یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

مــــــــردونه پـــــــاش وایســــا...


دل آدما...!!

شیشه نیست که روی آن * هــــــا * کنیم...!!

بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم
... ...
و کیـــــف کنیم...

رو شیشه نـــازک دل آدمـــا

اگـــه قلبـــــــــی کشیدی،

باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی...

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:دلنوشته,مردونه,شیشه,کیف,تماشا,
  • باید بذاری به مرد بودنش افتخار کنه ...!!!!!!!

    بعضی وقتا باید بلد نباشی ...
    بلد نباشی لپ تاپت رو که خراب شده درست کنی ...
    بعد زنگ بزنی بهش و با ادا بگی : " آقای مهندس ! لپ تاپم خراب شده .. چی کار کنم ؟ " ...
    و اون آروم و شمرده شمرده از پشت تلفن بهت بگه که چه کار کنی ... و تو
    قند توی دلت آب شه و هی قربون صدقه ی صدای مردونه اش بری و آخر سر با
    ذوق بگی : " ممنون مهندس .. درست شد " ...
    و به روی خودت نیاری که اصلا خرابی لپ تاپ در کار نبود و تو فقط دلت می خواسته به بهانه ای صداشو بشنوی .......

    بعضی وقتا باید شجاع نباشی ..
    . سرت رو کمی کج کنی و بهش بگی : " امروز باید برم جایی .. اما می ترسم تنهایی برم " ...
    و اون دستشو زیر چونت بذاره و بگه : " مگه من می ذارم زنم تنهایی بره فلان جا .. خودم باهات میام " ....
    و تو مثل یه دختر بچه لوس ذوق کنی و سرتو رو شونش بذاری و فکر کنی که چه خوبه تکیه گاه محکمی مثل اون داشتن .......

    بعضی وقتا باید مستقل نباشی ...
    صبح که داره برای رفتن سر کار آماده می شه ، بگی که می خوای بری خرید و پول نداری ...
    و اون دور از چشم تو بره توی اتاق و یواشکی پول بذاره توی کیفت و روی یک کاغذ، یه جمله ی عاشقانه بنویسه و بذاره همون جا ... بعدش بیاد توی آشپزخونه گونه ات را نوازش کنه و با مظلومیت بگه : " فعلا پول ندارم ! " ... و از خونه بزنه بیرون ...
    و تو یه ساعت بعدش وقتی داری اتاقو مرتب می کنی ، چشمت به پولای توی کیفت بیفته و حسابی ذوق کنی ... بعد پیامک بزنی بهش و بگی : الهی من فدای این همه زرنگی و مهربونیت بشم ........

    بعضی وقتا باید قوی نباشی ... باید پناه ببری به آغ و ش ش ...
    باید بگی که چقدر احساس امنیت می کنی وقتی کنارشی ... و هیچ چیز و هیچ کس نمی تونه جای اونو برات پر کنه ...
    باید بذاری به مرد بودنش افتخار کنه ...
    به تکیه گاه بودنش ...
    به همسر تو بودنش......

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:همسر,مرد,افتخار,مستقل,عاشقانه,کیف,پول,مهندس,شجاع,احساس,امنیت,
  • یک ماجرای عجیب

    یک ماجرای عجیب
    مرد همراه با دوستش وارد رستورانی در استرالیا شد و غذای مورد علاقه اش را سفارش داد . او لباسی اسپرت بر تن داشت وبا دوستش مشغول خنده وگفت وگو بود . گارسون چند باری طرف میز او رفت تا پذیرایی را کامل کند .بالاخره غذا خوردن آنها به پایان رسید ومرد صورت حساب را با پول نقد پرداخت کرد .دقایقی بعد از رفتن آنها گارسون برای تمیز کردن میز به طرف آن رفت .کیف سیاه مرد جا مانده بود .
    گارسون کیف را برداشت و نزد مدیر رستوران برد . مدیر با دیدن آن کیف گفت :«آن را در گوشه ای بگذار .قطعاً مرد برای بردنش می آید .» اما وقتی شب شد و مدیر تصمیم به بستن رستوران داشت ، متوجه شد که کیف هنوز آنجاست . مدیر به سمت کیف رفت و از اینکه صاحبش متوجه گم شدن آن نشده متعجب شد . در کیف را باز کرد و بر جا میخکوب شد .درون کیف پر از بسته های اسکناس بود .
    مدیر بلافاصله با ادارهء پلیس تماس گرفت . ساعتی بعد معلوم شد کیف حاوی یک میلیون دلار پول نقد است . هیچ گزارشی مبنی بر سرقت از بانک یا جای دیگر به این مقدار به پلیس اعلام نشده بود .بنا براین آن پول نمیتوانست دزدی باشد . مأمورین برای یافتن صاحب کیف اعلامیه ای منتشر کردند وصاحب رستوران هم چند آگهی به در و دیوار رستوران چسباند .اما صاحب کیف هرگز برنگشت !

    javahermarket

    يک نتیجه گیری جالب - کمی بیندیشید




    اگه ميتونستيم تمام جمعيت دنيا رو به 100 برسونيم و همه اونها رو در يک دهکده جمع کنيم ، نتايج جالبي بدست ميومد .



    61 نفر آسيايي ، 12 نفر اروپايي ، 5 نفر آمريکايي و کانادايي ، 8 نفر آمريکاي جنوبي و 14 نفر آفريقايي هستند.



    49 نفر زن و 51 نفر آنها مرد هستند.



    82 نفر غير سفيد پوست و 18 نفر سفيد پوست.



    32 نفر مسيحي و 68 نفر غير مسيحي.



    5 نفر از اونها 32 درصد ثروت همه رو دارن که همشون از ايالات متحده آمريکا هستن.



    80 نفر در وضعيت بدي بسر ميبرن و 24 نفر حتي برق هم ندارن.



    67 نفر بيسواد و تنها 1 نفر تحصيلات دانشگاهي داره .



    50 نفر دچار سوء تغذيه هستن که 1 نفر از اونها در حال مرگ هست.



    32 نفر دسترسي به آب آشاميدني هم ندارن و 1 نفر از اونها مبتلا به HIV هست .



    1 نفر نزديک به مرگ و 2 نفر در حال بدنيا اومدن هستن و تنها 7 نفر از اونها دسترسي به اينترنت دارن.



    اگه از اين ديد به دنيا نگاه کنيم اهميت و جايگاه بهداشت ، آموزش و .. مشخص ميشه .



    حالا شما چقدر خوشبخت هستيد !



    اگه امروز صبح سالم و با آرامش بيدار شديد ، بدونيد که خوش شانس تر از 1 ميليون نفر ديگه اي هستيد که تا آخر هفته قراره از دنيا برن!



    اگه تا حالا تجربه جنگ و جنگيدن رو نداشتيد و يا اگه تجربه تلخ تنهايي در زندان رو نداشتيد ، درد شکنجه رو تحمل نکرديد و يا تا حالا گرسنگي نکشيديد ، شما خوشبختتر از 500 ميليون انسان ديگه دنيا هستيد!



    اگه با آزادي و بدون ترس ميتونيد به مسجد ، کليسا و ... بريد ، خوشبخت تر از 3 بيليون انسان ديگه هستيد !



    اگه تو يخچال شما به اندازه کافي غذا وجود داره اگه شما لباس و کفش داريد و اگه تخت خواب داريد و زير يک سقف زندگي ميکنيد ، شما خوشبخت تر از 75 درصد انسانهاي ديگه دنيا هستيد!



    اگه پدر و مادر شما زنده هستند و با هم زندگي ميکنن ، پس شما يک انسان کمياب هستيد!



    اگه حساب بانکي داريد ، تو کيفتون پول داريد و تو قلک شما پول هست ،پس شما جز اون 8 درصدي هستيد که رفاه مالي دارن!



    اين دنياي شما است و فقط شما مي‌تونيد عوضش کنيد!

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 7 مهر 1391برچسب:جمعیت,اروپا,دنیا,اسیا,ثروت,قدرت,فقیر/سیاه پوست,غذا,ارامش,پول,کیف,قلک,برق,
  • قصه ئ عروسک بهانه گیر

    مهسا یه عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه ی روی شکمش رو فشار می داد می گفت :"مامان ... مامان من به به می خوام"

    بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد .عروسکش شیرشو می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کرد

    مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد..اما یواش یواش عروسک مهسا بداخلاق شد .یه روز صبح وقتی مهسا دکمه ی عروسکشو زد عروسکش حرف نزد اخم کرد.

    مهسا دوباره دکمشو زد باز عروسکش حرف نزد. بار سوم که مهسا می خواست دکمه ی عروسکشو بزنه عروسکش جیغ زد!

    مهسا می خواست شیشه ی شیرشو بهش بده اما عروسک دلش نمی خواست بخوره .می خواست بهانه بگیره که اینو نمی خوام اونو دوست ندارم ...

    مهسا خیلی ناراحت شده بود .عروسکشو بغل کرد و برد دکتر .

    آقای دکتر از مهسا پرسید عروسکتون چی شده برای چی آوردینش دکتر؟

    مهسا گفت خیلی بداخلاق شده می ترسم مریض شده باشه!

    دکتر ، عروسک مهسا رو معاینه کرد و گفت فکر کنم مریضی بهانه گیری رو از کسی گرفته . شاید یه نفر تو خونه ی شما خیلی بهانه می گیره و عروسک شما ازش یاد گرفته.

    مهسا خجالت کشید و هیچی نگفت .

    بعد دکتر گفت دوای درد عروسک شما اینه که دیگه کسی توی خونه غر نزنه .همه باید خوش اخلاق و مهربون باشن تا عروسکتون دوباره حالش خوب بشه و خوش اخلاقی و مهربونی دوباره بهش برگرده.

    مهسا برگشت خونه و سعی کرد خودش عروسکشو درمان کنه. شب که نشست سر سفره ی شام عروسکش رو هم کنار خودش گذاشت تا عروسکش کارهای مهسا رو ببینه و یاد بگیره .

    مامان یه بشقاب غذا برای مهسا کشید. مهسا از مامان تشکر کرد و همه ی غذاشو خورد .

    بعد با آب و صابون دست و صورتشو شست و توی جمع کردن سفره به مامان کمک کرد.

    عروسک مهسا هیچی نمی گفت ولی داشت همه ی کارهای خوب رو از مهسا یاد می گرفت. بعد از چند روز که دیگه مهسا توی خونه بد اخلاقی و بهانه گیری نمی کرد ،عروسکش دوباره خوش اخلاق و مهربون شد .حالا دوباره می گفت : مامّان .... مامّان .... من به به می خوام .

    مهسا با خوشحالی شیشه ی شیرش رو بهش می داد .عروسکش همه ی شیرشو می خورد و خیلی زیبا لبخند می زد و تو بغل مهسا آروم آروم به خواب می رفت.

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    مــــــــردونه پـــــــاش وایســــا...

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا