یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دشنم شکست

من از  رویای حقیقت نام تو را جویا شدم
بر اسمه حقیقت فال تو را جویا شدم
جویای بر اسمت شدم
حرفای روزگارتم این
چنین قلم من را شکاند
رسیدن به عمق دلت
همچنین عهد شکاند
.
.
.
سلام بهانه
غریبی توی غربت
نشستم به راهه لطقت
سنگینس نگاتم
بر قلبم نشست

بی انکه خوب بشناسمت
بفرما داده ام

بی انکه درکت کنم بفرما دادام

اینم فرمان من بود
اینم مجازاته من بود
اینم یه طوری حقه من بود

حقم بود ببینم خیانتت
حقم بود درکت کنم
حقم بود
حقی که از قبلم بود


.

..
شاید یه جور تاوان بود
درگیر عشقت شوم
عشق بی مهرت شوم
عشقی
که جز تظاهر نداشت بر من خیری
عشقی جز شعار نداشت بر من چیزی
عشقه دروغین که عاشقم کرد
این چنین نابودم کرد
از سایه غریبه ها اخر
دشنه ی سادگی کمرم را شکست
 

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:دشنه,شکست,درک,قلب,بهانه,عهد,راه,عشقوسایه,غریبه,دروغ,عاشق,نابود,فروشگاه اینترنتی,همه چی,
  • داستان جالب

    "شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
    به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

    سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
    ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
    ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
    پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی حکیم ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
    ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .

    javahermarket

    بدترین سیلی که خوردم.......

    پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که

    نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!

    زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم

    یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و

    میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
    منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی
    مزاحم نگفتم !

    اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون
    و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد
    بگیرین مزاحم دیگران نشین و....

    طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
    شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

    ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :

    آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!

    این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
    بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...

    من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!

    حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!

    کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!

    و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

    یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر

    استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

    تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!

    حتی بهم آدامس هم نفروخت!

    هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده ! چه قدرتمند بود!!!

    مواظب باشید با کی درگیر میشید!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:نابود,سیلی,دخترک,گل,ادامس,اعصبانیمهربون,درگیر,بی ادعا,فرشته,کوچولوقدرتمند,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دشنم شکست

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا