یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

تنها زبان من برای گفتن

خطاب به .....

دلم تنگ است

نه تنگ يك نفر يا اتفاق يا....

دلم تنگ چيزهاييست.

تنها زبان من برای گفتن، اين قلم است..

دیگران زبانهای زیادی دارند.

زبان نگاه. زبان فکر. زبان سخن گفتن.

اما من تنها زبان حرفهایم نوشتن است و تنها واژه اش سکوت.

همه چیزم در یک سکوت ساکت و آرام تمام میشود.

و خودم در سکوتم شروع میشوم.

مانوسم با او... صدایش رامیشنوم و زبانش را میشناسم .

صدایش را در جوشش آبی در دل داغ کویر...

در صدای عاشقانه بلبلی در باغ...

در بوی خوش گلهای بهاری، در صداقت پاک نسیم صبح ..

در نازعاشقانه باران، در رویش یک گل، در دل باغچه کوچک خانه های قدیمی ..

در تابش آفتاب از پشت کوههای پر غرور مشرق. ..

در نجوای عارفانه غروب، در پشت کوهای قامت خمیده مغرب...

در نیایش یک علف....

در نگاه یک عاشق

در کلام یک فیلسوف..

در میان اینهمه ازدحام...

.. این همه تنهایی. ..

اینهمه سکوت ...

ميبينم و ميشنوم...

من از دل ميگويم

من از حرفي كه در ماست

من از جوششي كه حضوري ميرساند

من از جان خود سخن ميگويم

رنگ خاصي بر كلامها نپاشيد

گاه آسمان هست تا بفهماند

در پس ابر خورشيد است و در آغوش آفتاب باران...

javahermarket

سه پرسش سقراط

هر زمان شايعه اي روشنيديد و يا خواستيد شايعه اي را تکرار کنيد اين فلسفه را در ذهن خود داشته باشيد!
در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود. روزي فيلسوف بزرگي که از آشنايان سقراط بود،با هيجان نزد او آمد و گفت:
سقراط ميداني راجع به يکي ازشاگردانت چه شنيده ام؟
سقراط پاسخ داد:
\"لحظه اي صبر کن.قبل از اينکه به من چيزي بگويي از تومي خواهم آزمون کوچکي را که نامش سه پرسش است پاسخ دهي.\"مرد پرسيد:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اينکه راجع به شاگردم بامن صحبت کني،لحظه اي آنچه را که قصدگفتنش را داري امتحان کنيم.
اولين پرسش \"حقيقت\" است.کاملا مطمئني که آنچه را که مي خواهي به من بگويي حقيقت دارد؟مرد جواب داد:\"نه،فقط در موردش شنيده ام.\"سقراط گفت:\"بسيار خوب،پس واقعا نميداني که خبردرست است يا نادرست.
حالا بيا پرسش دوم را بگويم،\"پرسش خوبي\"آنچه را که در موردشاگردم مي خواهي به من بگويي خبرخوبي است؟\"مردپاسخ داد:\"نه،برعکس…\"سقراط ادامه داد:\"پس مي خواهي خبري بد در مورد شاگردم که حتي درموردآن مطمئن هم نيستي بگويي؟\"مردکمي دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد:
\"و اما پرسش سوم \"سودمند بودن\" است.آن چه را که مي خواهي در مورد شاگردم به من بگويي برايم سودمند است؟\"مرد پاسخ داد:\"نه،واقعا…\"سقراط نتيجه گيري کرد:\"
اگرمي خواهي به من چيزي رابگويي که نه حقيقت داردونه خوب است و نه حتي سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من مي گويي؟

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:سقراط,داستان,شایعه,شاگرد,کنجکاو,سودمند,درست,سوال,فیلسوف,فلسفه,شنیده,خوب,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    تنها زبان من برای گفتن

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا