یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نامه ای به بهشت

به مولای متقیان علی (ع)
علی جان سلام ، باز هم دلم هوای تو را کرده است . دیشب کنار پنجره ایستادم تا شاید کبوتری یا قاصدکی از تو برایم خبری بیاورد اما دریغ و افسوس که اینها همه خیال است خوشا به حال تو و یارانت که زیبا زندگی کردن را تجربه کردید و پر کشیدن را کبوترانه به ما نشان دادید تو رفتی و ما را با یک دنیا غم تنها گذاشتی. سالهاست کوچه های جهان بی آشنای تورا از یاد برده است علی جان کجایی؟ تا برسرشان دست مهربانی بکشی .
ای پدر کودکان گریه و گرسنگی ، اکنون در همسایگی پروردگارت عشق را زندگی می کنی و ما اسیر زنجیرهای خاکیم . چقدر دلم گرفته بود .
امشب این دل یاد مولا می کند
لیله القدر است و احیا می کند
بشنوید ای گوش دلها ،بی صدا
نغمه فزت و رب الکعبه را

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:نغمه,فروشگاه اینترنتی,احیا,پروردگار,اسیر,زنجیر,کوچه,جهان,کبوتر,قاصدک,
  • بی تو دنیا رنگی ندارد

    بی تو دنیا رنگی ندارد

    خنده با من انسی ندارد

    بی تو هر قد شعری سرودم

    واژه واژه معنا ندارد

    بی تو یعنی یک آه خاموش

    سهم عشقم سعدی ندارد

    بی تو یعنی یک روز بی تاب

    از فراقت پایان ندارد

    بی تو طیف تاریخ عمرم

    یک خیال و رویا ندارد

    ابرهای قلب شکستم

    جز بیابان دریا ندارد

    کاش می شد بودی کنارم

    گرچه آهم سودی ندارد

    بوسه می دادی نغمه ام را

    چون که شعرم نائی ندارد .

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شعر,کنارم,عشقم,قلب,شکسته,بیابان,دریا,کاش,طیف,تاریخ,بوسه,نغمه,خیال,رویا,سعودی,خاموش,,
  • فصل بهار

    مـژده ای مـرغ چـمـن، فصل بهار آمد باز

    مـوسـم مـی‏زدن و بـوس و کـنار آمد باز

    وقـت پـژمـردگـی و غـمـزدگـی آخـر شد

    روز آویــخــتــن از دامــن یــار آمــد بــاز

    مـردگـیـهـا و فـرو ریـخـتـگـیـهـا بـشـدنـد

    زندگیها به دو صد نقش و نگار، آمد باز

    زردی از روی چمن بار فرابست و برفت

    گـلـبـن از پـرتـو خـورشـید به بار آمد باز

    ساقی و میکده و مُطرب و دست افشانی

    بـه هـوای خَم گـیـسـوی نـگـار آمـد بـاز

    گـر گـذشتی به درِ مدرسه، با شیخ بگو:

    پـی تـعـلـیـم تـو، آن لـالـه عـذار آمد باز

    دکـه زُهـد بـبـنـدیـد در این فصل طَرب

    کـه بـه گـوش دلِ مـا نـغـمـه تـار آمد باز

    javahermarket

    کاش میتوانستم...

    شب بود و چراغ ها خاموش من و ستاره ها بیدار بودیم

    پرده های اتاق را کنار زدم و عبور پرستوهای مهاجر را دیدم

    کاش میتوانستم هر شب برای ماهی های دریاچه قصه عشق را بگویم

    کاش میتوانستم تمام شادی ها را در شیشه ای بلورین جمع کنم و برایت

    هدیه دهم

    کاش بتوانم تنهای تنها در تاریکی شب های زمستانی از کوچه آرزوهایم بگذرم

    و در نقطه آرامی به تو برسم

    کاش همه انسانها خاموش میشدند و فقط صدا و نغمه های بهاریت را

    میشنیدم

    کاش همه جا تاریک میشد و خورشید فقط به اندازه لطافت گلهای نسترن به آن

    نقطه که تو هستی میتابید

    کاش فقط ماه رد پای تو را در کوچه ها به من نشان میداد

    کاش میشد تنها ؛ احساس نیلوفریت با من سخن میگفت

    کاش میتوانستی بوی سرزمین رویایم را برایم بیاوری

    ومن با تمام وجودم ؛ با تمام ذهن و قلبم ؛ با همه روشنایی ها و تاریکی هایم

    میگویم:

    دوستت دارم ....

    javahermarket

    دختر زشت

     


     

    خدایا بشکن این آیینه ها را

     

     
    که من از دیدن آیینه سیرم

     


    مرا روی خوشی از زندگی نیست

     


    ولی از زنده ماندن ناگزیرم
     
    از آن روزی که دانستم سخن چیست

     


    همه گفتند این دختر چه زشت است

     


    کدامین مرد او را می پسندد؟

     


    دریغا دختری بی سرنوشت است

     


    چو در آیینه بینم روی خود را

     


    در آید از درم غم با سپاهی

     


    سیه روزی نصیبم کردی اما

     


    نبخشیدی مرا چشم سیاهی

     

     
    به هر جا پا نهم از شومی بخت

     


    نگاه دلنوازی سوی من نیست

     


    از این دلها که بخشیدی به مردم

     


    یکی در حلقه گیسوی من نیست

     

      
    مرا دل هست اما دلبری نیست

     


    تنم دادی ولی جانم ندادی

     


    به من حال پریشان دادی اما

     


    سر زلف پریشانی ندادی

     

     
    به هر جا ماهرویان رخ نمودند

     


    نبردم توشه ای جز شرمساری

     


    خزیدم گوشه ای سر در گریبان

     


    به درگاه تو نالیدم به زاری

     

     
    چو رخ پوشم ز بزم خوبرویان

     


    همه گویند او مردم گریز است

     


    نمی دانند زین درد گرانبار

     


    فضای سینه من ناله خیز است

     

     
    به هرجا همگنانم حلقه بستند

     


    نگینش دختری ناز آفرین بود

     


    ز شرم روی نا زیبا در آن جمع

     


    سر من لحظه ها بر آستین بود

     


     

     
    چو مادر بیندم در خلوت غم

     


    ز راه مهربانی می نوازد

     


    ولی چشم غم آلودش گواه است

     


    که در اندوه دختر می گدازد

     

        

     


    به بام آفرینش جغد کورم

     


    که در ویرانه هم نا آشنایم

     


    نه آهنگی مرا تا نغمه خوانم

     


    نه روشن دیده ای تا پر گشایم


     

      
    خدایا بشکن این آیینه ها را

     


    که من از دیدن آیینه سیرم

     


    مرا روی خوشی از زندگی نیست

     


    ولی از زنده ماندن ناگزیرم

     

     
    خداوندا خطا گفتم ببخشای

     


    تو بر من سینه ای بی کینه دادی

     


    مرا همراه رویی ناخوشایند

     


    دلی روشن تر از آیینه دادی

     

     
    مرا صورت پرستان خوار دارند

     


    ولی سیرت پرستان می ستایند

     


    به بزم پاک جانان چون نهم پای

     


    در دل را به رویم می گشایند

     


    میان سیرت و صورت خدایا

     


    دل زیبا به از رخسار زیباست

     


    به پاس سیرت زیبا کریما


    دلم بر زشتی صورت شکیباست

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:دختر,زشت,خدایا,دلتنگی,عاشقانه,نغمه,سینه,کینه,زشتی,شکیبا,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    نامه ای به بهشت

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا