یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

به تماشا سوگند

به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه اي در قفس است

هر که در حافظه ي چوب ببيند باغي

صورتش در وزش بيشه ي شور

ابدي خواهد ماند

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود

آنکه نور از سر انگشت زمان برچيند

مي گشايد گره پنجره را....

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:تماشا,سوگند,شعر,زیبا,مرغ,هوا,پنجره,بیشه,شور,انگشت,کبوتر,ذهن,جهان,قفس,,
  • شیشــــــه ی افکارت....

    می دانی
    یک وقت هایی باید
    روی یک تکه کاغذ بنویسی
    تـعطیــل است
    و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت...
    باید به خودت استراحت بدهی
    دراز بکشی
    دست هایت را زیر سرت بگذاری
    به آسمان خیره شوی
    و بی خیال ســوت بزنی
    و بخنــدی به تمام افـکاری که
    پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
    آن وقت با خودت بگویـی
    بگذار منتـظـر بمانند...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:سوت,شیشه,افکار,ذهن,منتظر,کاغذ,استراحت,تعطیل,
  • دوست دارم...دوست دارم...دوست دارم


    عشق من دوست دارم

    تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ

    تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی

    و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ…

    تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان…

    تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو موسیقی لطیف بادی…

    تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن کودکانه منی…

    تو مثل قهر بی ریای نسترن، زیبا و جذابی …

    تو آشوب دلتنگی غم انگیز دریا برای رسیدن به لحظه غروبی…

    تو مثل یه مروارید همخونه صدف نگاه منی…

    تو مثل یه سکوت قشنگ رو دستای پر از نیایش گل های یاسی…

    تو یک حقیقتی، یک حقیقت باور نکردنی…

    یک وجود صبور و یک قلب پر از سخاوت…

    تو شیرین ترین واقعیت زندگی منی…

    تو با وقارترین و با غرور ترین نقطه شروع بهشتی خنده های منی…

    تو یه باور قشنگی تو ذهن و قلب ناباور من…

    تو یه حس لطیف تو سرسختی غربت آسمون خواسته های شیرین ر‌‌ؤیاهامی…

    شیواترین کلام شاعرانه من

    دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…

    تو زیباترین و بی نظیرترین قاب عکس دیوار خالی نفس های منی…

    صدای تو زیباترین و شیواترین غزل بارون از آسمون پاک خداست…

    لطافت طنین لحن مهربون صدای تو

    توی خلوت سکوت تن من زیباتر از لحن قشنگ یک گیتاره…

    تو دست نیافتنی ترین بهانه لحظه های پر از دلتنگی منی…

    تو اولین لبخند زیبا رو لبهای غصه دار منی…

    تو بهترین تکنواز آهنگ حضور بهار تو زمستون سرد دلمی…

    تو عارفانه ترین نور چشمای بی فروغ منی…

    تو مثل یه بوسه لطیف رو گلبرگ پاک گل شقایقی…

    تو زیباترین و بی همتا ترین آرایش کلبه کهنه قلب منی…

    تو زیبا ترین، مونس ترین و خواستنی ترین حقیقت دلربای زندگی منی…

    دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…

    تقدیم به عشق زندگیم..

    javahermarket

    داستان طنز

    داستان طنز

    داستان طنز “مسافر اتوبوس”
    یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

    یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

    خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

    اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

    رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟

    گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

    نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!

    منبع :  راد اس ام اس

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:داستان,طنز,شکلات,دوست,اتوبوس,احساس,ذهن,مشکل,نتیجه,اخلاقی,درک,راننده,,
  • شرح دلتنگی ... نمیدونم چرا اینقدر دلم برات تنگ شده زیبا ....

    همین الان بهت زنگ شدم و تو ظاهر آروم بودم اما میخوستم یه چیزی بگی که بیشتر صداتو بشنوم جوری که زنگ صدات همیشه تو گوشم بمونه ... اما دریغ که نشد باهم بیشتر حرف بزنیم ....

    آزمون دارم اما نمی تون تمرکز کنم .. هر صفحه ای رو ورق میزنم چهره تو میاد جلو چشام و هر خطی که میخونم اسم تو رو میبینم...

    خیلی دلتنگتم زیبا... خیلی

    الان دوست داشتم پیشونیتو بب.وسم و سرتو به سینم فشار بدم تا بفهمی تو قلبم چه غوغایی شده .....

    تو رو خدا اگه تو ذهنت باید و نباید رو مرور میکنی بذارشون کنار و بذار اینجا راحت باشم .... چون من خودم به اندازه کافی با خودم شیش و بش میکنم ..

    دوستت دارم زیبا .. همیشه و تا آخر عمر..

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:دوستت دارم,دلتنگی,خدا,ذهن,عمر,سینه,غوغا,فشار,ذهن,زیبا,فروشگاه,ظاهر , اروم,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    به تماشا سوگند

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا