یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

قسم به دوزخ قسم به چنگيز

قسم به دوزخ قسم به چنگيز

قسم به حال و هواي پاييز

قسم به تهمت قسم به مريم

قسم به گندم گناه آدم

نه باغ ليمو نه باغ سيبي

نه دلربا و نه دلفريبي

نه مثل شعري كه ناگهان است

نه مثل گريه كه بي امان است

نه مثل شاهان هميشه مستي

نه چون خدايان هميشه هستي

تمام سعي ات شكست من بود

اگرچه مهرم وراي تن بود

هميشه شاعر شكستني نيست

هميشه دردش نگفتني نيست

خداي شاعر خداي درياست

همين برايش چقدر زيباست

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:قسم,شاعر,هستی,شکست,شاعر,شاعر,دلنوشته,شعر,زیباترین,بهترین,زیبا,دریا,
  • آخرین......

    تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

    تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟

    نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

    تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،

    که از شرم نبود شاد ‌پیغامی،

    میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟

    نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند

    چیزی نمی‌خواهد

    و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،

    تلاوت کرده با تدبیر؟



    تو از خورشید پرسیدی، چرا

    بی‌منت و با مهر می‌تابد؟

    تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟

    تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی

    از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟



    تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟

    تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟

    تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟

    و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

    تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

    تو آیا هیچ می‌دانی،

    اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟

    نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از
    عشق است…


    تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟

    جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

    ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،

    تو آیا جمله می‌سازی؟



    نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!

    که فردا می‌رسد پیغام شادی!

    یک نفر با اسب می‌آید!

    و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!



    تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟

    چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟

    نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟

    نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟

    جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟

    ز خود پرسیده‌ام در تو!

    که عاشق بوده‌ام آیا!!؟

    جوابش را تو هم، البته می‌دانی

    سکوت مانده بر لب را

    تو هم ای من!

    به گوش بسته می‌خوانی


    javahermarket

    اینجا عشق است

    تو

    چقدر محتاج حضور اویی

    تا باشد و آغوش مهربانش را برای تو باز کند

    و آواره ترین آواره شهر را به پناه آغوش گرمش امان دهد

    آنگاه تا فراز این زمین اوج گیری و به معراج عشق روی.

    چقدر جای آن آغوشی که در آن رنگ همه تفاوت ها پاک است

    خالی ست.

    آغوشی که برایت نیازی باشد

    برای خواستن.

    آنگونه که تو او را میپنداری

    و آنگونه که او تو را دوست میدارد.

    آنگونه که تو او را معنی می دهی

    و آنگونه که او تو را بودن میدهد.

    دیگر من و تو نیست .

    دیگر یک چیز هست.

    یک چیز..

    اینجا کدامیک برای دیگری آرامش بخش است؟

    تو برای او یا او برای تو ؟

    تو پناه او هستی یا او در پناه تو؟

    تو عاشق اویی یا او عاشقت؟

    تو بزرگتری یا او؟

    نه دیگر اینها نیست

    اینجا یک پارچگی است .

    اینجا عشق است.

    اینجا ایمان به هستی ست.

    اینجا آرامشی است برای حضور تو .

    آه که چگونه میتوان نبودش را تحمل کرد...

    چگونه ميتوانم نبودنت را تاب بياورم

    بي تو بودن سخت است

    "سخت نازنينم"

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:دلنوشته,نازنین,زیبا,شعر,ناب,ارامش,عاشق,ایمان,هستی,سخت,تحمل,
  • خدا وقتی انسان را آفرید چه گفت؟

    پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
    با تو رازی دارم !..
    اندکی پیشتر اَی ..
    اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
    ... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
    محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
    نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
    یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
    بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
    به خدا گفت :
    من به اندازه ی ....
    من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
    به اندازه عرش ..نه ....نه
    من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
    اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
    خسته و سخت قدم بر می داشت !...
    راهی ظلمت پر شور زمین ..
    طفلکی بنده غمگین اَدم!..
    در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
    زیر لبهای خدا باز شنید ،...
    نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
    نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
    که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
    نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:نازنین,عرش,گل,بهشت,گندم,گونه,تنها,هستی,دلنوشته,خسته,طفلک,هبوط,نجیب,یاد,,
  • بهترینی

    دوست دارم چون دلمو نمی شکنی تو

    بیشتر از خودم فکر منی تو



    دوست دارم چون همیشه کنارمی تو

    خسته که باشم بی قرارمی تو



    به خاطر دلت که دریاس

    چشایی که تموم دنیاس



    همیشه از خودت گذشتی

    به خاطر همین که هستی دوست دارم

    دوست دارم



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی




    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    توی دنیا بهترینی



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    همین که هستی بهترینی (8)



    دوست دارم چون که تکیه گاهمی تو

    تو گریه هام همیشه پناهمی تو



    آی دوست دارم چون تو شبا ستارمی تو

    همه می گن نیمه ی گمشدمی تو



    به خاطر دلت که دریاس

    چشایی که تموم دنیاس



    همیشه از خودت گذشتی

    به خاطر همین که هستی دوست دارم

    دوست دارم



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    توی دنیا بهترینی



    تو واسه من نفسی

    نیست مثه تو کسی



    یه ستاره روی زمینی

    تو پاک و مهربونی



    تو قدرمو می دونی

    همین که هستی


    بهترینی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:همین,خاطر,هستی,نفس,مهربون,پاک,بهترین,پناه,دلت,قدر,,
  • نه ...همین که هستی کافی نیست!

    نمی دانی این فقط بودنهایت چقدر آزارم می دهد!

    گویی که معلق در میان ِ نبودن های کابوس وارت ایستاده ام.

    من تو را لبریز از خودت می خواهم…

    با تمام نفس بریده گی هایت وقتی که سنگینی نام ِ مرا صدا می زنی

    وقتی که هجوم ِ نگاه غریبانه ات،

    قلعه ی قلب ِ سنگی ام را بی هیچ مقاومتی تسخیر می کند.

    نه! همین که هستی کافی نیست!

    من تو را شبیه خودت می خواهم…

    شبیه لحظه هایی که دلبرانه آغاگر ِ دلواژه های شبانه ام می شوی

    همین که فقط هستی ... کافی نیست

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:همین,تنها,دلبرانه,هستی,شبیه,شبانه,دلوازه,ازار,سنگینی,مقاومت,تسخیر,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    قسم به دوزخ قسم به چنگيز

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا