یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دلاویزترین شعر جهان

« دوستت دارم » را

من دلاویزترین شعر جهان یافته ام

این گل سرخ من است.

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق

که بری خانه دشمن

که فشانی بر دوست،



راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست!

در دل مردم عالم – به خدا -

نور خواهد پاشید

روح خواهد بخشید.



تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت

نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو

« دوستم داری » را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را با من بسیار بگو

javahermarket

شعر زیبا

شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی



یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته



و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش


اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را


بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من


به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد ، پس از چندی



هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟


در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست


واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم



دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟



و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه


مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت


اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد


نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل



و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:رنگ,شفا,خار,شاخه,گل,رز,شیدا,تردید,زیبایی,شقایق,عاشق,هرگز,دعوا,,
  • ****گـــل و خـــار*****

    وقتی که باز صدای آب / می پیچه توی کوچه‌ ها
    پر میشه از عطر گل ها / انگار تموم دنیا

    میشکُفه غنچه گلی / در آرزوی زندگی
    براش همین کافیه که / بهش بگن تو خوشگلی

    نگاه گل به آسمون / یه دَم کنارش ننشست
    به بوته خار دم دست / دلش رو یک نفس نَبَست

    چی شد / چرا این راه ، به سراب است
    این همه ، خام و سست و خراب است . . .

    یه روز یکی دید گلَ رو / خواست بچینه تاج سرُ
    تیزی تیغ ها رو که دید / عقلش بهش گفت که نرو

    گُلِ به خار گفت که چرا / نمیشی از من ، تو جدا
    برو میخوام تنها باشم / تو خیلی زشتی به خدا

    یه صبح سرد خیلی زود / بوته خار اونجا نبود
    با همه عشقی که داشت / با دلی که شکسته بود

    چشمای گل یه وقتی دید / که دستی اونو از شاخه چید
    نگاه گل هر جا که گشت / بوته خاری رو ندید

    چی شد / چرا این راه ، به سراب است
    این همه ، خام و سست و خراب است . . .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خار,گل,سراب,عشق,شاخه,خراب,تنها,نگاه,اسمان,عطر,گل,کوچه,خوشگل,
  • معنای لطیف عشق را فهمیدم

    گفتی که به احترام دل باران شو باران شدم وبه روی گل تابیدم

    گفتی که ببوس روی نیلوفر ازعشق تو گونه های او بوسیدم

    گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من هم چو گل ستاره هاتابیدم

    گفتی که برای باغ دل پیچک باش بریاسمن نگاه تو پیچیدم

    گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریاشدم وتو را به ساحل دیدم

    گفتی که بیا ولحظه ای مجنون باش مجنون شدم وز دوریت نالیدم

    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم وبا ترنمت روییدم

    گفتی که بیا واز وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم

    گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:لطیف,زیبا,بهانه,لهجه,بی وفا,یاسمن,ستاره,گل,نیلوفر,شکوفه,ترنم,عشق,
  • تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت

    کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.

    نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛ درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ وبی‌رهاورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه‌ در جست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست...

    مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد یافت.
    و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ را کسی‌ نخواهد دید؛ جز آن‌ که‌ باید.

    مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود... به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود.

    درختی‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده‌ بود. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید. مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.

    درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

    درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری. اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت...

    دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!

    درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست...

    javahermarket

    جملات خنده دار ، عقب کامیون ها !

    آب رادیاتور ماشین بخور محتاج نامردان نباش

    آدم دیوانه را بنگی بس است خانه پرشیشه را سنگی بس است

    اتوبوس من غصه نخور،منم یه روز بزرگ میشم!(ژیان)

    اگر از عشقت نکنم گریه و زاری / به جهنم که مرا دوست نداری

    اگه الله کند یاری / چه اف باشد چه سوسماری

    اگر خواهی بمیری بی بهانه / بخور ماست وخیار وهندوانه

    التماس 2A

    ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم / تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی

    ای روزگار / با ما شدی ناسازگار

    بپر بالا که گیر نمیاد

    باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم / من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم

    بحث۳۰یا۳۰ ممنوع

    بخور و بخواب کارمه / الله نگهدارمه



    به مادرت رحم کن کوچولو

    تا جام اجل نکردم نوش / هرگز نکنم تو را فراموش

    تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی / تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان

    تاکسی نارنجی / از من نرنجی

    تجربه نام مستعاری است که بر خطاهای خود میگذاریم

    جون من داداش یه خورده یواش

    جهان باشد دبستان و همه مردم دبستانی / چرا باید شود طفلی ز روز امتحان غافل؟

    داداش مرگ من یواش / امان از دست گلگیر ساز و نقاش

    در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای / سر پیچ سبقت نگیر جانا مگر دیوانه ای

    دلبرا دل به تو دادم که به من دل بدهی / دل ندادم که به من ساندوچ و دلمه دهی

    دلبری دارم چو مار عینکی / خوشگل وزیبا ولی کم پولکی

    دنبالم نیا آواره میشی

    .دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ / ای هیچ تر از هیچ تو بر هیچ مپیچ

    دودوتا هفتا کی به کیه

    حالا که خر تو خره ماهم پیرایدم(ژیان)

    رخش بی قرار

    رقیف بی کلک مادر


    رود میرود اما ریگذارش میماند

    زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه هست

    زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش هست

    «zoor nazan farsi neveshtam»

    ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود / ز شهر و خانه ام آواره بنمود

    سر پایینی نوکرتم / سر بالایی شرمندتم(ژیان)

    شب و روز رانندگی در جاده ها کار من است / از خطر باکی ندارم جون خدا یار من است

    شکر بترازوی وزارت برکش / شو همره بلبل بلب هر مهوش

    (اینو برعکس هم که بخونی همین میشه)

    عشق میکروبی است که از راه چشم وارد میشود و قلب را عاشق میکند

    قربان وجودی که وجودم ز وجودش بوجود آمده است

    کوه از بالا نشینی رتبه ای پیدا نکرد / جاده از افتادگی از کوه بالا میرود

    گاز دادن نشد مردی / عشق آن است که بر گردی

    گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند / طبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند

    تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم بنازم مطربان را که خلق را مسرور میخواهند

    گلگیرم ولی گل نمیگیرم

    نوکرتم ننه

    یه بار پریدی موتوری دو بارپریدی موتوری آخر می افتی موتوری

    javahermarket

    در کدامیـــن ....

    دستهایم در خاک پژمرده خواهد شد
    بی شعر
    بی واژه
    بی ترانه
    چشمهایم بر سنگ خیره خواهد ماند
    بی اشک
    بی نگاه
    بی ایینه
    سینه ام در تنهایی خواهد پوسید
    بی طپش
    بی عصیان
    بی اه
    به انتظار کدامین رستاخیز بمانم
    تا دوباره برویم
    از خاک
    از سنگ
    از تنهایی
    به انتظار کدامین صبحدم بنشینم
    تا دوباره بشکفم مانند گلی تنها در سپیده ای بارانی
    در کدامین رستاخیز
    در کدامین سپیده
    در کدامین دیدار
    دوباره شعر خواهد رویید
    از لابلای انگشتانم
    "ای عشق"

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:دلنوشته,زیبا,جالب,رستاخیز,سپیده,دیدار,صبحدم,گل,سنگ,عشق,عاشق,محکوم,
  • من كه از ياد نبردم و نخواهم برد اما....

    من كه از ياد نبردم
    و نخواهم برد
    اما تو ميتواني
    كه فراموش كني
    آمدي و مرا به اوج رساندي
    تو سبزو ساده ترين اتفاق بودي
    و پلك هاي تبسم مرا صدا كردي
    دستهاي غريبه ات به تارو پود خسته ام گلي داد
    دستهايم را فشردي
    گل را به امانش سپردي
    خواستي عهدي باشد گرم براي روز هاي سردي كه مي آيند
    اما سردي زمانه كافي نبود كه خودت را هم دريغ كردي؟
    نه تو نميداني
    كه من تا آخرين نفس
    وفادار عهد توام
    نه ازآن رو كه وابسته بمانم
    گرچه تو دل به هزاران سرا داري و يادي نميكني
    كه اينجا اگر راهي ميجويي اميني ست از دلي كه برايت روان شد
    اما من گلبرگهاي مهرت را گرامي ميدارم
    تو در حضور نفس گرم تابستان
    پر از سخاوت سرخ يك ترانه بودي
    تمام دفتر جانم را پر از خودت كردي
    بهانه اي شدي و رفتي
    من
    به سايه روشن تقدير شدم تسليم
    حال كجايي تا مرا رساني تا به اوج؟
    دلم دوباره برايت بهانه ميگيرد
    اگر دوباره نگويي
    قصه از آغاز

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:نفس,تسلیم,تقدیر,روان,عهد,خسته,گل,صداقت,دلنوشته,تابستان,سایه,روشن,بهانه,اوج,سخاوت,
  • چه زیباست بخاطر تو زیستن

    وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
    وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛
    و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،
    مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،
    زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،
    وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛
    برای تو می تپد

    دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم
    زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
    زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده
    زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته
    نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است
    همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع
    كننده است كه زندگی زيباست
    اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای
    قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

    javahermarket

    نامه عاشقانه ...لطفا تا آخر بخونید

    - محبت شديدي كه صادقانه به تو ابراز ميكردم


    2- دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو


    3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم


    4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و


    5- اين احساس در قلب من قوت ميگيرد كه بالاخره روزي بايد


    6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم كه


    7- شريك زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار كوتاه بود اما


    8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و


    9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم


    10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ كس نميتواند تحمل كند و با اين وضع


    11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را


    12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم


    13- خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان كه


    14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش


    15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت كننده است اگر


    16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم كه


    17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش


    18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت كه داراي كمترين


    19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه


    20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمتوانم قانع شوم كه


    21- تو را دوست داشته باشم و شريك زندگي تو باشم .


    و در آخر اگر ميخواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان!!!

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دلاویزترین شعر جهان

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا