یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

**یک شبی مجنون نمازش را شکست..**

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مستِ مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پُر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یارب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق ، دل خونم نکن

من که مجنونم ، تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربَّت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی

در حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:مجنون,نماز,شکست,صلیب,لیلا,عشق,خسته,فارغ,حسرت,حریم,خانه,دیوانه,عشق,,
  • دورم از خــاک درِ یـار و ، بـه مـردن نـزدیـک

    مــژدهٔ وصــل تــوام ســاخـتـه بـیـتـاب امـشـب

    نــیــســت از شـادی دیـدار مـرا خـواب امـشـب

    گـریـه بـس کـرده‌ام ای جـغـد نـشین فارغ بال

    کـه خـطـر نـیست در این خانه ز سیلاب امشب

    دورم از خــاک در ِ یـار و ، بـه مـردن نـزدیـک

    چون کنم چارهٔ من چیست در این باب امشب

    بـسـکـه در مـجـلس ما رفت سخن ز آتش شوق

    نــفــســی گــرم نــشــد دیــدهٔ احـبـاب امـشـب

    شـــمــع ســان پــرگــهــر اشــک کــنــاری دارم

    وحــشــی از دوری آن گــوهـر سـیـراب امـشـب

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:شعر,ناب,سیراب,امشب,خاک,اتش,شمع,گهر,اشک,مجلس,نفس,جغد,فارغ,بیتاب,وحشی,
  • شکرشکن

    من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي

    و بجز مهري هات بر سر هيچ عهد نپايي

    اين همه آدم خو شتيپ و موفق سر راهت

    چه شد آخر به سرت زد که دل من بربايي؟

    دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم

    واقعا خام شدم، فارغ از اين چون و چرايي

    اي که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه

    خب! گرفتم پي بدهاي زمانه؛ نه! خدايي...

    اين نصيحت که نمودي، ز کجاي تو در آمد؟

    تو کجايي که ببيني منِ بدبخت! کجايي؟!

    مرد آن است که از دام تاهل بگريزد

    که تاهل همه بند است و تجرد، چو رهايي

    آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پريشان

    که کند شاد مرا، بلکه طلاق است و جدايي

    من ندانم به چه نحوي بدهم مهريه ات را

    شايد آخر بروم در پي دزدي و گدايي

    فقر و درويشي و انگشت نمايي و ملامت

    همه سهل است؛ تحمل بکنم بار جدايي

    خلق گويند: (برو یک زن ديگر بسِتان ) نه!

    زن گرفتن، همه خبط است؛ چه مفرد، چه دوتايي


    "شکرشکن"

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    **یک شبی مجنون نمازش را شکست..**

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا