A0:  شب مگر خواب تازه اي ديدي یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

شب مگر خواب تازه اي ديدي

و چه خوب كردي آمدي ، صفا کردي

چه عجب شد که ياد ما کردي؟!

اي بسا آرزوت ميکردم

خوب شد آمدي صفا کردي؟

آفتاب از کدام سمت دميد

که توامروز ياد ما کردي؟!

از چه دستي سحر بلند شدي

که تفقد به بينوا کردي؟

شب مگر خواب تازه اي ديدي

که سحر ياد آشنا کردي؟

بيوفايي مگر چه عيبي داشت

که پشيمان شدي وفا کردي؟

از فراقت بما چها کردي؟
....................................
با تو هيچ آشتي نخواهم کرد

از همان ره که آمدي برگرد!

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:دلنوشته,شعر,زیبا,پشیمان,وفا,فراقت,بی وفا,سحر,صفا,اشتی,بینوا,
  • با اجازه ی ناهید پگاه

    رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

    راهی بجز گريز برايم نمانده بود

    اين عشق آتشين پر از درد بی اميد

    در وادی گناه و جنونم كشانده بود

    رفتم، كه داغ بوسه پر حسرت ترا

    با اشك های ديده ز لب شستشو دهم

    رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود

    رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم


    رفتم مگو، مگو، كه چرا رفت، ننگ بود

    عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما

    از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح

    بيرون فتاده بود به يكباره راز ما


    رفتم كه گم شوم چو يكی قطره اشك گرم

    در لابلای دامن شبرنگ زندگی

    رفتم، كه در سياهی يك گور بی نشان

    فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگی


    من از دو چشم روشن و گريان گريختم

    از خنده های وحشی توفان گريختم

    از بستر وصال به آغوش سرد هجر

    آزرده از ملامت وجدان گريختم


    ای سينه در حرارت سوزان خود بسوز

    ديگر سراغ شعله آتش ز من مگير

    می خواستم كه شعله شوم سركشی كنم

    مرغی شدم به كنج قفس بسته و اسير


    روحی مشوشم كه شبی بی خبر ز خويش

    در دامن سكوت به تلخی گريستم

    نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها

    ديدم كه لايق تو و عشق تو نيست

    javahermarket

    ببخش مرا

    اگر گاهی ندانسته،به احساس تو خندیدم
    ویا از روی خودخواهی،فقط خود را پسندیدم
    اگر از دست من،در خلوت خود گریه ای کردی
    اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
    اگر تو مهربان بودی و من نامهربان بودم
    برای دیگران سبز و برای تو خزان بودم
    اگر تو با تحمل قصد از خود رانیم کردی
    اگرمن بی سبب،گه گاه،خشم بی امان بودم
    اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من
    اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
    عدالت را اگر کشتم به حکم حسن خودخواهی
    پشیمانی که هستی سال ها تو در کنار من
    ببخش مرا

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:ببخش مرا,عدالت,پشیمان,ندانسته,احساس,خندیدن,نامهربان,خلوت,مهربان,هرگز,ندانسته,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    شب مگر خواب تازه اي ديدي

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا

    cache01last1676793239