یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

نمی دانم از چه بگویم......

نمی دانم از چه بگویم از احساسم به تو که روزی آمد و خانه ی دلم را پر کرد؟؟


یا از روزی که دریافتم دل دیگری را می پرستی؟؟


یا از آرزو های پرپر شده ای که با چشم خود دیدم...نه!!


بگذار از آسمان بی ستاره ام بگویم ...


از سیاهی شب ....


که لحظه به لحظه بیشتر تنهاییم را به رخم می کشد ..نه!!


بگذار بگویم که هنوزم آرزویم هستی.....

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:ارزو,هنوز,ستاره,چشم,خانه,دل,سیاه,تنها,
  • بیدار باش.....

    بیدار باش...
    بس است
    چقدر میخوابی.
    دیگر خسته نشده ای...
    بس است....دیگر بس است...
    من در بیداری عاشقت شدم تو هنوز خوابی..
    من در بیداری تو را شریک خود کردم.تو هنوز خوابی..
    بیدار باش...
    بیدار شو..
    کم کم دارد چشم هایم کم سو میشود از انتظار نشستن و تو را ندیدن...
    تو مانند سرابی که همیشه خیالی ست در پشت یک واقعیت محال...
    من دیگر خسته شدم از این بیداری و انتظار کشیدن
    میخوابم برای همیشه..
    تو بیدار میشوی و حسرت یک لحظه بیداری من را میکشی...
    حسرت یک لحظه بیدار بودن با هم را...
    اما افسوس که دیگر دیر شده....
    من میخوابم...
    تو بیدار باش...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:بیدار,خیال,انتظار,هنوز,خسته,حسرت,افسوس,
  • پایان راه نیست...

    رنج هست ، مرگ هست ، اندوه جدایی هست ،

    اما آرامش نیز هست ، شادی هست ، رقص هست ، خدا هست.

    زندگی ، همچون رودی بزرگ ، جاودانه روان است.

    زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود ،

    دامان خدا را می جوید .

    خورشید هنوز طلوع میکند.

    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :

    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :

    امواج دریا ، آواز می خوانند ،

    بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.

    گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می رویند.

    نیستی نیست.

    هستی هست .

    پایان نیست.

    راه هست.

    تولد هر کودک ، نشان آن است که :

    خدا هنوز از انسان ناامید نشده است

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:انسان,تولد,نشان,ناامید,هنوز,طلوع,دریا,سقف,شب,اویخته,بزرگ,دریا,رقص,خدا,ستارگان,
  • چگونه تورا فرياد كنم

    چگونه تورا فرياد كنم وقتي كه پژواك صدايم در كوچه پس كوچه هاي تنهايي

    طنين انداز گشته است...

    چگونه تو را بخوانم وقتي كه آرزوهايم بر باد رفته است و تو ديگر نيستي تا حرفهاي

    ناگفته دلم را بشنوي و مرهمي باشي بر روي زخم هاي دلم...!
    وقتي كه تو نيستي چه كسي سنگ صبور من خواهد شد...؟
    اين روزها هرچه بيشتر جست و جو مي كنم كمتر پيدايت مي كنم ، گويي در خود گم

    شده ام...

    گلهاي احساسم در كوير بي مهري هايت پژمرده اند و تو گويي همه چيز را از ياد

    برده اي...!!!

    اي بهار خزان شده كه نيامده كوچ كردي ، هنوز يادت در سينه من است و من چون

    شقايق داغدارم كه هرگز چشمان روشن تو را فراموش نخواهم كرد...!

    به رفتنت مي انديشم به رفتني كه دلم را شكست و قلبم را براي هميشه مهمان

    غم و اندوه نمود، چگونه دلتنگي هاي مرا نديدي؟
    بگو در كدامين بهار به انتظار آمدنت بنشينم كه رفتنت را هنوز باورنکرده ام

    و امشب مي خواهم از دلتنگي هايم برايت بگويم ، اين اولين باري نيست كه قلبم بر


    قلمم چيره مي شود و از جدايي ها شكايت مي كنم ، از چشم انتظاري خالصانه ام

    و از بد عهدي ايام!

    مي نويسم آنچه را كه در دلم است و سپيدي كاغذ را مانند روزگارم سياه مي كند ...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:روزگار,جدایی,سینه,یاد,هنوز,چشم,روشن,همیشه,مهمان,خالصانه,
  • بعضي روزا حس مي کنم،هنوز توهم بـه يادمي

    ديگه تورو نمي بينم ،‌شبها کنار پنـجره

    من موندم واين کوچه وعمري که داره ميگذره

    وقتي که دلتنگت مي شم حس مي کنم کنــارتم

    اين آخرين پاييزيه ، که من در انتظارتم

    ميخواي بياميخواي نياديگه گذشت آب از سرم

    منم مي خوام مثل خودت از هرچي دارم بگذرم

    از عشق تو بگذرم و راحــت شم از دلواپسي

    ديره اونروزي که بخواي بياي به دادم برسي

    اون عکس يادگاريتم ،‌هنـوز کنج اتـاقمه

    گاهي بهش زل مي زنم ،‌با چشمي که پر ازغمه

    بعضي روزا حس مي کنم،هنوز توهم بـه يادمي

    اما يادم مي افته تـو گفتي کـه بي خيالمي

    من مي دونم الان دلــت پشيمون از دل کندنه

    از راه دور حرف دلت،‌رو عکست اينجا مي زنه

    راستش الان تنهاييام و‌با خـدا خلوت مي کنم

    درد و دلامو گوش مي ده و.......

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:دلنوشته,زیباترین,بهترین,دلواپسی,توهم,غم,تنها,خلوت,دل,عکس,هنوز,شب,پنجره,عشق,انتظار,
  • بن بست خاطرات

    دور شديم از هم
    به قدر دو عشق
    دو هزار خاطره
    از هزار كوچه
    زير بارانهاي گاهي تند
    براي تو
    گاهي آرام
    براي من...
    من ميخواهم راه ببرم از چشمانت
    به آن كوچه ها
    كه تو هنوز نيامده بودي ازشان بگذري
    اما من
    زير برف باران
    باپاهاي خيس زق زق كن
    به انتظار ايستاده بودم
    براي چشمهايي كه نيامد
    ايستاده بودم
    ..
    تو به سرانگشتهاي من مي آويزي و مي پيچي
    تا مگر گرماي تني تب دار
    در سرماي اطاقهاي خالي و ساكت را
    دوباره پيدا كني..
    نميشود
    ماهركدام
    بن بست خاطرات خوديم
    هزار خروار آجر آوارگيهاي مكرر

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:انگشت,ایستاده,خیس,خاک,ساکت,بن بست,خاطرات,اوارگی,گاهی,تند,عشق,هنوز,کوچه,باران,
  • دشتی از آواز

    نه مهربانی تابان دستهای زمین
    به دوش ثانیه هاست ..
    نه بوی بوسه سیب
    نصیب لبهای ما..
    دشتی از آواز
    میان حنجره زمان می میرد ..
    کلام زیور شوریدگی و عاطفه نیست .
    درون حافظه هستی
    برودتی زالفبای سرد می گذرد .
    دل عاشق :
    از میان هیاهوی زمانه
    مرا به سرخی
    گیلاس های تازه
    به عطر عاطفه سیب
    به آبی رخسار یک ترانه
    ببر ..
    بیا و تمنای سبز دل را تماشا کن
    آن گل که کاشتی در جان
    هر صبح خورشید را
    به باور تو
    سلام صمیمانه میدهد
    اینجا
    این دل
    نام ترا هنوز
    با غروب
    می گوید

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مهربانی,غروب,تماشا,خورشید,صمیمانه,هنوز,رخسار,ترانه,تمنا,حنجره,تابان,عطر,عاطفه,
  • عشقم ناراحت نباش...

    عشقم ناراحت نباش اگه دیگه بهت نمیزنگم یا اس 

                   نمیدم  ناراحت نباش اگه  دیگه به دیدنت نمیام 

    آخه...

    اخه یاد گرفتم

    یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

    یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشتم ..بی صدا کنم

    عزيزم تو نگرانم نشو !! 

    یاد گرفتم

    یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

    یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !

    یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

    و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

    عزيزم تو نگرانم نشو !!

    همه چیز را یاد گرفته ام !

    یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

    یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!

    یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !

    یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....

    و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

    اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...

    که چگونه.....!

    برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...

    و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

    عزيزم تو نگرانم نشو !!

    فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت ...

          

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:عزیزم,عشق,خاطرات,هنوز,نگران,صفحه,دلم,خاطره,نمی خواهم,فراموش,
  • دل من دیر زمانی است که می پندارد

    دل من دیر زمانی است که می پندارد

    دوستی نیز گلی است
    مثل نیلوفر و ناز
    ساقه ترد و ظریفی دارد
    بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد
    جان این ساقه نازک را
    دانسته
    بیازارد

    در ضمیری که ضمیر من و توست
    از نخستین دیدار
    هر سخن هر رفتار
    دانه هائی است که می افشانیم
    برگ و باری است که می رویانیم
    آب و خورشید و نسیمش (مهر)است
    گر بدانگونه که بایست به بار آید
    زندگی را به قشنگترین چهره بیاراید
    آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
    که تمنای وجودت همه او باشد و بس
    بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس

    زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست
    تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست

    در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
    عطر جان پرور عشق
    گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
    دانه ها را باید از نو کاشت
    آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
    خرج می باید کرد
    رنج می باید برد
    دوست می باید داشت

    با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
    با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
    دست یکدیگر را
    بفشاریم به مهر
    جام دل هامان را
    مالامال از یاری غمخواری
    بسپاریم به هم
    بسرائیم به آواز بلند
    شادی روی تو
    ای دیده به دیدار تو شاد
    باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
    تازه
    عطر افشان
    گلباران باد

    \"فریدون مشیری \"

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    نمی دانم از چه بگویم......

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا