یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

از چه بنویسم


از چه بنویسم؟؟


از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از چه بنویسم؟


از چه بنویسم؟؟


از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد…

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:خاطره,دلنوشته,خیس,سرود,مهربان,غزل,ترانه,نامه,درخت,پنجره,فرصت,اسم,عطر,منتظر,
  • ♫ **از چه بنویسم؟؟**

    از چه بنویسم؟؟

    از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

    یا از دلی که سوتو کور است؟
    از چه بنویسم؟


    از چه بنویسم؟؟

    از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

    یا از دلی که سوتو کور است؟

    از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

    از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

    یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

    از چه بنویسم ؟؟

    از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

    یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

    از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

    یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

    من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

    من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

    من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:نامه,دلنوشته,زیبا,میشه,ترانه,چتر,عاشق,بیابان,منتظر,قسمت,
  • داستان حالگیری

    داستان يه حالگيري خيلي شديد(خیلی خیلی با حال)


    دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.
    پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:
    لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم
    و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!!
    ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم.
    من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست
    باعشق : روبرتدخترجوان رنجيـده خاطر از رفتار مرد،
    از همه همکاران و دوستانش مي خواهد که عکسي از نامزد،
    برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به او قرض بدهند
    و همه آن عکسها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بي وفايش،
    در يک پاکت گذاشته و همراه با يادداشتي برايش پست مي کند،
    به اين مضمون:
    روبرت عزيز، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم،
    لطفاً عکس خودت را از ميان عکسهاي توي پاکت جدا کن و بقيه را به من برگردان

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:داستان ,حالگیری,دختر,مکزیکی,نامزد,عکس,همکار,نامه,بی وفا,پست,,
  • از چــه بنــو يـــســـــــــــم؟

    از چه بنويسم؟

    از آسماني که هميشه در حال عبوراست؟

    يا از دلي که سوتو کور است؟

    از زمين بنويسم يا از زمان يا از يک نگاه مهربان؟

    از خاطراتي که با تو در باران خيس شد؟

    يا از غزلهايي که هيچ وقت سروده نشد؟

    از چه بنويسم ؟؟

    از نامه هاي که هيچوقت بسو يت نفرستادم ؟

    يا از ترانه هاي که هرگز برايت نخواندم؟

    از چتري که هرگز زير آن نايستاديم؟

    يا از بدرودي که هرگز بر زبان نياورديم؟

    من عاشق بياباني هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنيم

    من دل بسته درختي هستم ....

    که فرصت نشد اِسممان را رويش حک کنيم.....

    من منتظر پنجرهاي هستم که عطر تو را دوباره

    به من نشان دهد....

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:عاشق,بدرود,هیچوقت,ترانه,هرگز,عاشق,بیابان,منتظر,درخت,غزل,چتر,نامه,
  • کافکا و داستان عروسک

    داستان از اين قرار است که يک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه‌اي مي افتد که داشت گريه مي کرد.
    کافکا جلو مي‌رود و علت گريه ي دخترک را جويا مي شود...
    دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ مي‌دهد : عروسکم گم شده !
    کافکا با حالتي کلافه پاسخ مي‌دهد : امان از اين حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت !!!
    دخترک دست از گريه مي‌کشد و بهت زده مي‌پرسد : از کجا ميدوني؟
    کافکا هم مي گويد : برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه !
    دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه که کافکا مي‌گويد : نه . تو خونه‌ست. فردا همينجا باش تا برات بيارمش ...
    کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمي‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه مي‌شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است !
    و اين نامه‌ نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه مي‌دهد ؛ و دخترک در تمام اين مدت فکر مي‌کرده آن نامه ها به راستي نوشته‌ عروسکش هستند...
    و در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان مي‌رساند...
    *
    اين؛ داستان همين کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است.
    اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکي کند و نامه‌ها را – به گفته‌ي همسرش دورا – با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان‌هايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است...
    او واقعا باورش شده بود. اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي‌شود.
    - امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟
    اين دوّمين سوال کليدي بود و کافکا خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود ، پس بي هيچ ترديدي گفت : چون من نامه‌رسان عروسک‌ها هستم...!



    پی نوشت :

    فرانتس کافکا (۳ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳ ژوئن، ۱۹۲۴) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در قرن بیستم بود.
    آثار کافکا ـ که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند ـ در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:نویسنده,عروسک,داستان,زیبا,جالب,پر فروشترین,تردید,کلید,سوال,نامه,کتاب,عروسی,


  •  


    به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر


                           دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر


                           پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را   


                             قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر


                          میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم 


                                   برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر


                         دلم را درمیان نامه ام  پچیده می یابی  


                           کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در


                         درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد


                         تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر


                        میان برگ ماه پیچیده  تقدیم تو میدارم 


                        دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر


                                         ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق  


                       دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای  آخر

    چشم.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:چشم,نامه,اخر,گلدان,شمعدانی,نیلوفر,خیال,انتها,قفس,پریشان,رفت,
  • داستان عاشقانه؟

     

    یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت، دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون: عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردنهات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پسمنم نمیتونم عاشقت باشم اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره عشق دلیل میخواد؟ نه!معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم عشق واقعی هیچوقت نمی میره این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بینمیره “عشق خام و ناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم “ولی عشق کامل و پخته میگه:”بهت نیاز دارم چون دوست دارم “سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیتوارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه.. ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ

    javahermarket

    ایمیلی از برزخ

    روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند …نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

    گیرنده : همسر عزیزم
    موضوع : من رسیدم

    میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!

    javahermarket

    زیباترین نامه عاشقانه وودرو ویلسون

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 6 تير 1391برچسب:زیباترین نامه عاشقانه وودرو ویلسون,نامه,عاشقانه,زیباترین,
  • زیباترین نامه عاشقانه هنری فون کلایست

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: سه شنبه 6 تير 1391برچسب:زیباترین نامه عاشقانه هنری فون کلایست,زیباترین,نامه,عاشقانه,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    از چه بنویسم

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا