یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

قــاصــدی کــو تــا فــرسـتـم سـوی تـو

غـــیـــرتــم آیــد کــه بــیــنــد روی تــو

مــرده بــودم زنــده گــشــتـم بـامـداد

کـــامـــد از بـــاد ســحــرگــه بــوی تــو

کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

ایـــن دل افــتــد دور از پــهــلــوی تــو

دل شــده از جــفــت ابــروی تـو طـاق‌

زان پـریـشـان گـشـته چون گیسوی تو

عـاقـبـت کـردی بـه یـک زخـمم هلاک

آفـــــریــــن بــــر قــــوت بــــازوی تــــو

مــی کـشـد پـیـوسـتـه بـر روی تـو تـیـغ

ســخــت بـی‌شـرمـسـت ایـن ابـروی تـو

قــبــلــلــهٔ جــان مــنــی پــس‌ کــافــرم

گـــر نــمــایــم روی دل جــز ســوی تــو

عـهـدکـردم تـا بـرون خـسـبـم ز بـنـد

مــی‌‌کــشــد بــازم کــمــنــد مــوی تــو

مـن اگـر تـرسـم ز چشمت باک نیست

شـــیـــر نــر مــی‌تــرســد از آهــوی تــو

گــر بــدانــم در بــهــشــتــم مــی‌بـرنـد

کــافــرم گــر پــا کــشــم از کــوی تــو

من‌ چه حد دارم که غلمان را ز خلد

مـــی‌فـــریـــبــد نــرگــس جــادوی تــو

پـــای قــاآنــی رســد بــر ســاق عــرش

گـــر نـــهـــد ســـر بــر ســر زانــوی تــو

javahermarket

قیامت

بعضی از افراد توفیقاتی نصیب شان می شود که خودشان عظمت آن موفقیت را درک نمی کنند. این سعادتی که نصیب شما شده که اسمتان در دفتر صدیقه کبری ثبت بشود، قابل بیان و درک نیست. بعضی مطالب را هم، می شود درک کرد و هم می شود بیان کرد؛ بعضی از مطالب است که قابل درک است اما بیان، قاصر است؛ بعضی از مطالب نه قابل درک و نه قابل وصف است. قضیه حضرت زهرا این است. حالا چه شده که شما به این توفیق رسیدید... یا در اثر لقمه ای است که پدرتان خورده و آن نطفه منعقد شده یا در اثر شیر مادرتان هست یا یک عملی انجام دادید که مزدش را خدا این قرار داده است.
صدیقه کبری فاطمه زهرا کسی است که فصل الخطاب روز قیامت ، ورود او به محشر است و اینجاست که کـُمـِیت عقل لنگ است.
اولاً: روز قیامت چه روزی است؟ روزی است که در قرآن 28 اسم برای آن روز است، یک اسمش روز قیامت است. اینجاست که عقل مبهوت است: که همه اولین و آخرین قیام می کنند برای رب العالمین.
یک عمر خوانده اید: "إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ"، آن روز، روز رجوع به خداست. آن روزی است که میزان های قسط وضع می شود.
عظمت قیامت به اندازه ای است که یک سوره در قرآن راجع به زلزله قیامت است. آن روز، همچو روزی است: " اى مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امرى هولناك است . روزى كه آن را ببينيد، هر شيردهنده‏اى آن را كه شير مى‏دهد [از ترس] فرو مى‏گذارد و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد و مردم را مست مى‏بينى و حال آنكه مست نيستند ولى عذاب خدا شديد است ." این نص قرآن است، خدا به پیغمبر خاتم خطاب می کند: ای مردمان بپرهیزید خدا را، چرا كه زلزله رستاخيز امر عظیمی است. خدایی که تمام این کهشکانها ، آسمانها و زمین را می فرماید: " مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ " ، چیزی نیست ، ارزشی ندارد، اما به آن روز که می رسد: زلزله قیامت شیء ای است با عظمت. اگر خدای عظیم ، چیزی را عظیم بشمارد، باید درک کرد چه خبر است ؟ بعد توضیح داده است : علاقه مادر به فرزندش چقدر است؟ جانش را سپر می کند اما نص قرآن این است که آن روز هر شیر دهنده ای غافل می شود آن را كه شير مى‏دهد ، مادر فرزند را فراموش می کند . بعد خدا می فرماید: " و هر آبستنى بار خود را فرو مى‏نهد " .
روزی که همه این کوهها ، می شود مثل هوای منبث ، هوای منبث چیست ؟ شعاع آفتاب که می افتد بعد که نگاه کنی می بینید یک ذراتی در آن شعاع می گردد ، به تاریکی دیده نمی شوند، به آن روشنی دیده می شود. آن زلزله قیامت کوهها را مثل آن ذره های هوای منبث می کند، حالا بر سر من و تو چه می آید؟ این است که آن روز خدا به پیغمبر می فرماید: تو می بینی مردم مست اند، ولی مست نیستند، از شدت عذاب این چنین اند. همچو روزی شدت به جایی می رسد که همه می گویند: وانفسا ، همچو وقتی ، همچو هنگامه ای که این متن قرآن است آن هم حدیث صحیح است...: وقتی همه بیچاره می شوند ، اولین و آخرین همه درمانده می شوند آن وقت ملائکه می آیند با پرچمهای تسبیح، تکبیر ، تحمید . این تسبیح حضرت زهرا را بعد از نماز ترک نکنید ، این تسبیحات اکسیر احمر است، این هدیه خداست به فاطمه زهرا . بعد می آیند با پرچم های سبحان الله ، الحمدلله و لا الله الا الله و الله اکبر . چه جور وارد محشر می شود؟ منادی ندا می کند: یا اهل المحشر! ای اهل محشر! نکسوا رؤسکم ، همه سرتان را پایین کنید ، چشم ها را ببندید ، چه خبر است؟ تجئ فاطمة بنت محمد. بر ناقه ای سوار است که شرح ناقه اش داستان مفصلی دارد، در محملی می نشیند ظاهرها رحمة الله ، باطنها عفوالله ، ظاهر آن محمل رحمت پروردگار است ، باطن آن محمل عفو خداست . آن رحمت بی نهایت در ظاهر آن محمل است. همه اهل محشر سر به زیر، همه چشمها پوشیده ، بعد می آید کنار عرش خدا ، وقتی رسید... خاتمه محشر اینجاست ، حلال مشکل آن روز این کلمه است . بعد که رسید کنار عرش ، گفتنی نیست دیگر ، آنچه می شود گفت این است که دست می کند از زیر پرده ای که بر سرش است، یک پیراهن غرقه به خون در می آورد روی سرش می گذارد، بعد که این کار را کرد جبرئیل می آید می گوید: خدا به تو سلام می رساند ، می گوید: هر چی می خواهی بخواه. دیگر حد ندارد. اولین کلمه ای که می گوید: یا رب! شیعتی .

javahermarket

خدا وقتی انسان را آفرید چه گفت؟

پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین اَدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!.

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:نازنین,عرش,گل,بهشت,گندم,گونه,تنها,هستی,دلنوشته,خسته,طفلک,هبوط,نجیب,یاد,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    کـاش مـی‌مـردم نـمـی‌دیـدم به چشم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا