یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

در گیر و گدار این سکوت

در گیر و گدار این سکوت

تنهایی هم دردیست که بر درد های دگر می افزاید

دریغا نه درمانی

نه لبخندی

نه حتی گریه ای

که سر لوحه دل ما را به سخنی بیا راید

حال این دل عاشق

که عشق هم از هر صدایی بی صدا تر است

در این بی رنگی سکوت

هیچ اعتراضی را به فریاد نمی الاید

صبر

تلخ است

سخت است

با این رنج بی دریغ و جهل بی دلیل

طلوع ازدی ما

شاید هرگز نمی اید

ز مخمصه برون جستن

که نه به از خویش گریختن

بل شاید همان عشق است

که در این تنهای و سکوت

ترانه زندگی را به امید می سراید!!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:زندگی,اعتراض,تلخ,سخت,فریاد,لبخند,گریه,درمان,دریغ,تنها,سکوت,ترانه,زندگی,
  • زن

    از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
    فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
    خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای ؟
    او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

    باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
    باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
    باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از
    جایش بلند شد ناپدید شود.

    بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا
    قلب شکسته، درمان کند.
    و شش جفت دست داشته باشد.
    فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
    گفت:شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
    خداوند پاسخ داد:فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته
    باشند.
    -این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها.

    خداوند سری تکان داد و فرمود:بله.
    یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید،
    از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
    یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
    و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
    بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.

    فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
    این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .
    خداوند فرمود:نمی شود !!
    چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است،
    تمام کنم.
    از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با
    یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.

    فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
    اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .
    بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی
    که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .
    فرشته پرسید:فکر هم می تواند بکند ؟
    خداوند پاسخ داد:نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد
    .
    آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
    ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی
    زیادی مواد مصرف کرده اید.
    خداوند مخالفت کرد:آن که نشتی نیست، اشک است.
    فرشته پرسید:اشک دیگر چیست ؟
    خداوند گفت:اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی،
    تنهایی، سوگ و غرورش.
    فرشته متاثر شد.
    شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها
    واقعا" حیرت انگیزند.
    زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.

    همواره بچه ها را به دندان می کشند.
    سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
    بار زندگی را به دوش می کشند،
    ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
    وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
    وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
    وقتی خوشحالند گریه می کنند.
    و وقتی عصبانی اند می خندند.
    برای آنچه باور دارند می جنگند.

    در مقابل بی عدالتی می ایستند.
    وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
    بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
    برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
    بدون قید و شرط دوست می دارند.

    وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی
    دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
    در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
    در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
    با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
    آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر
    برایشان مهم هستید.

    قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
    زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و
    بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
    کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان
    می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
    زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند

    خداوند گفت:این مخلوق عظیم فقط یك عیب دارد
    فرشته پرسید:چه عیبی ؟
    خداوند گفت:قدر خودش را نمی داند

    javahermarket

    در گیر و گدار این سکوت

    در گیر و گدار این سکوت

    تنهایی هم دردیست که بر درد های دگر می افزاید

    دریغا نه درمانی

    نه لبخندی

    نه حتی گریه ای

    که سر لوحه دل ما را به سخنی بیا راید

    حال این دل عاشق

    که عشق هم از هر صدایی بی صدا تر است

    در این بی رنگی سکوت

    هیچ اعتراضی را به فریاد نمی الاید

    صبر

    تلخ است

    سخت است

    با این رنج بی دریغ و جهل بی دلیل

    طلوع ازدی ما

    شاید هرگز نمی اید

    ز مخمصه برون جستن

    که نه به از خویش گریختن

    بل شاید همان عشق است

    که در این تنهای و سکوت

    ترانه زندگی را به امید می سراید!!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:سکوت,لبخند,سخن,عشق,گریه,اعتراض,درمان,فریاد,رنج,تنها,
  • آتش عشق تو در جان خوشتر است

    آتش عشق تو در جان خوشتر است
    جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است

    هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای
    تا قیامت مست و حیران خوشتر است

    تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
    زانکه با معشوق پنهان خوشتر است

    درد عشق تو که جان می‌سوزدم
    گر همه زهر است از جان خوشتر است

    درد بر من ریز و درمانم مکن
    زانکه درد تو ز درمان خوشتر است

    می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا
    سوختن در عشق تو زان خوشتر است

    چون وصالت هیچکس را روی نیست
    روی در دیوار هجران خوشتر است

    خشک سال وصل تو بینم مدام
    لاجرم در دیده طوفان خوشتر است

    همچو شمعی در فراقت هر شبی
    تا سحر عطار گریان خوشتر است

    javahermarket

    روح كه درمان شود جسم شفا ميابد

    ميگذارم به حساب تبهاي راجعه!
    مداوا نشدي هنوز
    چون كودكي كه با خوردن اندك شربتي
    جان ميگيرد
    ميخندد و شروع به بازي ميكند
    و به گمانش سرحال است و خوب شده
    تو هربار اندكي بر ميخيزي
    كمي از نشاط را روي لبهايت ميمالي
    و ميگويي
    خوبي!
    اما نيستي..
    دوباره تب كه باز ميگردد
    هذيانهايت را شروع ميكني.
    رد دستهاي شفا دهنده
    بدتر از خود بيماري ست كه ريشه دوانيده..
    اين دستها
    آري همين دستها
    سوگند مهر خوردند
    تا كه مرهم باشند
    از چه رو سخت به تاريكي نامردي ها چسبيده اي
    كه تصور دردهايت تو را از زنده بودن باز ميدارد؟
    من مداوا را بلدم
    نترس
    هميشه
    الزاما سختترين روش و دارو نياز نيست
    روح كه درمان شود
    جسم شفا ميابد

    قدرت عشق را كه ميشناسي

    بيا باور كنيم
    براي هم زنده ايم.

    javahermarket

    بر اين تکرار در تکرار پايانی نمی بينم


    به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
    ولی از خويش جز گردی به دامانی نمی بينم

    به غواصان بگو کافيست هرچه بي سبب گشتند
    در اين دريای طوفان ديده مرجانی نمی بينم

    چه بر ما رفته است؟ ای عمر! ای ياقوت بی قيمت!
    که غير از مرگ گردنبند ارزانی نمی بينم

    زمين از دلبران خالی ست يا من چشم و دل سيرم؟!
    که می گردم ولی زلف پريشانی نمی بينم

    خدايا عشق درمانی به غير از مرگ می خواهد
    که من می ميرم از اين درد و درمانی نمی بينم...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:مرگ,عشق,درمان,ارزان,قیمت,پریشان,چشم,دل,سیر,خسته,یاقوت,عمر,طوفان,مرجان,
  • برگرد

    چه کار کردي ؟؟

    چه کردی با من؟...

    میخواهم بنویسم...

    اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...

    وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...

    اما برای شنیدن چه کلامی؟...

    می خواهم بنویسم...

    از تو....

    از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....

    می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...

    چه کردی با من؟...

    چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟

    چه خواستی که نکردم؟...

    غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...

    اما درمانی نیست که به مقابلش روم...

    آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:تنها,امید,دعا,شبانه,عاشقانه,غم,درمان,,
  • وکیل زرنگ

    مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
    مسئول خیریه: آقای وکیل، ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید اکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
    وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید، متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش در گذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟
    مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.
    وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید، فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ٥ بچه دارد و سال‌هاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟
    مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه. نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
    وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سال‌هاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟
    مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم این همه گرفتاری دارید ...
    وکیل: خوب. حالا وقتی من به این‌ها یک ریال کمک نکرده‌ام، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟

     

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    در گیر و گدار این سکوت

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا