یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

سروده اى به ياد آخرين خليفه پروردگار

برآى اى آفتاب برج توحید
در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید

ألا اى مطلع الشمس هدایت
جهان تا كى گرفتار ظلالت

تمام انبیاء در انتظارند
به عدل و داد تو امیدوارند

توئى آن كوكب درّى در آفاق
كه نور الرّب كند بر ارض اشراق

تو هستى قائم بالحقّ من الحقّ
تو هستى علم محض و عدل مطلق

تو هستى مهدىِ هادى الى الله
زسرِّ مستسرِّ غیب آگاه

به تو شد ختم طومار امامت
قیام تو كند بر پا قیامت

بتابد آیه نور از جبینت
درآید دست حق از آستینت

ظهورت مظهر اسماء حسنى
جمالت جلوه امثال علیا

كمال اهل عالم در تو شد جمع
جهان پروانه و رخسار تو شمع

برون آئى اگر از پرده غیب
شود ظاهر كتاب الله بلا ریب

هرآن چه داشت آدم تا به خاتم
نمایان گردد از آن اسم اعظم

تو موعود خدا اندر زبورى
ضیاءِ مشرقِ اللهُ نورى

مبارك برتو باد این تاج اقبال
خطابِ سیدى! از صادقِ آل

كند موسى تمناى مقامت
مسیحا، جان بكف اندر سپاهت

امین وحى باشد در ركابت
بود اعلى زهر عالى جنابت

شود پیرِ زمانه هر جوانى
زمان شد پیر و امّا تو جوانى

باسم حى، حیاتت متصل شد
زمان اینجا رسید و منفعل شد

تو سلطان زمین و آسمانى
ولى عصرى و صاحب زمانى

ملائك برتو نازل در شب قدر
سلام حق به تو تا مطلع الفجر

قضا را چون به امضایت رسانند
بفرمان تو گوش جان سپارند

توهستى پیشواى اهل عالم
امام حضرت عیسى بن مریم

چو دید از نور حق روشن روانت
خلیل الله شد از شیعیانت

بخَلق و خُلق چون تو بهترینى
بحق، طاووس فردوس برینى

خلافت از خداى حى قیوم
بنام نامى تو گشت مختوم

زصدق و عدل جانت را سرشتند
«وتمّت» را بنام تو نوشت


شعر از آیت الله وحید خراسانی

javahermarket

عشق یعنی ??

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو

عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباظو انبصاط

عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: شنبه 22 مهر 1391برچسب:عشق,عاشق,دلنوشته,تاهایی,یعنی,عزیزم,دوستت,زندگی,انظباط,قلب,مریم,باران,جان,
  • من زنم یا مرد؟

    من زنم یا مرد؟
    خونه مشغول کار بودم که دخترم بدو بدو اومد پرسید :

    دخترم: مامان، تو زنی یا مردی؟

    من: زنم دیگه، پس چی ام؟

    دخترم: بابا، چی؟ اونم زنه؟

    من: نه مامانی، بابا مرده.

    دخترم: مامان تو زنی یا مردی؟

    من: زنم دیگه پس چی ام؟

    دخترم: راست میگی مامان؟

    من: آره چطور مگه؟

    دخترم: هیچی مامان! دیگه کی زنه؟

    من: خاله مریم، خاله آرزو، مامان بزرگ

    دخترم: دایی سعید هم زنه؟

    من: نه اون مرده!

    دخترم: از کجا فهمیدی زنی؟

    من: فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام.

    دخترم: یعنی از چی؟ از قیافه ات؟

    من: از اینکه خوشگلم.

    دخترم: یعنی هر کی خوشگل بود زنه؟

    من: آره دخترم.

    دخترم: بابا از کجا فهمید مرده؟

    من: اونم از قیافش فهمید. یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد خوشگل نیست مرده!

    دخترم: یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن؟

    من: آره تقریبا.

    دخترم: ولی بابایی که از تو خوشگل تره.

    من: اولا تو نه، شما، بعدشم باباییت کجاش از من خوشگل تره؟

    دخترم: چشاش.

    من: یعنی من زشتم مامان؟

    دخترم: آره.

    من: مرسی.

    دخترم: ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره!!

    من: خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست.

    دخترم: چی؟ اون حرفه که الان گفتی چی بود؟

    من: استثنا، یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه.

    دخترم: مامان من مردم؟

    من: نه تو زنی.

    دخترم: یعنی منم زشتم

    من: نه مامان، کی گفت تو زشتی؟ تو ماهی، ولی تو الان کودکی.

    دخترم: یعنی من زن نیستم؟

    من: چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی.

    دخترم: یعنی چی؟

    من: ببین مامان، همه ی آدما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص
    میشه. جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه.

    دخترم: یعنی منم مامانم؟

    من: آره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی.

    دخترم: نه، مامان واقعی ام؟

    من: خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه.

    دخترم: مامان مسخره نباش دیگه من چی ام؟

    من: تو کودکی.

    دخترم: کی زن میشم؟

    من: بزرگ شدی.

    دخترم: مامان من نفهمیدم کیا زنن؟

    من: ببین یه جور دیگه میگم. کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی؟

    دخترم: بابا!

    من: بابات کی به تو شیر داد؟!!!!!!!!!!

    دخترم: بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه!

    من: نه الان رو نمی گم، کوچولو بودی؟

    دخترم: نمی دونم.

    من: نمی دونم چیه؟ من دادم دیگه.

    من: ای بابا، ببین مامان جون، خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی.

    دخترم: الان می خوام بفهمم.

    من: خوب هر کی روسری سرش کنه، زنه هر کی نکنه مرده.

    دخترم: یعنی تو الان مردی، میریم پارک زن میشی؟

    من: نه ببین، من چیه تو میشم؟

    دخترم: مامانم

    من: خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن

    دخترم: آهان فهمیدم.

    من: خدا خیرت بده که فهمیدی، برو با عروسکهات بازی کن

    ****

    نیم ساعت بعد...
    دخترم: مامان یه سوال بپرسم؟
    من: بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها.
    دخترم: در مورد ماهی قرمزه است.
    من: خوب بپرس.

    دخترم: مامان، ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!!!!!!

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:دختر,مرد,زن,مادر,عروسک,ماهی قرمز,شناسنامه,مسخره,خوشگل,قیافه,خاله,مریم,مادربزرگ,
  • احمد شاملو


     

    لمسِ تن تو

     

    شهوت است و گناه

     

    حتی اگر خدا عقدمان را ببندد

     

    داغیِ لبت ، جهنم من است

     

    حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند

     

    هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست

     

    حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد

     

    فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است

     

    حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس

     

    خاتون من!

     

    حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،

     

    یک بوسه

     

    ـ یک نگاه حتی ـ حرامم باد !

    اگر تـو عــاشـــق مـن نباشی ..

      

    * احمد شاملو *

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:احمد شاملو,عاشقوحرام,عاشق,نطفه,گناه,هوس,تن,هوس,حس غریب,تنهایی,فرشته,مریم,خاتون,,
  • حایت فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی

    نمى دانم از او چه بگويم ؟ چگونه بگويم؟

    خواستم از «بوسوئه» تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزى در مجلسى با حضور لوئى، از «مريم» سخن مى گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است كه همه سخنوران عالم درباره مريم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملت ها در شرق و غرب، ارزش هاى مريم را بيان كرده اند. هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان، در ستايش مريم همه ذوق و قدت خلاقه شان را بكار گرفته اند. هزار وهفتصد سال است كه همه هنرمندان، چهره نگاران، پيكره سازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندى هاى اعجازگر كرده اند. اما مجموعه گفته ها و انديشه ها و كوشش ها و هنرمندي هاى همه در طول اين قرن هاى بسيار، به اندازه اين يك كلمه نتوانسته اند عظمت هاى مريم را باز گويند كه:

    «مريم مادر عيسى است».

    و من خواستم با چنين شيوه اى از فاطمه بگويم، باز درماندم.

    خواستم بگويم:

    فاطمه دختر خديجه بزرگ است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم كه: فاطمه دختر محمد(ص) است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم كه: فاطمه همسر على (ع) است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم كه: فاطمه مادر حسنين است.

    ديدم كه فاطمه نيست.

    خواستم بگويم كه: فاطمه مادر زينب است.

    باز ديدم كه فاطمه نيست.

    نه، اينها همه هست و اين همه فاطمه نيست.

    پس مي گويم:

    فاطمه، فاطمه است.

    دکتر علی شریعتی

     

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:فاطمه,داستان,حکایت,دکتر شریعتی,مریم,عیسی,بشر,سیما,هنرمند,شاعر,عظمت,ستایش,بوسوئه,
  • نمک نشناس واه واه شوهر به این نمک نشناسی!!!!!

    شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود. بیشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشیار مى‌شد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.

    یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک‌تر بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.

    شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى.

    الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى می‌خوام بگم؟»

    مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزیزم؟»

    شوهر مریم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:نمک نشناس,همسر,شوهر,سلامتی,لحظات,مریم,اهستگی,زندگی,صدا,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    سروده اى به ياد آخرين خليفه پروردگار

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا