یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

این روز ها

این روز ها
دلم فقط گاهی
یه ب غ ل روز های
گرم می خواهد
که به وقت رفتنمان
از زیر درختان
برف هایش اب شود
.
این روز ها
دلم گرفته می شود
وقتی دلت به وسعت
ابرهای اسمان نظاره می کند
.
بیا بنشین بر پستوی دلم
و با من بگو
از نسیم
از بهار
.
از برکه ی کنار
درخت سیب عشق مان
.
این روزه ها
پیش خودمان باشد
دیگر سیب ها ی
دلم دست نیافتنی می شود
در ظهر تابستان
سال گذشته
.
.
دلشان می خواهد
همون جور بماند
.
شاید نگاه هر رهگذری
به سیب های سرخمان
نباشد

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,اشقانه,سیب,شعر,ناب,بهار,نسیم,عشق,وسعت,پرستو,درختان,
  • چه زیباست بخاطر تو زیستن

    وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
    وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛
    و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،
    مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،
    زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،
    وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛
    برای تو می تپد

    دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم
    زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
    زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده
    زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته
    نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است
    همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع
    كننده است كه زندگی زيباست
    اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای
    قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

    javahermarket

    ما آمدنی به رنگ رفتن داريم


    ما خلوت رخوت زده ی مردابيم
    تصوير سراب تشنگی در آبيم

    عالم کفنی به وسعت بی خبری است
    ای خواب تو بيداری و ما در خوابيم





    هستی نفس ساعت سرگردانيست
    در ثانيه ها دلهره ی پنهانيست

    تسبيح قيامت است در دست زمان
    هر دانه ی آن جمجمه ی انسانيست



    ما ريشه ی لحظه های بی بنياديم
    ما خاک عبور نا کجا آباديم

    ما فلسفه ی گذشتن از خويشتنيم
    باديم و اسير هرچه بادا باديم



    چون باد هوای کوی و برزن داريم
    پيراهنی از عبور بر تن داريم

    هر جاده قدم قدم تورا می گويد
    ما آمدنی به رنگ رفتن داريم



    ای کاش حديث کوچ باور می شد
    ديواره ی هرقفس پر از در می شد

    من مانده ام و خيال پروازی سبز
    ای کاش شبی دلم کبوتر می شد



    ما وقت نگاه را دمی دانستيم
    از دانش چشم تر کمی دانستيم

    گژتابی دست ها و بی مهری سنگ
    ما آينه بوديم و نمی دانستيم



    در حنجره ام شور صدا نيست رفيق
    يک لحظه دلم ز غم جدا نيست رفيق

    بگذار که قصه را به پايان ببرم
    آخر غم من يکی دو تا نيست رفيق

    javahermarket

    چه می شود همه از جنس آسمان باشد

    چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

    چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

    کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

    و او هنوز شکوفاست بین آدمها

    کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

    غروب زمزمه پیداست بین آدمها

    چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

    طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

    تمام پنجره ها بی قرار بارانند

    چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

    به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

    دلت به وسعت دریاست بین آدمها

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    این روز ها

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا