یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دلم

دلم را ورق می زنم

به دنبال نامی که گم شد

در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی

به دنبال نامی که من...

ـمنِ شعرهايم كه من هست و من نيست-

به دنبال نامی که تو...

-توی آشنا-ناشناس تمام غزلها-

به دنبال نامی که او...

به دنبال اویی که کو؟

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:ناشناس,دلنوشته,زیبا,عاشقانه,کتاب,قدیمی,غزل,,
  • از چه بنویسم


    از چه بنویسم؟؟


    از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

    یا از دلی که سوتو کور است؟

    از چه بنویسم؟


    از چه بنویسم؟؟


    از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

    یا از دلی که سوتو کور است؟

    از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

    از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

    یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

    از چه بنویسم ؟؟

    از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

    یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

    از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

    یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

    من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

    من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

    من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد…

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:خاطره,دلنوشته,خیس,سرود,مهربان,غزل,ترانه,نامه,درخت,پنجره,فرصت,اسم,عطر,منتظر,
  • تکیه گاه

    تو اگر بیایی
    چشم هایم را می بندم
    با تمام ِ وجود لمس ات می کنم
    و از صمیم ِ دل آرزویت می کنم
    تو را با تمام ِ اُبهتت
    میان انگشتانم ،پنهان می کنم
    و وجودم را
    با تمام ِ بی کسی هایش
    در وجود ِ بی کرانت
    سبز می کنم
    تا درختچه ای شود
    میان ِ خاطرات ِ سربه فلک کشیده
    و ارزوهای ِ کودکانه ام
    و مشتی عاشقانه ،
    در بیت بیت ِ غزل هایم ، نثارت می کنم
    تا دوباره ، بذر محبت در سینه ات
    بشکفد
    و برای ثانیه هایی که چشم بسته
    در برابرت می سوزم
    آغــوشــت
    تکیه گاهم باشد .
    .
    .
    .
    "مهدي گودرزي"
    این دلنوشته متاثر از شعر "تو اگر بیایی" سروده زیبای دوست شاعرمان خانم سپيده احمدپور می باشد

    javahermarket

    بیشتر از این چه بخواهم از تو...

    دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
    تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!

    قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
    گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!

    گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
    گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

    آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
    من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

    من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
    برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

    فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
    که همین شوق مرا، خوب ترینم کافی ست

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,شورانگیز,هوا,شعر,خورشید,غزل,دانلود,بهترین,
  • آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

    آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

    این غزل ذوق غزلخوان تو را کم دارد

    دیر سالیست در این خانه که ویران تر باد

    دست من گوشه ی دامان تو را کم دارد

    بس که در جان و تنم زلزله انداخته ای

    سر نوشتم سرو سامان تو را کم دارد

    حجم این دغدغه ی پوچ رسیدن چندیست

    لذت گرمی دستان تو را کم دارد

    التماس تن من وسعت دردیست که آن

    شب آغوش پریشان تو را کم دارد

    مثل احساس ترک خوردن باران شوم است

    آسمان آبی چشمان تو را کم دارد

    javahermarket

    انگار همیشه پاسخم سکوت میشود

    چه فرقی میکند

    هر چقدر هم که من منتظرت باشم

    هرچقدر هم که بی تابی لحظه ها را

    با گریه و سکوت و این ساز فراموش شده پرکنم

    هرچقدر هم

    که خیال آمدن ات را

    با فال حافظ و غزل خوانی مهتاب

    روبرو کنم

    باز هم

    این چشمها می ماند این تاریکی شبها

    این درد و این همه اه کشیدنها

    انتهای راه حتی اگر طلوع هم باشد

    حسی می ماند به اینکه

    تومی آیی

    اما نه انگونه که باید می آمدی

    که انگار همیشه سهم من فراموش میشود

    که انگار همیشه پاسخم سکوت میشود

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:انتها,خیال,خیابون,طلوع,حافظ,غزل,انگار,سهم,پاسخ,فراموش,سکوت,تاریک,سهم,فراموش,,
  • از چــه بنــو يـــســـــــــــم؟

    از چه بنويسم؟

    از آسماني که هميشه در حال عبوراست؟

    يا از دلي که سوتو کور است؟

    از زمين بنويسم يا از زمان يا از يک نگاه مهربان؟

    از خاطراتي که با تو در باران خيس شد؟

    يا از غزلهايي که هيچ وقت سروده نشد؟

    از چه بنويسم ؟؟

    از نامه هاي که هيچوقت بسو يت نفرستادم ؟

    يا از ترانه هاي که هرگز برايت نخواندم؟

    از چتري که هرگز زير آن نايستاديم؟

    يا از بدرودي که هرگز بر زبان نياورديم؟

    من عاشق بياباني هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنيم

    من دل بسته درختي هستم ....

    که فرصت نشد اِسممان را رويش حک کنيم.....

    من منتظر پنجرهاي هستم که عطر تو را دوباره

    به من نشان دهد....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:عاشق,بدرود,هیچوقت,ترانه,هرگز,عاشق,بیابان,منتظر,درخت,غزل,چتر,نامه,
  • عشق امروزی


    عاشقی پیشه گرفتن کار دشواری نیست

    و از آن ساده تر آن است که معشوقه شوی

    به سهولت دل یک تنها را می شود سحر نمود

    می شود خیلی مفت یه دل ناراضی مالک شد

    فوت و فن لازم نیست جز کمی حرف قشنگ

    دو سه خط شعر و غزل

    وکمی عشوه و مثقالی ناز

    من ولی دم دستی ها را به یه شاهی نخرم

    قیمتم ارزان نیست عشق امروزی ها یک شبه است

    من خریدار رفاقت هستم

    آن رفیقی که که سیاست نکند در ره من

    رفت و برگشتی نیست, زندگی را برده

    من رفیقی صادق می خواهم

    که صداقت بخرد بی پرده

    صاف باشد چون من

    و همین اثباتش آنقدر آسان نیست

    که ز هر کس آید.

    مایه اش خرج کند آس دل پیش من است

    دل من لک زده ی دوستی است

    بی زوال و ابدی

    عاری از منت و مملو ز صفا

    قبل هر رابطه ای دوست بودن شرط است

    که صد افسوس رفاقتها هم بوی نا را زده است

    جامهء دوست به تن، فکر درندگی ات را دارند

    من ولی آنقدر مار به خوردم دادند

    که برای خودم افعی صفتی

    در میان بزم ماران شده ام

    دل این مار زده دوستی لک زده است

    دوستی را که فدایش بکنم جان و دلم




    چکامه ای از
    سایه سار

    javahermarket

    روزه ی دلتنگی

    بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟

    وقتی اسیر غصه ای ، لبخند اجباری است، می فهمی؟

    آبی ترین بودم میان وسعت چشمت، ولی حالا

    پرپر زدن در این قفس از روی ناچاری است می فهمی؟

    وقتی كه در رویای من قاب تو خالی شد ندانستم

    تصویرهای ِ زندگی، كابوس بیداری است! می فهمی؟

    من با تو هستم تا همیشه، تو بدون من .... نه ممكن نیست

    این عشق بی فرجام هم نوعی ‌خودآزاری است، می فهمی؟

    تا سد شدی، بر اشتیاق ِ روزهای رفته از دستم

    دریای پشت پلكها، دیوان اشعاری است، می فهمی؟

    شوری به پا كن در میان دفترم موجی خروشان باش

    وقتی نباشی هر غزل هر واژه تكراری است،‌ می فهمی؟

    من روزه ی دلتنگی ام را با تبسم های تو وا می كنم

    پس " رَبَنّایَت " رابخوان، هنگام افطاری است، می فهمی؟

    javahermarket

    مادر

    مادر سر چشمه گیتی...
    غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید.
    آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟
    مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...
    مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.
    مادرم:
    قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند..

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دلم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا