یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

تو را ... تو را کم دارم این روزها ...

چیزی کم دارم !

حس غریب گم شده ای

نزدیک؛

مثل اشک به گونه هایم

و دور ؛

مثل فاصله ... من ... تو ... آرزوها !

چیزی کم دارم

شبیه هوس کردن اقاقی

در زمستانی سرد !

لمس یک رویای محال

پس از آه حسرت آلود بیداری !

و چشم های تو

نشانی از گم شده ام دارد

اندوهی که می شناسم اش !

دستی به شانه ام می گذاری

شاید این مرده

به تلقین : « دوستت دارم»

جان بگیرد !

اما من سردم است،

هوای مــــــردادی خنده ای ،

نگاه باران زده ای ،

سلام ساده ای ،

دل بیقراری ،

چیزی را

کم دارم

که در روزمرگی ها گم شد ...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:هوس,محال,رویا,حسرت,ارزو,حسرت,ساده,بیقرار,مرگ,سلام,
  • نمی تونم توضیح بدم

    نمی تونم توضیح بدم
    حالم اصلا خوب نیست



    كه اين دل

    ميداند رد زندگي همينهاست

    كنار داشته ها و بر خورداري از آنها

    آنقدرها هم بد نيست

    يك خدارا شكر ميتوان گفت و لب را به توكلش تر كرد

    به اميدواري و زيستن بهتر..

    اما

    ...نميدانم چگونه بگويم

    كه اين دل من مدتيست

    بي قراري دارد

    دلم تنگ است

    تنگ چيزهايي

    دلم ميخواهد به خانه باز گردم

    لباسهايم را بكنم وسايل را بچينم و در خلوت خانه خودم باشم و پنجره و سكوت و كليد

    و كتري كه هميشه ميگذارمش باشد گرم

    و چاي تازه دم با عطر نعنا

    من خانه ام را ميخواهم.

    نه توالي اين روزهاي پر از كار

    نه خستگي شيفتهايي كه هر بار ميشمارم كي به پايان ميرسد

    نه هر بار چيدن درد آدمها

    كه هر اشكي جانم را مي خراشد و هر آهي قلبم را مي فشارد.

    من خواب مي خواهم و انتظار آمدنت را زود زود.

    شب تو باز گردي

    و من در را بگشايم

    پشت به تمام دروغها و ترسها بيايستم و دستت را باور كنم

    تو بنشيني و من سر بر سينه ات گذارم

    تمام روزت را بگويي و من بشنوم

    خستگيت را بتكانم

    ببوسمت و تنگ در آغوشم گيري، تنگ تنگ

    ..

    زندگي كنيم

    اما به واقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,زندگی,برخورد,خدا,شکر,توکل,بیقرار,لباس,بهترین,نعنا,عطر,شیفته,کتری,ترس,دروغ,تنگ,زندگی,
  • غمگین نباش

    ترس

    و

    درد

    همیشه در دیدگان بیماران موج میزند

    گاه هیچ تسلایی نمی یابی برایشان

    گاه میدانی کلامها بیشتر آزار میدهند

    آنوقت به خودم میگویم:

    رها بهانه هایشان را تاب بیاور

    بد خلقی هایشان را

    و گریه هایشان را

    دلی که نیازمند مهر است

    گاه بیشتر نیازمند کسیست

    که مهرش را بپذیرد..

    دستهایش را میگیرم

    و میگویم

    غمگین نباش

    رسم دنیا خوب نیست.

    ...گاه احساس میکنی معجزه ها در زمانه نیست

    اما میبینی کسی در زندگیت قدم می گذارد و آنگاه همه چیز در همین حوالی تو
    اتفاق می افتد

    نزدیک نزدیک

    آه ای قرار بی قرار من

    این طپیدنهای سرخ

    برای توست..

    با توست.

    javahermarket

    چرا رفتی.چرا؟


    چــرا رفــتــی، چــرا؟- مـن بـی قـرارم

    بـــه ســـر، ســودای آغــوش تــو دارم

    نـگـفـتـی مـاهـتاب امشب چه زیباست؟

    نـدیـدی جـانـم از غـم نـاشـکـیباست؟

    نــه هـنـگـام گـل و فـصـل بـهـارسـت؟

    نــه عــاشـق در بـهـاران بـیـقـرارسـت؟

    نــگــفــتــم بــا لــبـان بـسـتـهٔ خـویـش

    بــه تــو راز درون خــســتـهٔ خـویـش؟

    خـروش از چـشـم مـن نشنید گوشت؟

    نــیــاورد از خــروشــم در خـروشـت؟

    اگــر جــانــت ز جــانـم آگـهـی داشـت

    چــرا بــی تـابـیـم را سـهـل انـگـاشـت؟

    کـــنـــار خـــانـــهٔ مــا کــوهــســارســت

    ز دیـــدار رقـــیـــبــان بــرکــنــارســت

    چــو شــمــع مــهــر خــامـوشـی گـزیـنـد

    شــب انــدر وی بــه آرامــی نــشــیــنـد

    ز مــــاه و پــــرتـــو ســـیـــمـــیـــنـــهٔ او

    حـــریـــری اوفـــتـــد بـــر ســـیــنــهٔ او

    نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست

    پـر از عـطـر شـقـایـق هـای خودروست

    بــیــا بــا هــم شــبــی آنــجــا ســرآریــم

    دمـــار از جـــان دوری هـــا بـــرآریــم

    خــیـالـت گـرچـه عـمـری یـار مـن بـود

    امــیــدت گــرچــه در پــنـدار مـن بـود

    بـــیــا امــشــب شــرابــی دیــگــرم ده

    ز مــیــنــای حــقــیــقــت ســاغــرم ده

    دل دیــــوانـــه را دیـــوانـــه تـــر کـــن

    مــرا از هــر دو عــالــم بــی خــبــر کـن

    بــیــا! دنـیـا دو روزی بـیـشـتـر نـیـسـت

    پــی ِ فــرداش فــردای دگــر نــیــســت

    بـیـا... امـا نـه، خـوبـان خـود پـرسـتـند

    بــه بــنــدِ مــهــر، کــمـتـر پـای بـسـتـنـد

    اگــر یــک دم شـرابـی مـی چـشـانـنـد

    خــمــارآلــوده عــمــری مــی نــشــانـنـد

    دریــن شــهــر آزمــودم مــن بـسـی را

    نـــدیـــدم بـــاوفـــا زآنـــان کــســی را

    تــو هــم هــر چــنــد مــهـر بـی غـروبـی

    بـه بـی مـهـری گـواهـت ایـن کـه خـوبی

    گــذشــتــم مــن ز ســودای وصــالــت

    مـــرا تـــنــهــا رهــا کــن بــا خــیــالــت

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    تو را ... تو را کم دارم این روزها ...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا