یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

دور نشو

من آرزومند دهانت هستم ، صدايت ، مويت

دور نشو
حتي براي يك روز
زيرا كه …
زيرا كه …
- چگونه بگويم –
يك روز زماني طولاني ست
براي انتظار من
چونان انتظار در ايستگاهي خالي
در حالي كه قطارها در جايي ديگر به خواب رفته اند !

تركم نكن
حتي براي ساعتی
چرا كه قطره هاي كوچك دلتنگي
به سوي هم خواهند دويد
و دود
به جستجوي آشيانه اي
در اندرون من انباشته مي شود
تا نفس بر قلب شكست خورده ام ببندد !

آه !
خدا نكند كه رد پايت بر ساحل محو شود
و پلكانت در خلا پرپر زنند !

حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين !
چرا كه همان دم
آنقدر دور مي شوي
كه آواره جهان شوم ، سرگشته
تا بپرسم كه باز خواهي آمد
يا اينكه رهايم مي كني
تا بميرم !

javahermarket

حتما بخونين شايد خوشتون اومد

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد


و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟


شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:داستان,دبستان,حسنک کجایی,کبری,چت,گاو,بز,چراغ قوه,ریز علی,قطار,حوصله ,سنگ,ریزش,,
  • کشوری که فقط ۳ نفر جمعیت دارد!

    آنچه که در این کشور کوچک به شدت مورد توجه گردشگران قرار گرفته، قطار

    کوچکی است که در جمهوری 'مولوسیا' وجود دارد. نکته جالب تر این است که

    گردشگران برای سفر به این کشور باید ویزا دریافت کنند…

    جمهوری "مولوسیا" با ۳ نفر جمعیت در حال حاضر کوچک ترین کشور جهان به

    شمار می رود.

    گفتنی است رییس جمهور این کشور کوچک، «کیوین بو» نام دارد و علاقه

    شدیدی دارد که پوششی مانند دیکتاتوران نظامی جهان داشته باشد از همین

    رو همواره یونیفرم و عینک نظامی بر تن دارد.

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:کوچکترین,کشور,جهان,نظامی,جمعیت,مولوسیا,علاقه,شدید,گردشگران,قطار,,
  • قطار که باشی

    مسافربری

    یا باری

    فرقی نمیکند

    قطار که باشی

    پایت را

    از ریلت نمی توانی درازتر کنی

    و هیچ ایستگاهی پذیرایت نیست

    قطار که باشی

    هر چه بزرگتر شوی

    بیشتر سوارت می شوند

    هرچه فریاد بزنی

    دست تکانت می دهند

    و البته

    شاید

    باعث خندیدن چند کودک هم بشوی

    پس من

    خوشبختم

    javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 18 مهر 1391برچسب:باعث,خندیدن,کودک,خوشبخت,قطار,ایستگاه,فروشگاه,فریاد,بزرگتر,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    دور نشو

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا