یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

دوستت دارم پریشان،

شانه میخواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم،دانه

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

✧تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

ای که شاعر سوختی‌، پروانه

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

✧مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی،تو این همه دیوانه...

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

✧مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

✧خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه...

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

✧شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن، پس شانه‌ی مردانه...

مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:قصر,دیوار,عاقل,شاعر,سوخته,زیبایی,عاشق,اغوش,ایینه,شعر,
  • او برای همیشه دیر کرده است

    پرسید که چرا دیر کرده است ؟

    نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است؟

    خندیدم وگفت م :او فقط اسیر من است .

    تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .

    گفتم :امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است…

    خندید به سادگیم آینه و گفت :احساس پاک تورا زنجیر کرده است!

    گفتم :از عشق من چنین سخن مگوی .

    گفت : خوابی !سالها دیر کرده است…

    در ایینه به خود نگاه میکنم ....آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است.

    راست گفت آیینه که منتظر نباش....

    او برای همیشه دیر کرده است.

    javahermarket

    عاشقانه

    یه جهان قاصدک ناز به راحت باشد

    بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد

    خداوند شب و روز تمام لحظات

    پشت و پناه تو عزیزم باشد

    دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه

    هر جا نگاه می کنی می بینیش

    من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی

    مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی

    با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک !

    از فکر من بگذر خیالت تخت باشد

    من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

    این من که با هر ضربه ای از پا در آمد

    تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد

    تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد

    تصمیم دارد هم بسوزد ، هم بسازد

    هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که هزار بار لبخند شما را تکرار می کند

    این روزها آنقدر شکسته ام ، که عصا به دست راه میرود دلم !

    دلم دل نیست ، دریا نیست ، مرداب است

    که موجی هم سراغش را نمی گیرد

    نه میل زیستن دارد نه می میرد

    همیشه با غمت من در ستیزم / به این خاطر همیشه اشک میریزم

    روی هر برگ گلی این را نوشتم / تویی امید من تنها ، عزیزم

    دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد

    عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد

    گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی

    یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد

    جدا موندن از کسی که دوستش داری فرقی با مردن نداره

    پس عمری که بی تو میگذرد مرگیست به نام زندگی

    دنیا مثل پاییزه ، هم قشنگه هم غم انگیزه

    قشنگیش به خاطر توست ، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست

    یک چشم من از روز جدایی بگریست

    چشم دگرم گفت چرا ؟ گریه ز چیست

    چون روز وصال شد فرازش کردم

    گفتم نگریستی نباید نگریست

     

    هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم

    ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

    خوش به حال تو که خودت را راحت کردی

    یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من

    نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه

    تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه

    بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه

    زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه

    تو را انگار یک جا دیده بودم

    میان خواب و رویا دیده بودم

    نگاهت همچو شبنم آشنا بود

    گمانم بین گلها دیده بودم

    تو دنیایی که جای آرزوهاست

    کسی جز تو منو عاشق نمی خواست

    بیا تا تکیه گاه من تو باشی

    دلم مثل خودت تنهای تنهاست

    تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو

    بی نهایت.تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو

    یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود

    می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو

    اینجا زمین است، زمین گرد است

    تویی که مرا دور زدی!

    فردا به خودم خواهی رسید

    حال و روزت دیدنیست

    دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست

    اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست

    مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

    عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند!

    دل نزد توست گر چه دوری ز برم

    جویای توام اگر نپرسی خبرم

    خالی نشود خیالت از چشم ترم

    در قلب منی اگر چه جایی دگرم

    هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد

    به گمانم از جنس بی نهایتی

    باز دلم یاد شما می کند

    یاد همان لطف و صفا می کند

    این دل بی کینه همیشه تو را

    بر سر سجاده دعا می کند

    به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند…

    ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر

    به مرام تو گرفتار و به یاد تو اسیر

    هر بار که می خواهم به سمتت بیایم

    یادم می افتد “دلتنگی ” هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست

    عشق یعنی تو مرا می رانی

    من به صد حوصله می آیم باز

    حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !

    شیشه ای مشکند… یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟

    یک نفر می گوید: شاید رفع بلاست،

    دیگری می گوید: شیشه را باد شکست؟

    دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفت

    از خودم می پرسم: ارزش قلب من ازشیشه یک پنجره هم کمتر بود؟

    به کجا می نگری؟ بودنت تنها نیست

    تو خدا را داری ومن آرامش چشمان تو را

    پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او

    نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او

    قلب کال من در فصل دست های تو می رسد

    فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

    سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم

    حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای

    من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

    javahermarket

    سرانجام جایگاه ما کجاست؟

    خاک شد هر که در این خاک زیست 

          خاک چه داند که در این خاک کیست؟

              سرانجام باید رفت در دل خاک........

                   خوشا انکه پاک آمد وپاک زیست.........

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:خاک,قدر,ایینه,بودیم,قدر,سرانجام,خوشا,پاک,
  • زندگی زیباست اگر:

    سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو

    زندگی را در خود منعکس کن


    ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن

    همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن


    آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است

    عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است


    عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است

    وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد


    عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است

    عشق به هیچ کس تکیه ندارد


    آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود

    البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست


    عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق

    اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود


    اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد

    ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست


    نفرت عشق وارونه است

    در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود


    عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد

    عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند


    در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود

    در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد



    و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها

    ماه و خورشید و ستاره ها


    پاره ای از وجود آدمی میشوند

    عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی


    مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن

    غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو


    وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار

    وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو


    اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند

    به چیزی برچسب نچسبان



    یاد بگیر سازی را بنوازی

    آدم ها را ببین و با آنها در آمیز


    هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد

    از آدم ها یاد بگیر... نترس


    هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت میکند
    هستی.انسان.ایینه.ادم.سکوت.ارامش.حجاب.خدا.اجازه.
    اعتماد کن


    اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار میکند

    نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند


    عشق به خودی خود کامل است

    نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست


    میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است

    دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم


    همه دایره ها کامل اند

    اگر کامل نیستند دایره نیستند


    کمال ذاتی عشق نیز هست



    تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی

    تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    مـی‌خـواهـی چـه کـار؟

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا