یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

بفــــــهــــــم ...

آدمیزاد....
غرورش را خیلی دوست دارد،

اگر داشته باشد،
آن را از او نگیرید...

حتی به امانت نبرید...
ضربه ای هم نزنیدش،
چه رسد به شکستن یا له کردن!

آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست
می دارد؛
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر
دوستت دارد!

و این را بفهم آدمیزاد!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:ادمیزاد,غرور,خاطر,دوست,شکست,له,,
  • تنهایی

    چه احساس بدیه وقتی بخوای عشق و محبت رو از کسی گدایی کنی

    چه احساس بدیه که کسی رو که با تمام وجودت دوسش داری تو بغل یکی دیگه باشه

    چه احساس بدیه غرورت رو به خاطر یکی بشکنی بعد بفهمی که دوست نداره

    خیلی سخته که احساس تنهایی کنی ولی نخوای کسی بفهمه

    چه احساس بدیه حس کنی مثل دارویی، فقط وقت نیاز ازت استفاده کنند

    چه احساس بدیه که ناراحت باشی و کسی نفهمه که ناراحتی

    چه احساس بدیه وقتی که خودت نباشی

    چه احساس بدیه...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:تنهایی,احساس,بغل,نیاز,خاطر,عشق,محبت,سخت,غرور,,
  • این را بفــهم آدمیـــزاد!

    آدمیزاد....

    غرورش را خیلی دوست دارد،

    اگر داشته باشد،

    آن را از او نگیرید...

    حتی به امانت نبرید...

    ضربه ای هم نزنیدش،

    چه رسد به شکستن یا له کردن!

    آدمی غرورش را خیلی زیاد، شاید بیشتر از تمام داشته هایش، دوست می دارد؛

    حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد، چه قدر دوستت دارد!

    و این را بفهم آدمیزاد!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:دلنوشته,غرور,ندیده,قدر,شکستن,امانت,ادمیزاد,نادیده,خاطر,,
  • خانم راز دار

    آدمی مفلس و بیچاره و درویش شبی جانب کاشانه ی خویش آمد و رخسار زن

    خویش ببوسید و بخندید و زنش دید که او خرم و خوشحال تر است از همه شب

    های دگر، سخت در اندیشه فرو رفت و به خود گفت: که این عیش و خوشی بی

    سببی نیست. لذا روی بدو کرده و پرسید؟ سبب چیست که امشب تو چنین لولی

    و شنگولی و منگولی و دلشاد. چو شوهر بشنید این سخنان، گفت: دریغا که تو زن

    هستی و زن رازنگه دار نمی باشد و زین رو نتوانم به برت راز دل ابراز کنم، زانکه

    مباد تو کنی راز مرا فاش و از این راه شوی مایه ی رنج و ضرر ما.

    کرد زن آن قدر اصرار که آن مرد ز اسرار درون، پرده برافکند و به وی گفت: اگر قول

    دهی تا که نگویی به کسی، قصه ی خود را به تو می گویم و زن هم متعهد شد و

    آن مرد به وی گفت که پس گوش بده، علت خوشحالی من این است که امروز فلان

    جا به فلان کوجه یکی کیف پر از پول بدیدم که لب جوی درافتاده و تا چشم من افتاد

    بدان زود برش داشتم از خاک و نمودم در آن باز و بدیدم که در آن کیف نود اسکن

    پانصد تومنی چیده و فی الفور نهادم وسط جیبم و راضی شدم از طالع بیدار که یار

    است مددکار و شود باعث فتح و ظفر ما

    شب دیگر چو شد او وارد منزل ز زن خویش سخن خویش بپرسید که آن راز که

    گفتم به تو، گفتی به کسی یا که نه؟ زن گفت: برو خاطر خود جمع نگه دار که زن

    حاجی و گلباجی و زرتاجی و زن دائی و معصومه و کبری و گلین باجی و صغری

    و زن آقا و ثریا و حسین و حسن و اکبر و عباس و غلام و تقی و کل نقی و خالقزی

    و گل پری و خال زری و اقدس و پوران و مهین، جمله ی اهل در و همسایه و

    خویشان و عزیزان،،، همه را دیدم و بر هر که رسیدم قسمش دادم و زو قول

    گرفتم که لب خویش فروبندد و نشنیده بگیرد زمن این قصه، مبادا کند این راز به

    شخص دگر ابراز و دهد درد سر ما.

    (از بحرطویل های هدهدمیرزا)

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:رازدار,فتح,وسط,طالع,شب,خاطر,منزل,هدهد,بحر,قصه,مبادا,مفلس,بیچاره,دل,ابراز,سخنان,دریغ,
  • بهترینی

    دوست دارم چون دلمو نمی شکنی تو

    بیشتر از خودم فکر منی تو



    دوست دارم چون همیشه کنارمی تو

    خسته که باشم بی قرارمی تو



    به خاطر دلت که دریاس

    چشایی که تموم دنیاس



    همیشه از خودت گذشتی

    به خاطر همین که هستی دوست دارم

    دوست دارم



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی




    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    توی دنیا بهترینی



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    همین که هستی بهترینی (8)



    دوست دارم چون که تکیه گاهمی تو

    تو گریه هام همیشه پناهمی تو



    آی دوست دارم چون تو شبا ستارمی تو

    همه می گن نیمه ی گمشدمی تو



    به خاطر دلت که دریاس

    چشایی که تموم دنیاس



    همیشه از خودت گذشتی

    به خاطر همین که هستی دوست دارم

    دوست دارم



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    توی دنیا بهترینی



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    همین که هستی


    بهترینی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:همین,خاطر,هستی,نفس,مهربون,پاک,بهترین,پناه,دلت,قدر,,
  • چه می شود همه از جنس آسمان باشد

    چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

    چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

    کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

    و او هنوز شکوفاست بین آدمها

    کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

    غروب زمزمه پیداست بین آدمها

    چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

    طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

    تمام پنجره ها بی قرار بارانند

    چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

    به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

    دلت به وسعت دریاست بین آدمها

    javahermarket

    بارانی ام

    غافلگیر شدیم
    چتر نداشتیم
    خندیدیم
    دویدیم
    .
    و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
    دومین روز بارانی چطور؟
    پیش بینی اش را کرده بودی
    چتر آورده بودی
    و من غافلگیر شدم
    .
    سعی می کردی من خیس نشوم
    و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
    و سومین روز چطور؟
    گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
    چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
    .
    چند روز پیش را چطور؟
    به خاطر داری؟
    که با یک چتر اضافه آمدی
    و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
    .
    .
    .
    فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
    تنها برو
    .
    .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:قافلگیر,خاطر,حوصله,چتر,تنها,عشق,باران,خندیدیم,دختر,فروشگاه ,بارانی,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    بفــــــهــــــم ...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا