یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

کاشکی اشک مرا می دیدی

این سماور جوش است

پس چرا می گفتی

دیگر این خاموش است؟!

باز لبخند بزن

قوری قلبت را

زود تر بند بزن

توی آن

مهربانی دم کن

بعد بگذار که آرام آرام

چای تو دم بکشد

شعله اش را کمک کن

دست هایت:

سینی نقره ی نور

اشک هایم:

استکان های بلور

توی سینی خودت می چیدی

کاشکی اشک مرا می دیدی

خنده هایت قند است

چای هم آمادست

چای با طعم خدا

بوی آن پیچیده

از دلت تا همه جا

پاشو مهمان عزیز

توی فنجان دلم

چایی داغ بریز

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:شعر,دلنوشته,زیبا,سینی,لبخند,سماور,مهربانی,کمک,شعله,چایی,داغ,فنجان,عزیز,مهمان,دلم,
  • دردسر هاي دانشگاه

    دوران قبل از دانشگاه = حسرت 
    قبول شدن در دانشگاه = صعود
    كنكور = گذرگاه كاماندارا
    دوران دانشجويي = سالهاي دور از خانه
    خوابگاه دانشجويي = آپارتمان شماره13
    بي نصيبان از خوابگاه = اجاره نشين ها
    امتحان رياضي = كشتار بيوجرسي
    امتحان ميان ترم = زنگ خطر
    امتحان پايان ترم = آوار
    ليست نمرات دانشجويي = ديدنيها
    نمره امتحان = پرنده كوچك خوشبختي
    مسئولين دانشگاه = گرگها
    استادان = اين گروه خشن
    اشپزخانه = خانه عنكبوت
    رستوران دانشگاه = پايگاه جهنمي
    پاسخ مسئولين = شايد وقتي ديگر
    دانشجوي اخراجي = مردي كه به زانو در امد
    دانشجوي فارغ التحصيل = ديوانه از قفس پريد
    دانشجوي سال اولي = هالوي خوش شانس
    واحد گرفتن = جدال بر سرهيچ
    مدرك گرفتن = پرواز بر فراز آشيانه فاخته
    پاس كردن واحدها = آرزوهاي بزرگ
    مرگ استادها = جلادها هم ميميرند
    محوطه چمن دانشگاه =حريم مهرورزي
    استاد راهنما = مرد نامرئي
    كمك هزينه = بر باد رفته
    درخواست دانشجويان = بگذار زندگي كنم
    دانشجوي دانشگاه صنعتي = بينوايان
    برخورد استادان = زن بابا
    اتاق رئيس دانشگاه = كلبه وحشت
    شب امتحان = امشب اشكي ميريزم
    تقلب در امتحان = راز بقا
    يادگيري = قله قاف
    دانشجوي معترض = پسر شجاع
    دكتر بهداري = گله بان
    تربيت بدني1 = راكي
    تربيت بدني2 = راكي
    خاطرات استادها = اعترافات يك خلافكار
    انصراف = فرار از كولاك
    تصييح ورقه امتحان = انتقام
    نمره گرفتن از استاد = دوئل مرگ
    شاگرد اول = مرد 6مبليون دلاري
    آرزوي دانشجويان = زلزله بزرگ
    هيئت علمي = سامورا يي ها
    رئيس دانشگاه = ديكتاتور بزرگ
    رفتن به خوابگاه دختران = عبور از ميدان مين
    رئيس اموزش = هزاردستان
    معاون اموزش = دزد دريايي
    برخورد مسئولين = كميسر متهم ميكند
    از دانشگاه تا خوابگاه = از كرخه تا راين

     
    درد سر دانشگاه

    javahermarket

    اموخته ام که

    آموخته ام که : به انسان ها مانند سکوی پرتاب نگاه نکنم.
    آموخته ام که : هرگاه که ترسیده ام ، شکست خورده ام.
    آموخته ام که : غرور انسان ها را هرگز نشکنم.
    آموخته ام که : انسان های بزرگ هم اشتباه می کنند.
    آموخته ام که : اگر مایلم پیام عشق را بشنوم ، خود نیز بایستی آن را ارسال کنم.
    آموخته ام که: تنها نیازی که مرا کامل می کند نیاز به خداست.
    آموخته ام که: در همه لحظات ودر هر شرایطی به خدا اطمینان داشته باشم.
    آموخته ام که: دوست خوب مانند الماس است.
    آموخته ام که: گاهی کوچک ترها بیشتر از بزرگترها می دانند.
    آموخته ام که: خدا همیشه همراه من است.
    ادامه در لینک زیر
    آموخته ام که: وقتی ناامید می شوم خداوند با تمام عظمتش ناراحت می شود وعاشقانه انتظار می کشد که به رحمت او بار دیگر امیدوار شوم.
    آموخته ام که: اگر راجع به چیزی نمی دانم با شهامت بگویم نمی دانم.
    آموخته ام که: قبل از رسیدن به هر هدفی باید ظرفیت وفرهنگ آن را در خود پرورش داد.
    آموخته ام که: اولین شرط رسیدن به هدف،علاقه است.
    آموخته ام که: انسان بزرگ در اندوه آنچه ندارد فرو نمی رود،بلکه از آن چه دارد لذت می برد.
    آموخته ام که: اگر نمی توانم ستاره باشم،لزومی ندارد ابر باشم.
    آموخته ام که: ایمان یعنی خواستن بدون انصراف و توکل بدون انقطاع.
    آموخته ام که: وظیفه سبب می شود تا کارها را به خوبی انجام دهم ،اما عشق کمک می کند تا آن را به زیبایی انجام دهم.
    آموخته ام که: آینده مکانی نیست که به آن جا میروم بلکه جایی ست که خود آن را به وجود می آوریم.
    آموخته ام که: همیشه آخرین کار من،بهترین کارم باشد،پس جا برای بهتر شدن همیشه باز است.
    آموخته ام که: زندگی فعلی من حاصل تمام انتخاب هایی است که داشته ام ولی این بدان معنی نیست که نمی توانم از خود تصویر جدیدی رسم کنم.
    آموخته ام که: هنگام مواجهه با کاری سخت،طوری عمل کنم که انگار شکست غیر ممکن است.
    آموخته ام که: همیشه باباور هایم زندگی کنم و انگیزه هایم را شعله ور نگاه دارم.
    آموخته ام که: هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.
    آموخته ام که: زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.
    آموخته ام که: فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.
    آموخته ام که: لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.
    آموخته ام که: همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.
    آموخته ام که: کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.
    آموخته ام که : زندگی را از طبیعت بیاموزم ، مثل ابر با کرامت باشم . چون بید متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر ، صبور ، مثل بلوط مقاوم ،مثل خورشید با سخاوت و مثل رود ، روان.

    javahermarket

    خداوندا کمکم کن....!

    دست به دامن خدا که می شوم
    چیزی آهسته درون من
    به صدا می آید که...
    نترس!
    از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...!


    ..........
    خدایا دستم به دامنت.....!
    خدایا کمکم کن...!
    خدایا تنهام نزار..!
    میدونم بنده ی بدی ام...!
    اما تو بزرگی..!
    خودت منو ببخش..!
    پناهم بده..!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:خدا,پناه,اهسته,کمک,تنها,فاصله,دامن,اهسته,بخشش,تنها,,
  • ممنونم که نجاتم دادی .......

    الهی من نه آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم
    نه تو آنی که گدا را ننوازی
    به نگاهی باز کن در
    که جز این خانه مرا نیست پناهی ..



    از قدیم گفته اند دل به دل راه داره ولی ما در طول روز چقدر به خدا فکر میکنیم که باید انتظار داشته باشیم او نیز به فکر ما باشد،چند بار واقعا برای نعمت های بیکرانش او را شکر میکنیم،شاید بتوان به جرئت گفت اندک کسانی هستند از ما که شکر بجای می آورند ولی باز آنقدر فراموشکار هستیم که دوباره طلب یاری میکنیم،همه تجربه کرده ایم وقتی در مخمصه ای گیر میکنیم و میدانیم احتمالا به دست یک بشری حل میشود به هزار و یک ترفند متوسل میشویم تا شاید به یاری مان بیاید از تماسهای تلفنی گرفته تا شیرینی و ملاقاتهای پرهزینه،چقدر دیگران را راضی نگه می داریم به این امید که شاید روزی حلال مشکلی از مشکلاتمان باشند ولی غافلیم از او که ارحم الراحمین است،او که می بخشد بی آنکه چیزی بخواهد،

    خدایا شکرت و باز خدایا کمکم کن تا بتوانم باورت کنم آنگونه که هستی،نه آنگونه که کسانی که دم از شناخت تو میزنند میگویند




    خدایا.........

    خدایا..........

    خدایا..........







    ممنونم که نجاتم دادی. ممنوم که نفسم را قطع نکردی .ممنون که.............

    دوووووستت دارم نفسم

    مرسی خدای نازم. مرسی

    این پست رو تقدیم میکنم به بهترین و عزیزترین دوستی که در طول عمرم داشتم ...امیدوارم خدای بزرگ همیشه و در همه جا پشت و پناهش باشد...

    javahermarket

    داستان رهگذر

    جوانک گوشه ی خیابان نشسته بود و فریاد کمک سر می داد. اصلاً به ظاهرش نمی خورد که گدا باشد. یک جوان رشید، زیبا و تمام عیار بود، ولی هر رهگذری که از کنارش رد می شد،  با چنان لحن ملتمسانه ای می گفت: « تو را به خدا، التماس می کنم کمکم کنید. » که دل سنگ هم آب می شد.

    پیرزن از کنارش رد شد، جوانک التماس کرد، اما او خودش را کنار کشید و گفت: خجالت بکش مردک حیا کن، واقعاً که آدم نمی دونه چی بگه ؟

    پیرمردی از دور، نگاه عاقل اندر سفیهانه ای به او انداخته بود و مرتب سرش را به نشانه ی تأسف تکان می داد.

    زنان و مردان جوان تر، بی اینکه کوچکترین محلی به او بگذارند، از کنارش رد می شدند و او همچنان از ته دل التماس می کرد.

    رهگذر به خودش جرأت داد، جلو رفت و چند ثانیه به او نگاه کرد، سپس به آرامی گفت: چی می خوای؟

    جوانک نگاهی به او انداخت و بغضش ترکید. و به شدت گریست. وقتی گریه کمی آرامش کرد، گفت: نمی خوام.

    -          چی...؟ چیو نمی خوای؟

    -           نمی خوام غرق بشم

    -          توی چی؟

    -          تو دنیا.

    -          مگه داری غرق می شی؟

    -          آره... آره... دارم غرق می شم.

    -          خوب ، مگه چی می شه؟

    -          هیچی ، می شم مثل اینا.

    -          مگه آدمی که داره غرق می شه خودش می تونه به کسی کمک کنه؟

    -           نه.

    -          پس چرا داری از اینا کمک می خوای؟

    -          پس از کی بخوام؟

    -          رهگذر سرش را بالا گرفت و به آسمان نگاه کرد، جوان هم همین کار را کرد. وقتی سرش را پایین آورد ، او آنجا نبود.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:رهگذر,کمک,اسمان,نگاه,جوان,خیابان,عاقل,التماس,حیا,خجالت,غرق,,
  • حسرتش به دلم مونده،

    حسرتش به دلم مونده،

    که یکبار نمازی قسمتم بشه ،

    بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !

    دلم به دو رکعتش هم راضیست ..



    رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند . یا ... رسد آدمی به جایی که بجز خودش نبیند .

    گاهی بر سر دوراهی های زندگی می مانیم که کدام را انتخاب کنیم :

    خود را یا خدا را ؟

    خدایا میدانم به من اختیار انتخاب داده ای؛

    ولی کمک کن از خودم بگذرم تا بتوانم به تو برسم.



    یه روز میاد که ازمون می پرسن : عمر خود را چگونه گذرانده اید؟

    امیدوارم جوابمون این نباشه که :

    به نام خدا ،

    متاسفانه بدون یاد خدا ...

    جملات زیبا گیله مرد

    خدایا من در خودم مانده ام ...

    ماندنی که سرانجامش به تباهی میرسد ...

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:دل,کمک,امیدوار,عمر,متاسفانه,خدا,جملات زیبا,سرانجام,تباهی,,نماز,دو رکعت,یاد خدا,
  • چرا آقایون به خانمها نیازمندند؟

    چون همسر شما:

    ...- وقتی غمگینید هیچگاه تنهایتان نخواهد گذاشت...

    - مراقب خواهد بود که کارهایتان را سر وقت انجام دهید...

    - مطمئن خواهد شد وعده غذایی خود را برای مسابقات و انجام کار از دست نمی دهید...

    - از شما خواهد خواست تا عادات بدتان را ترک کنید، هر روز، هر زمان...

    - سر موضوعات کوچک با شما بگو مگو خواهد کرد اما عصبانیتش برای مدت زیادی بطول نخواهد انجامید...

    - باعث خواهد شد پولتان را عاقلانه تر خرج کنید...

    - خواهد گفت- نگران نباش، حتی اگر بسیار جای نگرانی باشد یا اصلاً چیزی برای نگرانی وجود نداشته باشد...

    - از شما انسانی دقیق و وقت شناس خواهد ساخت...

    - به شما در کنترل کردن خشمتان کمک خواهند کرد...

    - 15 بار در روز با شما صحبت خواهد کرد که بفهمد در حال انجام چه کاری هستید...

    ممکن است برخی اوقات احساس افسردگی کنید اما واقعیت این است که بدون او کاری نمی توانید بکنید... از آنجایی که خانمها هدایایی از طرف خداوند برای آقایون هستند، ارزش آنها را درک نموده و از آنها مراقبت کنید... :)

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    کاشکی اشک مرا می دیدی

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا