یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نوبت ما که میشه پیر میشه زنجیر میشه لحظه

واسه ما همیشه زود دیر میشه لحظه

بودن و نبودنی که کاش بیرزه

همتی کن پای این سقف شکسته

نگو این سقوط آخر راهتو بسه

کم نشو تو وحشت باغی که سوخته

سکه خنده تو کی به غم فروخته

نگو تقدیر تو صد تا گره داره

قحطی نور رو نذار پای ستاره

نوبت ما که میشه پیر میشه زنجیر میشه لحظه

به خدا دو روز دنیا به بدیهاش نمیرزه

گریه کن برای عاشقانه دیدن

قد بکش شوق پریدن تو با من

واسه ما همیشه زود دیر میشه لحظه

کاری کن نفس کشیدنت بیرزه

کاش......

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:زنجیر,عاشقانه,شوق,پریدن,سقف,تقدیر,خنده,سکه,
  • نظر بدهید
  • من كه از ياد نبردم و نخواهم برد اما....

    من كه از ياد نبردم
    و نخواهم برد
    اما تو ميتواني
    كه فراموش كني
    آمدي و مرا به اوج رساندي
    تو سبزو ساده ترين اتفاق بودي
    و پلك هاي تبسم مرا صدا كردي
    دستهاي غريبه ات به تارو پود خسته ام گلي داد
    دستهايم را فشردي
    گل را به امانش سپردي
    خواستي عهدي باشد گرم براي روز هاي سردي كه مي آيند
    اما سردي زمانه كافي نبود كه خودت را هم دريغ كردي؟
    نه تو نميداني
    كه من تا آخرين نفس
    وفادار عهد توام
    نه ازآن رو كه وابسته بمانم
    گرچه تو دل به هزاران سرا داري و يادي نميكني
    كه اينجا اگر راهي ميجويي اميني ست از دلي كه برايت روان شد
    اما من گلبرگهاي مهرت را گرامي ميدارم
    تو در حضور نفس گرم تابستان
    پر از سخاوت سرخ يك ترانه بودي
    تمام دفتر جانم را پر از خودت كردي
    بهانه اي شدي و رفتي
    من
    به سايه روشن تقدير شدم تسليم
    حال كجايي تا مرا رساني تا به اوج؟
    دلم دوباره برايت بهانه ميگيرد
    اگر دوباره نگويي
    قصه از آغاز

    javahermarket

    چه شبهایی

    چه شبهایی با رویای تو خوابیدم

    نفهمیدی

    چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود

    نمیشنیدی

    چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم



    از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم

    چه شبهایی با شب گردی

    شبو تا صبح می بردم

    نبودی ماه جون می داد

    نبودی بی تو میمردم

    چه شبهایی دعا کردم یه کم

    این فاصله کم شه

    یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه

    توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من

    چه قدر جای تو خالی بود

    چه شبهای بدی بودن

    گذشتن عمرو بردن

    حالا من موندم و حسرت

    چه قدر بی رحمه این دنیا

    به این تقدیر بد لعنت..............

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:اشک,دعا,فاصله,رویا,سکوت,شب,قدر,حسرت,لعنت,تقدیر,دنیا,مجسمه,
  • نظر بدهید
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    نوبت ما که میشه پیر میشه زنجیر میشه لحظه

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا