سروده اى به ياد آخرين خليفه پروردگار
برآى اى آفتاب برج توحید
در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید
ألا اى مطلع الشمس هدایت
جهان تا كى گرفتار ظلالت
تمام انبیاء در انتظارند
به عدل و داد تو امیدوارند
توئى آن كوكب درّى در آفاق
كه نور الرّب كند بر ارض اشراق
تو هستى قائم بالحقّ من الحقّ
تو هستى علم محض و عدل مطلق
تو هستى مهدىِ هادى الى الله
زسرِّ مستسرِّ غیب آگاه
به تو شد ختم طومار امامت
قیام تو كند بر پا قیامت
بتابد آیه نور از جبینت
درآید دست حق از آستینت
ظهورت مظهر اسماء حسنى
جمالت جلوه امثال علیا
كمال اهل عالم در تو شد جمع
جهان پروانه و رخسار تو شمع
برون آئى اگر از پرده غیب
شود ظاهر كتاب الله بلا ریب
هرآن چه داشت آدم تا به خاتم
نمایان گردد از آن اسم اعظم
تو موعود خدا اندر زبورى
ضیاءِ مشرقِ اللهُ نورى
مبارك برتو باد این تاج اقبال
خطابِ سیدى! از صادقِ آل
كند موسى تمناى مقامت
مسیحا، جان بكف اندر سپاهت
امین وحى باشد در ركابت
بود اعلى زهر عالى جنابت
شود پیرِ زمانه هر جوانى
زمان شد پیر و امّا تو جوانى
باسم حى، حیاتت متصل شد
زمان اینجا رسید و منفعل شد
تو سلطان زمین و آسمانى
ولى عصرى و صاحب زمانى
ملائك برتو نازل در شب قدر
سلام حق به تو تا مطلع الفجر
قضا را چون به امضایت رسانند
بفرمان تو گوش جان سپارند
توهستى پیشواى اهل عالم
امام حضرت عیسى بن مریم
چو دید از نور حق روشن روانت
خلیل الله شد از شیعیانت
بخَلق و خُلق چون تو بهترینى
بحق، طاووس فردوس برینى
خلافت از خداى حى قیوم
بنام نامى تو گشت مختوم
زصدق و عدل جانت را سرشتند
«وتمّت» را بنام تو نوشت
شعر از آیت الله وحید خراسانی