پیرو هم با آنکه در کیش و باورها و آیین های خود محدودیتی نداشتند، با پیروی از حکم پادشاه، به نگهداشت یکپارچگی و تمامیت شاهنشاهی پایبند بودند . نمونه این پایبند ، از همکاری آنان در کار بنای کاخ داریوش در شوش پیداست . لوحه های گلی بازمانده از آن پادشاه ، نقش صنعتگران این اقوام و مصالح سرزمینهای آنان را در ایجاد این کاخ به یاد می آورد .

    نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه ای متعلق به آرامگاه داریوش که در نقش رستم می باشد ، به تفصیل این گونه آمده است : ماد ، خووج (خوزستان) پرثوه (پارت) ، هری ب و (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تاقندهار) ، ثته گوش (پنجاب) ، گنداره (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه ر(سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل ، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن)، کته په توک (کاپادوکیه ،بخش خاوریآسیای کوچک)، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر)، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه)، یئونه تک برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس)، پوتیه (سومالی)، کوشیا (کوش حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای کوچک) .

    در میان این نامها ، ظاهرا " سرزمینهای هم بود که ساتراپ جداگانه نداشت و به وسیله ساتراپ استان همسایه یا نزدیک اداره می شد . لوحه أی نیز در شوش به دست آمده است که به داریوش تعلق دارد و نام کشورهای تابع را – با اندک تفاوت – تقریبا " همانند آنچه در کتیبه نقش رستم او آمده است یاد میکند. فهرست دیگری را هرودوت (تواریخ ۳ : ۹۸ – ۸۹) نقل می کند که برخی داده های جالب توجه را که درباره مقدار وترتیب مالیات این نواحی ، به دست می دهد . البته ، این داده ها نوشته مندرج در کتیبه ها را نیز تکمیل می کند . همچنین ، ویرایش هایی را هم که ظاهرا" گه گاه در تقسیمات اداری کشور می باید پیش آمده باشد ، ارائه می دهد .

    در یک کتیبه مربوط به تخت جمشید نیز که به نظر می رسد متعلق به آرامگاه یکی از پادشاهان هخامنشی و به احتمال زیاد اردشیر دوم (حدود ۳۵۸ ق.م.) باشد ، فهرست اقوام تابع شاهنشاهی ، این گونه آمده است : پارسی ، مادی ، خوزی ، پارتی ، هروی ، باختری ، سغدی ، خوارزمی ، اهل زرنگ ، اهل رخج ، ثته گوشی ، گندهاری ، هندی ، (اهل سند) ،سکایی هومه ورک ، سکایی تیز خود ، بابلی ، آشوری ، عرب، مصری ، ارمنی ، اهل کاپادوکیه ، اهل سارد ، پوتی ، کوشی ، کرخایی . اینکه نام اقوام تابع در این روزها که فقط بیست و هشت سال با کشته شدن داریوش سوم و انقراض هخامنشی ها ۳۳۰ (ق.م.) فاصله دارد، با آنچه در کتیبه آرامگاه داریوش در نقش رستم درباره سرزمینهای تابع وی آمده است ، تقریبا" تفاوتی ندارد ، نشان می دهد که هخامنشی ها تا پایان دوران فرمانروایی وحدت و تمامیت قلمرو خود را نگهداشته است. حتی ، نشانه ها حاکی از آن است که در پایان دوره ی اردشیر سوم (۳۳۸ ق.م.) چند سالی پیش از سقوط شاهنشاهی پارس ، دولت هخامنشی به مراتب قوی تر ، یکپارچه تر و منظم تر از پایان عهد خشایارشا بوده است .

    شکست داریوش سوم (۳۳۰ – ۳۳۶ ق.م.) از اسکندر هم – غیر از مهارت جنگی فاتح مقدونی – جدایی قسمتی از سپاه که خود را یونانی می دانستند از سپاه داریوش سوم که منجر به شکست او و سقوط امپراطوری هخامنشی شد.

    javahermarket

    کریم باستانی یا آیس کیریم؟

    تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی، این لیسیدنی پر طرفدار، در کجا و توسط چه کسی ساخته شد هیچ حرفی به میان نیامده؟! جواب این سوال در کتاب مردم دوران مشروطه در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است که نیز افتخار دیگری است برای ما ایرانیان داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهرری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت. یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند. این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد. کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید. و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم (باستانی) نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند. در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن we name it after you اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد میرزا حسن‌خان مستوفی مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت، در کتاب خاطراتش مینویسد این (کریم باستانی) لیسیدنیی ساخته است از سردابهای یزد سردتر، از پنبه خراسان نرمتر. سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    بی تو دنیا رنگی ندارد

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا