یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

با اجازه ی ناهید پگاه

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گريز برايم نمانده بود

اين عشق آتشين پر از درد بی اميد

در وادی گناه و جنونم كشانده بود

رفتم، كه داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشك های ديده ز لب شستشو دهم

رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود

رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم


رفتم مگو، مگو، كه چرا رفت، ننگ بود

عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح

بيرون فتاده بود به يكباره راز ما


رفتم كه گم شوم چو يكی قطره اشك گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم، كه در سياهی يك گور بی نشان

فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگی


من از دو چشم روشن و گريان گريختم

از خنده های وحشی توفان گريختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گريختم


ای سينه در حرارت سوزان خود بسوز

ديگر سراغ شعله آتش ز من مگير

می خواستم كه شعله شوم سركشی كنم

مرغی شدم به كنج قفس بسته و اسير


روحی مشوشم كه شبی بی خبر ز خويش

در دامن سكوت به تلخی گريستم

نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها

ديدم كه لايق تو و عشق تو نيست

javahermarket

شکرشکن

من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي

و بجز مهري هات بر سر هيچ عهد نپايي

اين همه آدم خو شتيپ و موفق سر راهت

چه شد آخر به سرت زد که دل من بربايي؟

دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم

واقعا خام شدم، فارغ از اين چون و چرايي

اي که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه

خب! گرفتم پي بدهاي زمانه؛ نه! خدايي...

اين نصيحت که نمودي، ز کجاي تو در آمد؟

تو کجايي که ببيني منِ بدبخت! کجايي؟!

مرد آن است که از دام تاهل بگريزد

که تاهل همه بند است و تجرد، چو رهايي

آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پريشان

که کند شاد مرا، بلکه طلاق است و جدايي

من ندانم به چه نحوي بدهم مهريه ات را

شايد آخر بروم در پي دزدي و گدايي

فقر و درويشي و انگشت نمايي و ملامت

همه سهل است؛ تحمل بکنم بار جدايي

خلق گويند: (برو یک زن ديگر بسِتان ) نه!

زن گرفتن، همه خبط است؛ چه مفرد، چه دوتايي


"شکرشکن"

javahermarket

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


narvan1285

نارون

narvan1285

http://narvan1285.loxblog.com

یک نفس تا خدا

با اجازه ی ناهید پگاه

یک نفس تا خدا

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

یک نفس تا خدا