یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دلنوشته دکتر شریعتی

*- ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکرکنم تا این که در مسجد بشینم و به کفشهایم فکر کنم.

*- زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

*- وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ می کند پرهایش سفید می ماند،ولی قلبش سیاه میشود.دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

*- چاپلوسی یونجه لطیفی است برای دراز گوشان دمبه دار خوشحال

*- مگر نمی دانی بزرگترین دشمن ادمی فهم اوست؟تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

*- کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید و

سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !...

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

*-اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:دکتر شریعتی,جملات ناب ,زیبا,همسر,خیابان,کچل,سیگاری,مسجد,کفش,تهوع,
  • شاکامم

    ســاقــی انـجـمـن شـد، شـوخ شـکـر کـلـامـی

    کـز دسـت او به صد جان نتوان گرفت جامی

    در کـوی مـی فـروشـان نـه کـفـری و نه دینی

    در خـیـل خـرقـه‌پـوشـان نـه ننگی و نه نامی

    بـا صـدهـزار خـواهـش خـشـنودم از نگاهی

    بـا صـدهـزار حـسـرت خـرسـنـدم از خرامی

    انــدوه آن پــری رو بــهــتــر ز هــر نــشـاطـی

    دشـنـام آن شـکر لب خوش تر ز هر سلامی

    در وعده‌گاه وصلش جانم به لب رسیده‌ست

    تــرســم صــبــا نــیــارد زان بـی وفـا پـیـامـی

    گــر آن دهــان نــسـازد از بـوسـه شـادکـامـم

    شـادم نـمـی‌تـوان کـرد دیـگـر بـه هیچ کامی

    ای وصـل مـاه رویـان خـوش دولـتـی ولـیکن

    چـون چـرخ بـی ثـبـاتی، چون عمر بی دوامی

    واعــظ مــرا مــتــرسـان زیـرا کـه در مـحـبـت

    دیــدم قــیــامــتـم را از قـد خـوش قـیـامـی

    از مـسـجـد و خـرابـات نـشـنـیـدم و ندیدم

    نــازلــتــریــن مـکـانـی، عـالـی تـریـن مـقـامـی

    آن طــایــرم فــروغـی کـز طـالـع خـجـسـتـه

    الــا بــه بــام نــیــر نــنـشـسـتـه‌ام بـه بـامـی

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شادکام,نیاز,دلنوشته,زیبا,عاشقانه,بی وفا,بوسه,دهان,لمس,مسجد,خرابات,فروغی,مقام,
  • همسری شایسته

     

    در شهر مكه، جوانی فقیر می زیست و همسری شایسته داشت. روزی هنگام بازگشت از مسجدالحرام ، در راه كیسه ای یافت.

    چون آن را گشود، دید هزار دینار طلا در آن است. خوشحال نزد همسر آمد و داستان را باز گفت.

    زنش به او گفت: " این لقمه حرام است، باید آن را به همان محل ببری و اعلام كنی، شاید صاحبش پیدا شود." جوان از خانه بیرون آمد، وقتی به جایی رسید كه كیسه زر را یافته بود، شنید مردی صدا می زند:

    "چه كسی كیسه ای حاوی هزار دینار طلا یافته است؟" جوان پیش رفت و گفت: "من آن را یافته ام، این كیسه توست، بگیر طلاهایت را!"

    مرد كیسه را گرفت و شمرد ، دید درست است. دوباره پول ها را به او بازگرداند و گفت: "مال خودت باشد، با من به منزل بیا، با تو كاری دیگر دارم."

    سپس جوان را به خانه خود برد و نُه كیسه دیگر كه در هر كدام هزار دینار زر سرخ بود، به او داد و گفت: " همه این پول ها از آن توست!"

    جوان شگفت زده شد و گفت: " مرا مسخره می كنی؟"

    مرد گفت: "به خدا سوگند كه تو را مسخره نمی كنم. ماجرا این است كه هنگام شرفیابی به مكه، یكی از عراقیان، این زرها را به من داد و گفت: این ها را با خود به مكه ببر و یك كیسه آن را در رهگذری بینداز. سپس فریاد كن چه كسی آن را یافته است.

    اگر كسی آمد و گفت من برداشته ام، نُه كیسه دیگر را نیز به او بده؛ زیرا چنین كسی امین است. شخص امین، هم خود از این مال می خورد و هم به دیگران می دهد و صدقه ما نیز، به واسطه صدقه او، مقبول درگاه خداوند می افتد!"

    شاهراه موفقیت پر از زن هایی ست که شوهران خود را به پیش برده اند...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:مکه,واسطه,قبول,دلباخته,معشوش,جوان,صدقه,فقیر,همسر,دینار,طلا,خوشحال,کیسه,مسجد,شایسته,

  • سلام پرازاحساس به همه ی بچه های ایران زمین من برگشتم

    واقعاازدوستای گلم که درنبودم واسم نظرگذاشتن ممنونم

    مخصوصادیاناجووووونم.سوگل عززززززززیزم.ابجی مووووولودعزیزم واقایوسف عزیزم

    وهمه ی دوستان عزیزم که درنبودم تنهام نذاشتن

    بوووووووووووووووووووووووووووووووس.همه تونم دوستت دارم




    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:زندگی,ترجیح,کفش,مسجد,دکترشریعتی,قلبی,یاداوری,گریه,
  • *****

     

    اگر خواستیم چیزی را خرج زندگی کنیم ، بهتر است که آن را خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم . 

     

     

    زندگی عجیبه ، چون تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه ، تا نخوای بری کسی نمی گه بمون ، تا نری کسی قدرتو نمی دونه و تا نمیری کسی نمی بخشتت .

     

     

    اگه کسیو دوست داری ، چند وقت یک بار بهش یادآوری کن که قلبی براش می تپه ، این یک یادآوریست .

     

    ترجیح میدهم با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم !!!

     

    هر ۳ ثانیه یکی تو دنیا میمیره بشمار۱ ۲ ۳ همین الان یکی مرد یادت باشه یکی از این ۳ ثانیه ها نوبت من و توه

     

     


     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:زندگی,ترجیح,کفش,مسجد,دکترشریعتی,قلبی,یاداوری,گریه,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دلنوشته دکتر شریعتی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا